سحر شیخی*
بوی ماه مهر از پس دلتنگی
ملارد(پانا)- دلم برای هیاهوی بچهها در حیاط مدرسه، برای نیمکت چوبی پوسیده گوشه حیاط، برای صف گرفتن و صف ایستادن تنگ شده است.
![بوی ماه مهر از پس دلتنگی](https://cdn.pana.ir/thumbnail/MTI5MGYzi0hx/gjzVaZ-S_20YtK6_oleWnZi7LTjceVfkf-tEjQhhSgVYJkTSbMZ4IZicyAcgRMj-WWFHy9iIp1lNx8-qtxRZcN02dEbH-ZTHdLSDx1tb9cMsAIKXaKdntA,,/MTI5MGYzi0hx.jpg)
حوالی پاییز، بوی ماه مهر را بطور غریبی حس میکنم. انگار این رایحه، جزو گنجینه عطرهای دوس داشتنی در ذهنمان شده است. اما دو سال است که بوی پاییز و ماه مهر را از پشت ماسک استشمام میکنم و این غمی است برای من که عاشق پاییزم و هیاهوی ماه مهر.
دلم برای مدرسه، برای صدای زنگ تفریح، برای صف گرفتن و کلاسبندی، برای مراسم صبحگاه، برای هیجان انتظار اینکه کدام معلم، معلم کلاس ما میشود، برای دلهره اینکه کلاسم با دوستم یکی باشد، برای زنگ تفریح و شیطنتهایش، برای معلم مهربان، چهره خستهاش در زنگ آخر و روپوش گچیش، تنگ شده است.
برای بوی نارنگی که زیر نیمکت ته کلاس مخفیانه خورده میشد و دست به دست میچرخید، برای حرفهای در گوشی با همکلاسیها، برای اینکه معلم به من بگوید برو از دفتر مدرسه گچ بیاور و آن موقع انگار دنیا مال من میشد، لک زده است.
چقدر زود سادهترین دلخوشیها، تصاویری که راحت از کنارش رد شدیم، تبدیل به حسرت شد و گذشت.
اکنون حدود دوسال است که بچهها از نعمت مدرسه رفتن، درس خواندن در کنار دوستان و همان دلخوشیهای ساده محرومند. کرونا پیش پاافتاده ترین اتفاقات را برایمان تبدیل به حسرت کرده و فقط میشود آرزو کرد کاش این میهمان ناخوانده زودتر از بین ما برود.
ارسال دیدگاه