گفتوگو با سردار عبدالله عراقی از فرماندهان دوران دفاع مقدس
صدام حضور مردم را نادیده گرفت
تهران (پانا) - از آغازین روزهای جنگ به خطوط مقدم شتافت و در یگانهای مختلف با مسئولیتهای متفاوت به صف مدافعان از مرزهای کشور پیوست.
بهگزارش ایران، خود میگوید «با تک تیراندازی شروع کردم تا اینکه سال ۶۲ فرمانده دسته و گروهان شدم و بتدریج به فرماندهی گردان و تیپ رسیدم. دراین مسیر دررکاب شهیدانی همچون حسن درویش و شهید مهدی زینالدین که فرماندهی لشکر۱۷ علی بن ابی طالب(ع) را برعهده داشتند و حاج غلامرضا جعفری که بعدها فرماندهی لشکررا عهده دار شد، همراه وهمرزم بودم.» وی در تأسیس تیپ مستقل قزوین مشارکت فعال داشته و تا پایان جنگ در عملیات مختلف حضور مستمر و مؤثر یافته و از فیض همکاری سرداران بزرگی همچون شهید احمد کاظمی نیز برخوردار بوده است. بعد از جنگ در لشکر سیدالشهدای تهران، لشکر علی ابن ابی طالب(ع)، لشکر امام حسین(ع) و لشکر ۱۰نیروی مخصوص درکسوت فرماندهی خدمت کرده، از سال ۹۶ تا ۹۷فرمانده سپاه تهران بزرگ- محمد رسول الله(ص) - بوده و درپی شهادت شهید شوشتری به مدت ۸سال جانشین فرمانده نیروی زمینی سپاه شده است. پس از آن ۳ سال مسئولیت اداره امنیت ستاد کل نیروهای مسلح را برعهده داشته و هم اکنون بهعنوان «رئیس پژوهشکده دفاع مقدس» زیرمجموعه پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس شهید حاج قاسم سلیمانی در دانشگاه عالی دفاع ملی، مشغول به کار است. درآستانه چهل و یکمین سالگرد آغاز جنگ تحمیلی گفتوگوی کوتاهی با ایشان انجام دادهایم که از پی میآید.
این روزها چه میکنید و به چه کاری مشغولید؟
این روزها مسئولیت «پژوهشکده دفاع مقدس» در دانشگاه دفاع ملی را برعهده دارم. این پژوهشکده همانطور که از اسم آن پیداست مباحثی مرتبط با دفاع مقدس، همچون علل موفقیت و دلایل عدم موفقیت عملیات مختلف درطول ۸سال جنگ تحمیلی، ویژگیهای فرماندهی در دوران دفاع مقدس و... را مورد بررسی علمی - راهبردی قرار میدهد و در صدد ثبت و انتقال تجربیات ارزشمند دوران دفاع ۸ ساله به نحو علمی وآکادمیک است. همچنین راهبردهای دشمن در جنگ تحمیلی علیه کشورمان نیز مورد بررسی قرار گرفته و به نحوی مطلوب تدریس و ارائه میشوند. نشستهای علمی متعددی هم توسط کارگروههای تخصصی برگزار میشود که خروجی آنها بهصورت مقالات علمی آمادهسازی و در سایتهای خاص برای مخاطبان خاص منتشر و درمعرض بهرهبرداری قرار داده میشوند.
۴۱ سال پیش چنین ایامی همزمان با شروع جنگ کجا بودید، چه میکردید و با چه مأموریتی به جبهه اعزام شدید؟
آن موقع من در کمیته انقلاب اسلامی شهرستان قزوین مشغول به کار بودم، البته دانشآموزهم بودم. روزی که مشغول گشت و تأمین امنیت بودیم، تعدادی اتوبوس آمد و در منطقه ما ایستاد. دیدیم شیشه هایشان شکسته، کنجکاو بودم بدانم چه اتفاقی افتاده؟ که خبررسید فرودگاه بینالمللی مهرآباد و چند محل دیگررا بمباران کردهاند. ساعتهای اول همه حدس و گمانها این بود که رژیم صهیونیستی عامل این حملات است،اما بلافاصله معلوم شد که عراق در پی تجاوز سراسری به خاک کشورمان در صدد بوده تا توان هوایی ما را از بین ببرد، ولی موفق نشد و از همان لحظات اولیه سیستم دفاع هوایی و جنگندههای ما عکسالعمل مناسبی نشان دادند، بهطوری که کمتراز بیست ساعت بعد نزدیک به ۲۰۰ فروند هواپیمای ارتش جمهوری اسلامی بلند شدند که ۱۴۰ فروند از این تعداد در یک عملیات برون مرزی بهنام عملیات «البرز» یا «کمان ۹۹» موفقیتهای بسیار بزرگی به دست آوردند و فرودگاهها و اهداف با ارزش بسیاری حتی دربغداد را بمباران و منهدم کردند.با این عملیات، برتری کامل هوایی کشورمان به رخ دشمن کشیده شد و پاسخی به یاوه گوییهای رژیم بعث عراق بود که از سوی خلبانان شجاع نیروی هوایی ارتش جمهوری
اسلامی ایران داده شد.
صدام خیال اشغال استان خوزستان ظرف یک هفته و تضعیف جمهوری اسلامی را در سر میپروراند.تحلیل شما از عدم موفقیت صدام در اهداف اولیه خود چیست؟
در دانش جنگ که در محافل آکادمیک تعلیم میشود، اصطلاحی وجود دارد با عنوان«برآوردهای عملیاتی» به این معنا که قبل از هرجنگ وعملیاتی برآوردهای لازم با حضور فرماندهان عالی رتبه نیروهای هوایی، دریایی و زمینی و عناصر ستادی اعم از اطلاعات - عملیات و نیروی انسانی و سایر عوامل پشتیبانی، همچنین شرایط زمین مورد ارزیابی قرار میگیرد تا ضریب ریسک به حداقل برسد. یقیناً رژیم بعث عراق با برآورد، برپایه اطلاعاتی از شرایط کشور و موقعیت ارتش و نیروهای مسلح ایران و بعد از مشورت با افسران عالی رتبه خود با امید موفقیت وارد معرکه جنگ شد. بهنظر من صدام بی گدار به آب نزد و پساز مطالعاتی تقریباً همه جانبه وارد بازی جنگ شد و جنگ را به ایران تحمیل کرد. اتفاقاً برآورد بعثیان از نقطه نظر مادی درست بود. درکشور انقلاب شده و تغییرات کلی در ساختار مدیریتی کشور بهوجود آمده بود. ساختار جدید هم هنوز شکل نگرفته بود.
سازمان ارتش بهدلیل قطع پشتیبانیهای آموزشی - تسلیحاتی حامیان رژیم قبلی با مشکل مواجه بود. سپاه پاسداران و بسیج هم تشکیلاتی نوپا بودند که عمر زیادی از شکلگیری آنها نگذشته بود. از همه مهمتر نیروهای انقلاب تجربه جنگ گسترده با ارتشی مهاجم و کلاسیک را نداشتند و تجربه کافی برای مقابله با ارتش مجهز و آماده دشمن وجود نداشت. سران نظام و مسئولان مشغول سر و سامان دادن به مشکلات عدیده و درگیریهای داخلی و ناامنیهای کردستان و سایرجاها بودند. براین اساس برآورد صدام از دستیابی به اهدافش با منطق مادی جور در میآمد. صدام پیش بینی میکرد پس از هجوم سراسری با یک ارتش توانمند و آماده روبهرو نخواهد شد. بنابراین برآوردش این بود که بلافاصله بعد از حمله به اهدافش دست خواهد یافت و درهمان ده روز اول جنگ مرکز استان - اهواز را به تصرف خود درخواهد آورد. از این رو حتی برای نابودی نظام جمهوری اسلامی هم تصمیم گرفته بودند،اما وقتی پس از عبور از مرز وارد خاک کشورمان شدند با یک پدیده نوظهور روبهرو شدند و آن حضور نیروهای با انگیزه مردمی، بویژه نیروهای بسیجی و داوطلب مردمی بود که راه پیشروی دشمن را سد کرد. اینگونه بود که امام با دوراندیشی زمینه تشکلهای مردمی برای حراست از انقلاب و امنیت کشور راتدبیر کرده بود با عبارتی دلگرم کننده و روحیه بخش فرمود:«دیوانه یک سنگی انداخته، مردم دفاع کنند.» نقلی نزدیک به این مضمون که موجب شکست هیمنه جنگ و دشمن شد. پس از آن نیروهای داوطلب مردمی به منطق مرزی گسیل شدند و با روحیه شهادتطلبی و آمادگی کامل به مقابله با دشمن پرداختند. این عامل تعیین کننده توانست ماشین جنگی ارتش عراق را زمینگیر کند و به وسیله عملیات چریکی و پارتیزانی آسیب دیده و از پیگیری اهداف خود باز بماند.
نیروهای مردمی در کدام مرحله از جنگ بیشترین حضور و تأثیر را داشتند؟
مقاطع جنگ را میتوان به چند مرحله تقسیم کرد. مرحله غافلگیری که دشمن بعثی توانست در این مرحله از مرز عبور کرده و وارد خاک کشورمان شود. مرحله بعد، مرحله زمینگیر کردن و به تأخیر انداختن حرکت دشمن بود که با عملیات چریکی و ایذایی موفق به این کار شدیم. دشمن وقتی با این تاکتیکهای ما روبهرو شد مجبورشد بیاید درساحل رودخانه کارون و در یک موضع پدافندی با استفاده از یک عارضه طبیعی مستقر شود. معنی این تغییر استراتژی دشمن تغییر روش آفندی به پدافند و زمینگیر شدن بود. نیروهای خودی بعد از این تغییر تاکتیک بر شدت حملات محدود خود افزودند تا دشمن نتواند توانش را علیه ما به کارگیرد. در تمام این مراحل نیروهای مردمی نقش تعیین کنندهای داشتند. بعد از این مرحله، بویژه بعد از فرار بنی صدر اولین عملیات بزرگ علیه حضور نامشروع دشمن طراحی و به اجرا درآمد. این عملیات بهدلیل شرایط آن روز کشور، عملیات «فرمانده کل قوا، خمینی روح خدا» نامگذاری شد که در منطقه دارخوین با ۱۱ گردان به اجرا درآمد و موفقیت خوبی نصیب کشور کرد. این عملیات سکوی جهشی بود برای عملیات بعدی که سرآغاز آنها عملیات ثامن الائمه بود، زیرا در همان ایام امام دستور داده
بود «باید حصر آبادان شکسته شود» که با این عملیات خواسته امام(ره) محقق شد.
بلافاصله بعد از عملیات شکست حصر آبادان سلسله عملیات معروف به کربلا و عملیات طریق القدس برای آزادسازی بستان و هویزه آغاز شد که توانست بین سپاههای ارتش عراق جدایی بیندازد. پس از آن در شمال منطقه عملیاتی جنوب، عملیات بزرگ فتح المبین به اجرا در آمد. سپس عملیات بیت المقدس انجام شد که در این عملیات نیروهای ما موفق شدند اغلب سرزمینهای اشغالی را از چنگ دشمن خارج کنند و در خیلی از جبههها ما تقریباً به نقطه مرزی رسیدیم. از این مقطع بهعنوان مرحله هجوم به دشمن یاد میشود که نیروهای مردمی نقش بیبدیلی در آن برعهده داشتند. بعد از این مرحله و بیرون راندن دشمن و بازپسگیری بیشتر مناطق به اشغال درآمده، مرحله تنبیه دشمن آغاز شد. این مرحله که با عملیات رمضان آغاز شد از حضور داوطلبانه و پرشور نیروهای داوطلب مردمی و بسیجیهای جان برکف برخوردار بود. این مرحله تا پایان جنگ ادامه واستمرار داشت.
بزرگترین دستاورد جنگ چه بود؟
دستاوردهای جنگ در دوران دفاع مقدس بسیار است، اما به یکی از آنها که همواره دستاورد ملموسی بوده اشاره کرده و بسنده میکنم و آن کسب اقتدار جمهوری اسلامی ایران است که در سایه آن امنیت پایداری درکشور و منطقه ایجاد شده است.
فردوسی با زبان شعر به نکته ظریفی دراین رابطه اشاره کرده و میگوید: به آغاز هر کار تندی مکن/ بیندیش و بنگر زسر تا به بن /به آغاز گر کار خویش ننگری/ به فرجام ناچار کیفر بری/ پژوهش نمای و بترس از کمین /سخن هرچه باشد به ژرفی ببین
سرنوشت جنگ برای عراق درس عبرتی است برای کسانی که درمحاسبات خود مردم را به حساب نمیآورند، چرا که نیروهای مردمی بالقوه توان قدرتمندی در راه دفاع از تمامیت ارضی کشور بوده وهست. قطعاً بعد از جنگ تحمیلی و دوران دفاع مقدس کمتر کسی هوس میکند با محاسبه ظاهری توان بسیج کنندگی انقلاب را در نظر نگرفته و محاسبه نکند. کما اینکه اگر دشمن بعثی این توان مردمی را در محاسبات خود لحاظ کرده بود شاید هرگز جرأت نمیکرد بیگدار به آب زده و پایههای حکومت خود را سست کند، البته تحریک امریکاییها و رژیم صهیونیستی و کشورهای منطقه خلیج فارس نیز در تدارک هجوم سراسری رژیم بعث عراق به کشورمان بیتأثیر نبود و با تجربه ۸سال دفاع مقدس دیگر کسی جرأت نمیکند با وعده کشورهای بزرگ جنگی به وسعت جنگ تحمیلی را علیه جمهوری اسلامی ایران به راه بیندازد. این همه نبود مگر با حضور مؤثر و ایثارگرانه اقشار مختلف مردم که تا پایان کار پای جنگ ایستادند و هیچگاه جبهههای جنگ از وجود آنان خالی نبود.
از دیگر دستاوردهای دوران دفاع مقدس استفاده از ذخایر معنوی و تجربی آن دوران در شرایط امروز است. ببینید تا یک ماه پیش امریکاییها در افغانستان مستقر بودند. کشورهای همسایه ما در حاشیه خلیج فارس همه بسیج شده بودند. در شمال غرب هنوز ضد انقلاب سنتی مستقر است. «پژاک» هنوز در شمال غرب در صدد ایجاد ناامنی است. همه هم میدانند از کجا حمایت میشود و..... اما چرا ما ناامنی را احساس نمیکنیم! امنیت مؤلفه گفتمانی و تبلیغی نیست تا رسانهای شود، امنیت ادراکی است. این امنیت را ما ازذخایر و تجارب دوران دفاع مقدس داریم. این تجارب در حوزه امنیت بسیار کارساز بوده است.
شما پذیرش قطعنامه را چگونه ارزیابی میکنید؟
ما به جنگ بهصورت اعتقادی نگاه میکردیم. براین اساس معتقدم تصمیمهای امام دردوران دفاع مقدس حکیمانه و از سر مصلحت بوده است. در آن مقطع حضرت امام تصمیم گرفتند که ایران قطعنامه را بپذیرد.پس حتماً این بهترین تصمیم بوده که امام با بررسی جوانب موضوع، ادامه جنگ را به مصلحت ندیدند و با پذیرش قطعنامه به جنگ پایان دادند. بهنظر میرسد که این تصمیم امام(ره)حکیمانه بوده و همه ما به آن تن دادیم. به غیر از این هر تحلیل و اظهار نظری به نظرم کامل و جامع نیست.تصمیم امام(ره) تصمیم جامع و کاملی بود واز سرمسئولیت این تصمیم حکیمانه گرفته شد.
همان زمان تکاپویی برای صلح هم بود ولو ملایم و در لایههای زیرین چون شعار اصلی آن روزها جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم بود و جنگ جنگ تا پیروزی و اینها بود ،اما بالاخره یک تلاش زیرپوستی هم بود که ما به موقعیتی دست پیدا کنیم که بتوانیم منافع کشورمان را در شرایط بهتری تأمین کنیم؟
البته درهیچ مقطعی کشورهای بزرگ و منطقهای پیشنهاد صلحی مطرح نکردند و برای آن هیچ سندی وجود ندارد. البته پیشنهاد آتش بس به ما شد، اما آتش بس با صلح از نظرمفهومی متفاوت است. معنای آتش بس این است که؛ هرکس، هرکجا هست، همانجا دست را از روی ماشه بردارد. بدین ترتیب جنگ بهصورت خاموش درجریان بود. اگرچه آتشی رد و بدل نمیشد، چون سربازان فقط دست از روی ماشه برمی داشتند و در مواضع اشغال خود باقی میماندند، البته باتوجه به اینکه تکیه ما یک تکیه گاه مردمی بود و رزمندگان بسیجی ما افرادی از میان دانشجویان، معلمین و دانشآموزان یا کارمندان و کسبه بودند، اگر ما آتش بس را میپذیرفتیم، قاعدتاً این افراد که از تجربه جنگی هم برخوردار بودند بر سرکار و زندگی خود برمی گشتند و شاکله یگانهای رزمی ما از دست میرفت، چون نیروی کلاسیک و ثابت رزمی پاسخگوی تهدیدات نبود. برعکس ما، ارتش صدام یک ارتش کلاسیک با نیروهای ثابت، آماده، آموزش دیده و قوی بود که هرآن نیازمی شد میآمدند و یگانهای رزمی را شکل میدادند.بنابراین آتش بس کاملاً به ضررما و موجب به وجود آمدن خلأیی میشد که جبران آن مشکل بود. ضمن آنکه خطری بالقوه میتوانست امنیت و تمامی
ارضی کشورمان را در صورت تهاجم دوباره دشمن به مخاطره بیندازد؛ تهدیدی که درمرداد سال ۱۳۶۷ پس از پذیرش قطعنامه در ماجرای حمله منافقین با حمایت ارتش صدام عینیت یافت. دراین حمله، منافقین تا تنگه چهارزبرو نزدیک کرمانشاه آمدند و از جنوب هم ارتش عراق دراقدام غافلگیرانه و سریع باردیگر تا پادگان حمید و نزدیکی اهوازپیش آمد،اگر همان موقع هم حضور نیروهای مردمی نبود، معلوم نبود جنگ به چه سرنوشتی دچارشود. درآن مقطع امام(ره)پیام دادند، مردم هم بار دیگر جبهههای مقابله با دشمن بعثی را رونق بخشیدند.اساساً راهبرد ما در جنگ، راهبرد به کارگیری نیروهای مردمی برای مقابله با دشمن بود و پذیرش هر نوع آتش بسی میتوانست جبهه خودی را تضعیف و جبهه دشمن را تقویت کند. شاید از اینرو هیچگاه پیشنهاد صلح به ما ندادند که برمبنای آن طرفین بروند پشت مرزهای بینالمللی و موضع بگیرند. ایران با این منطق پیشنهاد آتش بس را نپذیرفت و در فاصله چهار دهه هم ملاحظه میشود که تصمیم راهبردی و درستی بوده است.
در شکست اهداف ارتش دشمن در روزهای اول جنگ، کدام عامل نقشی اساسی تر رابرعهده داشت.ساختار ارتش و توان باقی مانده درچهارچوب آن ساختار که بلافاصله با شروع جنگ حیات دوباره خود را بازیافت یا موجهای نیروهای مردمی؟
هردو اینها مؤثر بودند. هم باقی مانده توان ارتش بهدلیل ساختار، سازمان تجهیزات و آموزههایش در کنار تجربیات ارزشمندی که اندوخته بودند،هم نیروهای مردمی با روحیه ایثار و فداکاری در راه آرمانهای بلند که دفاع از کشور را درراستای تکلیف ملی و دینی خود میدید. این دوتا وقتی کنارهم قرار گرفتند و یکی شدند، همافزایی ایجاد شد، بویژه بعد از فرار بنی صدرکه زمینه برای همکاری و همدلی بیش از پیش شد. این همافزایی توانست کمر ارتش صدام را بشکند. برادران ارتشی ما هم بسیار خوب عمل کردند و با ساز و کار و تجربه و آموزشی که داشتند خیلی تأثیرگذار بودند و سهم بزرگی از موفقیتها در پیروزیهای ما از آن آنان است. حضور نیروهای داوطلب مردمی و بسیجی هم فرصتهای بسیار خوبی برای خلق حماسههای ستودنی بهوجود آورد.تا آنجا که میتوانیم بگوییم اگر حضور نیروهای داوطلب مردمی نبود، قطعاً توان نیروهای سازمان یافته سپاه و ارتش برای پاسخگویی به حجم استعداد نظامی که دشمن پای کار آورده بود کفایت نمیکرد. بنابراین ترکیبی از نیروهای داوطلب مردمی و نیروهای منظم ارتش و سپاه توانستند با همافزایی برای ما پیروزیهای بسیاری به ارمغان آورند.
ارسال دیدگاه