گفتوگوی با پانا با یک معلم فداکار و متعهد
دستهایی که روشنایی بخشید
تهران (پانا) - دانشجوی رشته مهندسی عمران بود، ولی در 20 سالگی برایش مشکلی در بینایی پیش آمد. دیگر امکان ادامه تحصیل در آن رشته را نداشت. مجدد در کنکور شرکت کرد و در رشته آموزش کودکان استثنایی گرایش نابینایان پذیرفته شد. این مسئله در خصوص معلمی رخ داده که اکنون دانشجوی دکتری روانشناسی است. نقطه عطف زندگیِ این معلم و مشکل بیناییاش، مَطلع کسب 25 سال تجربه در آموزش دانشآموزان آسیبدیده بینایی شد.
آناهیتا آقایی پور، بیشتر از ۱۰ سال است که در مجتمع آموزشی نابینایان شهید محبی کار میکند. جایی که شاید دانشآموزانش هرگز بزرگی و زیباییاش را به چشم نبینند؛ اما وجودشان مملو از عشقِ جاری در هوای آنجا میشود. جایی که در، بر پاشنه تعهد، مسئولتپذیری و عشق به کار میچرخد.
این معلم میگوید: «در روزهای اولی که شیوع کرونا در ایران سر و صدا به پا کرد و مدارس تعطیل شد، مثل همه سردر گم بود؛ ولی خیلی زود خودش را جمع و جور کرد. اخبار را از مراجع رسمی دنبال میکرد و توانست بر نگرانی خودش غلبه کند. او بلافاصله پس از این که آگاه شد تدریس باید به صورت غیرحضوری پیگیری شود، اولین فایل آموزشیاش را بدون هیچ ابلاغی و به دلیل تعهد و علاقهای که به کارش داشت تهیه کرد. معلمِ پایه ششمیها، در همان روزهایی که هنوز شبکه شادی وجود نداشت، برای دانشآموزانش گروه کلاسی تشکیل داد. همان دانشآموزانی که به ادراک لمسی و شنیداری برای آموزش بسیار وابستهاند. دریغ اما که نمیشود لطافت حس لامسه را در آموزش از راه دور به اشتراک گذاشت؛ از این جهت تمام تلاشش را کرد تا از ادراک شنیداری بچهها نهایت استفاده را ببرد. اینگونه شد که ۸ دانشآموز آسیب دیده بینایی، پا به دنیای ناشناخته آموزش مجازی گذاشتند.»
شروع آموزش مجازی با «از کرخه تا راین»
اولین فایل آموزشیاش که یک صوت ۹ دقیقهای است را برایم پخش میکند. فضا آکنده از موسیقی متن «از کرخه تا راین» میشود. میگوید: «هشتم اسفند سال ۹۸ این فایل را تهیه کردم. مربوط به درس بیست و سوم کتاب مطالعات اجتماعی پایه ششم است با عنوان «خرمشهر در چنگال دشمن.»
فایل بعدی را پخش میکند. صدایی آشنا به گوش میرسد؛ «شنوندگان عزیز توجه فرمایید. شنوندگان عزیز توجه فرمایید. خرمشهر، آزاد شد.» و اینگونه درس بیست و چهارم مطالعات اجتماعی با عنوان «خرمشهر، در دامان میهن» آغاز میشود، با تدریس مطالب و ارائه نکات مهم همراه صدای آقایی پور ادامه مییابد و با نوحه «ممد نبودی ببینی» به پایان میرسد.
آقاییپور درباره تهیه فایلهای صوتیاش میگوید: «از همان ابتدا سعی کردم روی موسیقی و آهنگها مانور دهم. هنگام تهیه فایلهای صوتی دقت میکردم تا برای بچهها خسته کننده نباشد. باتوجه به اینکه بچههای آسیب دیده بینایی، از شنوایی خود خیلی استفاده میکنند، ناخودآگاه آن حس، تربیت و تقویت میشود. به همین دلیل حساسیت، دقت و حافظه شنیداری آنها به مراتب بهتر از افراد عادی عمل میکند. همچنین بر اساس تجربه، میدانستم طنین و لحن صدا میتواند برای دانشآموزان جذاب باشد؛ بنابراین همواره از آن در آموزشهای حضوری و غیرحضوری بهره میبرم.»
از تقلید صدا برای نمایش تا ایفای نقش اعضای خانواده
آقاییپور، تابستان سال گذشته از طرف سازمان آموزش و پرورش استثنایی کشور برای تدریس ریاضی و علوم پایه ششم در سراسر کشور در گروه دانشآموزان آسیب دیده بینایی دعوت به همکاری شد. فایلهای آموزشی او در سایت آموزش و پرورش استثنایی کشور، آپارات و شبکه شاد در اختیار دانشآموزان و معلمان قرار گرفت. اما آموزش او چه ویژگیهایی داشتند که اینگونه مورد استقبال قرار گرفت؟
رویکردهای آموزشی این معلم، چه در زمان آموزش حضوری و چه مجازی، نه معلم محور است و نه دانشآموز محور. او از شیوه پرسش و پاسخ و مشارکت جمعی در پیشبرد کارهای کلاسی بهره میبرد. اینگونه هم دانشآموزان فعال میشوند و هم خود معلم. او همچنین از اهمیت استفاده از نمایش در آموزش سخن میگوید و میافزاید: «در محتواهای آموزشی که سال گذشته برای آموزش تدریس کتاب ریاضی و علوم پایه ششم در سطح کشوری در گروه دانشآموزان آسیب دیده بینایی تهیه کردم خیلی از نمایش بهره بردم. برای این کار از اعضای خانواده کمک میگرفتم یا بعضی وقتها خودم صداها را تقلید و نقش شخصیتهای مختلف را ایفا میکردم. همچنین داستانپردازی و آموزش چند حسی که روشی کاملا تخصصی در آموزش است در این راه خیلی به من کمک کرد.»
او میگوید: «اولین باری که از خانوادهام برای تهیه فایلهای صوتی کمک گرفتم زمانی بود که میخواستم فایل صوتی درس «سالم بمانیم» از علوم پایه ششم را آماده کنم. من این نیاز را حس کردم که آن را زودتر از موعد در کلاس تدریس کنم؛ چراکه موضوعش کاملا مرتبط با شرایط کرونایی بود. برای تهیه فایل صوتی این درس از برادرزاده پنج سالهام کمک گرفتم. خیلی به شعر علاقهمند است و از او خواستم شعر «دکتر چه مهربونه درد منو می دونه» را برایم بخواند و ضبط کند. این شعر را ابتدای فایل درسی گذاشتم. بازخوردهای جالبی از دانشآموزان و والدینشان دریافت کردم و متوجه شدم این نوع تدریس با آهنگ و شعر میتواند موثر باشد. از آن به بعد برای آمادهسازی فایلهایم تعداد زیادی از مجموعه شعرهای کودکانه را آماده کردم. این کار باعث جذب دانشآموزان به گوش دادن به دروس میشد.»
این معلم همچنین از همکاری همه جانبه مدیر مقطع ابتدایی با خود سخن میگوید. از اینکه وقتی فایلهای کلاسهایش را برای مدیر ارسال میکرده تا در جریان آموزش مجازی قرار گیرد، او آنها را برای سازمان آموزش و پرورش استثنایی میفرستاده تا باقی آموزگاران این حوزه، از فایلهای صوتیِ آقاییپور به عنوان الگو استفاده کنند.
رویش جوانه امید از دل صفحههای گوشی
در ادامه معلم مجتمع نابینایان شهید محبی از رویش جوانههای امید در دل آموزش صفحههای گوشی سخن میگوید. از اینکه چطور با شیوه تدریسش توانست هم خلاقیت بچهها را شکوفا کند، هم احساس ارزشمندی را در وجودشان بالا ببرد. «کتاب فارسی پایه ششم، متون سنگینی به لحاظ محتوا دارد. بچهها موظف بودند که چند بند را بخوانند و فیلمشان را ضبط و در گروه ارسال کنند. نکته جالب این بود که دانشآموزانم از من یاد گرفتند تا زیر صدایشان از موسیقی بیکلام استفاده کنند. موسیقیها، مرتبط با متنی بود که میخواندند؛ یعنی اگر متنی شاد بود، موسیقی شاد و اگر غمگین بود برعکس. بعد از چند هفته آنقدر بچهها در این زمینه موفق عمل کردند که مهارت کلامی و روخوانیشان پیشرفت شگرفی داشت. همچنین از آنجایی که فیلمها در گروه کلاسی بارگذاری میشد، بقیه دانشآموزان و اولیا این فیلمها را میدیدند، به این شکل کاری کردم که بچهها احساس ارزشمندی کنند و اعتماد به نفسشان بالا برود. از طرفی حس مسئولیتپذیری در آنها تقویت شده بود و در این مسیر با من به خوبی همکاری میکردند.»
در این دفتر کلاسی، ویژگیهای شخصیتی مقدم بر نمره است
دفتر کلاسی آقاییپور بسیار قابل تأمل است. جلوی اسم هر شاگرد، از ویژگیهای فردیاش نوشته است. یکی اعتماد به نفس بالایی دارد و دیگری مضطرب است. آن یکی خیلی اجتماعی است و این یکی خیلی کمتر از بقیه ابراز وجود میکند. این معلم با هر کدام از شاگردانش به فراخور شرایط روانیاشان برخورد میکند. مثلا با دانشآموزی که اعتماد به نفس پایینی دارد با روشهای اصلاح رفتاری کار میکند تا اعتماد به نفس و عزت نفسش بالا برود و اگر به موردی نمیتواند کمک کند، دانشآموز را به مشاور ارجاع میدهد. میگوید زمانی که آموزش حضوری بود دانشآموزی داشته که مادری مطلقه و معتاد داشت. آنجا بود که متوجه شد به تنهایی نمیتواند از پس حل مشکل برآید؛ بنابراین با اجازه دانشآموز، او را به مشاور مدرسه ارجاع میدهد. در نهایت با کمک معلم و کادر مدرسه، مادر در کمپ ترک اعتیاد پاک میشود و شرایط روانی دانشآموز نیز رو به بهبودی میرود.
این دفتر کلاسی در دوران آموزش غیرحضوری بسته نشد. آناهیتا آقاییپور گاهی از صدای یک دانشآموز تشخیص میداد که مشکلی دارد. درست مثل مادری که همه چیز را از حالات فرزندش میفهمد. او بیان میکند: «با بچهها قرار گذاشته بودم اگر مشکلی دارند در کلاس مطرح نکنند و برای من فایل صوتی بفرستند. اگر میتوانستم کمک میکردم. زمانی که دانشآموز به معلم اعتماد داشته باشد و بداند عزت نفسش آسیب نمیبیند، قطعا مسائلش را مطرح میکند.»
دو پایان متفاوت برای دو دانشآموز باهوش
علی یکی از ۸ شاگرد آقاییپور بود. از آن دانشآموزان باهوشِ دفتر کلاسی که ابزار ارتباطی برای حضور در کلاسهای مجازی را نداشت. آن سال معلم و مدیر مقطع ابتدایی، مطلع شدند که خاله علی، چند کوچه با محل زندگی او فاصله دارد. دخترخاله علی دانشجو بود و گوشی هوشمند داشت. با رضایت دختر خاله، شماره او در گروه کلاسی عضو میشود. دخترخاله فایلهای درسی علی را دانلود میکرد و با فلشی که از طرف مدرسه تهیه شده بود آنها را برایش میبرد. از این طریق دانشآموزِ آقاییپور به درسش ادامه داد. با آغاز سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۴۰۰ و با وجود اینکه دیگر علی، شاگرد مقطع ابتدایی نبود، به واسطه معلم و برادرش، مدیر مقطع ابتدایی و خیرین، برای علی و چند دانشآموز دیگر گوشی هوشمند تهیه شد.
آقاییپور به این بخش از صحبت که میرسد بغض میکند و میگوید: «زور فقر فرهنگی به فقر اقتصادی چربید.» مکثی طولانی هم نمیتواند غمش را از صدایش بزداید. از دانشآموزی بسیار باهوش حرف میزند که به خواست پدر و مادرش از آموزش باز ماند. او هم یکی از ۸ دانشآموز پایه ششمی بود که ابزار ارتباطی در اختیار نداشت؛ اما با کمک معلم و مدیر مدرسه برایش تبلت تهیه میشود. چند باری معلم به خانه آنها میرود تا با والدین دانشآموز گفتوگو داشته باشد، بلکه به ادامه تحصیل فرزندشان رضایت دهند. آقایی پدر در این زمینه میگوید: «مدیر مقطع ابتدایی، خانم جواهریان، خیلی با این خانواده تماس گرفت؛ اما آنها پاسخ نمیدادند. پدر و مادر هر دو بی سواد بودند. آنها میدانستند که در آموزش آنلاین لازم است یک نفر کنار فرزندشان باشد تا در استفاده از گوشی همراه سردرگم نشود؛ اما توانایی این همراهی را در خودشان نمیدیدند. وقتی حضوری برای گفتوگو به منزلشان میرفتم پیشنهاد میدادم که اگر در همسایگیشان کسی باشد که کار با گوشی را به آنها یاد بدهد کافی است یا به مدرسه بیایند و ما این آموزش را به آنها یا فرزندشان میدهیم. قبول نکردند. باز ماندن آرمین از تحصیل به بزرگترین غم من در تمام سالهای تدریسم تبدیل شد.»
مادران، همکاران معلمان در خانه
در سال تحصیلی ۱۳۹۹-۱۴۰۰ که تماما کرونایی آغاز شد؛ آناهیتا آقاییپور مجموعا ۶ دانشآموز -سه نفر پایه اول و سه نفر پایه ششم- داشت. شاید این سوال در ذهن خیلیها شکل بگیرد که دانشآموزان پایه اول ابتدایی آسیب دیده بینایی چگونه در منزل این مقطع تحصیلی مهم را گذراندند. پاسخ در دست معلم است. او یک روز پس از بازگشایی مدارس در شهریور سال گذشته، دانشآموزان پایه اول ابتدایی را همراه با مادرشان به مدرسه دعوت میکند تا بیشتر با آنها آشنا شود. اول به صورت انفرادی با بچهها در کلاس صحبت میکند و با آنها دوست میشود. همراه با بازی، میزان بینایی باقی مانده، شنوایی و ویژگیهای شخصیتی آنها را را ارزیابی میکند. پس از اتمام ارزیابی، با مادرها جلسهای بدون حضور دانشآموزان برگزار میکند تا شناخت نسبی از روحیات و شخصیت مادرها کسب کند. این معلم تاکید میکند: «خیلی باید حواسم میبود که مادرها را در جلسه اول با خودم همراه کنم. به شوخی به آنها میگفتم ببخشید که حقوقی دریافت نمیکنید؛ اما شما همکار من در منزل هستید. در ادامه، برنامه کلاسی را به آنها توضیح دادم و با توجه به اینکه آموزش آنلاین بود، ناچار بودم به مادرها هم آموزش بریل دهم.»
بله؛ مادر باید بریل میآموخت تا توان خواندن کتاب فرزندش را داشته باشد و بتواند تکالیفش را تصحیح کند. کاری که قبلا معلم در کلاس انجام میداد، با آمدن آموزش آنلاین، بر عهده مادر گذاشته شد. آقاییپور میگوید: «همیشه در تدریس کلاس اول ابتدایی، کارتهایی تهیه میکنیم و روی آن نگارهها و نشانهها را به بریل مینویسیم. حتی در مدارس عادی هم، چنین کارتهایی وجود دارد. مادر باید بریل بلد میبود تا بتواند این کارتها را آماده کند. طی چند جلسه از مادران خواستم تا به صورت حضوری به مدرسه بیایند و اینگونه بریلآموزی را شروع کردم. حین تدریس از آنها میخواستم فیلمبرداری کنند تا بعدا بتوانند مطالب ارائه شده را مرور کنند. همچنین با آنها آنلاین در ارتباط بودم. درست همانند یک دانشجو به آنها آموزش و تکلیف میدادم و در نهایت بازخورد میگرفتم. کتاب در اختیارشان قرار میدادم، از روی کتاب میخواندند و فیلم میگرفتند و برای من میفرستادند. این فرایند یک ماه طول کشید؛ از اواسط شهریور تا اواسط مهر. همزمان با بریل آموزیِ مادران، آموزش نگارهها به دانشآموزان نیز انجام میشد.»
دکمههای سخت ماشین تایپ، زیر لمس دستان شاگردان آقاییپور، قد خم میکنند و نقش افکارشان را روی صفحه کاغذ میاندازد. ماهان بختیاری یکی از شاگردان پایه اول این معلم است. از همان دانشآموزانی که آقاییپور در دفتر کلاسی جلوی اسمش نوشته با اعتماد به نفس بالا. یکی از همان ۳ نفری که مادرش در آن روزها بریل را یاد گرفت تا یار خانم معلم در خانه باشد. ماهان میگوید: «پارسال تمام کلاسهایم مجازی بود؛ اما خیلی دوست داشتم به مدرسه بروم و آنجا کنار خانم آقاییپور درس بخوانم. خوبیِ درس خواندن مجازی این بود که خانوادهام بریل را به طور کامل یاد گرفتند.» ماهان به اینجا که میرسد صدایش از آن شورِ اول گفتوگو میافتد و میگوید: «خط بریل یک سری ویژگیهایی دارد که باید آنها را رعایت کنیم. اگر در مدرسه باشیم بهتر است چون خانم معلم کنارمان همه چیز را بهتر درس میدهد. بعضی وقتها کلاس آنلاین برایم سخت میشد. گاهی اینترنت قطع بود و صدایم به خانم معلم نمیرسید. دوست دارم مدرسه باز شود و آنجا درس بخوانم.»
نمیدانید خواندن خط بریل از صفحه گوشی چقدر کار سختی است
این معلم مجتمع نابینایان شهید محبی از ساعت هفت و نیم تا ۱۰ صبح مشغول تدریس به دانشآموزان پایه ششم و از ۱۰ تا ۱۲ و نیم با شاگردان پایه اول همراه میشد. او اذعان میکند: «در طول روز چند ساعتی هم برای تولید محتوا زمان میگذاشتم. برای پیامهای بعد از ساعت کلاس برنامهریزی کرده بودم. دانشآموزان باید بعدازظهرها از ساعت ۱۸ تا ۲۰ تکالیف خود را ارسال میکردند و من در همان بازه زمانی آنها را بررسی میکردم. خارج از این بازه زمانی بدون دلیل موجه تکالیف پذیرفته نبود. از مادرها میخواستم بالای تکلیف، اسم دانشآموز، عنوان تکلیف و تاریخ را بنویسند. مادرها نیز با من همراه بودند؛ اما نمیدانید خواندن خط بریل از صفحه گوشی و تصحیح آنها چقدر کار سختی است. بچهها یاد گرفته بودند اشتباهشان را بگویند تا اصلاح شود و میدانستند هیچ وقت مورد بازخواست قرار نمیگیرند. این مهم مستلزم آن بود که مادر به معلم اعتماد داشته باشد و بداند که خواست آموزگار، تنها پیشرفت شاگردانش است.»
آناهیتا آقاییپور به اهمیت ایجاد انگیزه در این نوع آموزش اشاره میکند و میگوید: «با همراهی مطلوب مادران و مسئولیتپذیری و انگیزه بالای دانشآموزانم، اواخر آذر و اوایل دی به قدری روخوانی کلاس اولیها قوی شد که مادرها فکر میکردند معجزه شده است!»
«در شرایط حضوری هیچ وقت امکان نداشت از کار خسته شوم؛ ولی آموزش آنلاین خیلی سخت است. در شرایط عادی معلمها بعد از ساعت کلاسی، وقت آزاد برای رسیدگی به زندگی خود داشتند؛ اما در آموزش مجازی حتی روزهای تعطیل و در ساعات غیر کاری، زمان زیادی را برای پیشبرد آموزش صرف میکردم.» اینها را معلمی میگوید که سالها سابقه تدریس در همه پایههای مقطع ابتدایی را دارد و هیچ وقت اجازه نداده راه نا امیدی در وجود خودش و شاگردانش باز شود.
او ادامه میدهد: «آموزش مجازی آن سطح از بازدهی که مد نظر داریم را ندارد. هرچند من از شاگردانم بسیار راضی هستم؛ اما اگر آموزش حضوری بود بچهها مباحث درسی را عمیقتر دریافت میکردند. به هر حال به آینده امیدوارم.»
شبکه شاد با وجود به روزرسانیهای قوی؛ اما برای آموزگارانی که آسیب دیده بینایی هستند و دانشآموزانِ دارای این نوع معلولیت، مناسب سازی نشده است. این معلم میگوید: «وقتی فرد نابینایی بخواهد از گوشی یا تبلت استفاده کند، از نرم افزارهای صفحهخوان گوشی یا «تاک بک» (Talk Back) استفاده میکند که از پیامهای متنی، خروجی صوتی ارائه میدهد. با فعال بودن آن، با لمس پیامهای نوشتاری از ابتدا تا انتهای متن خوانده میشود. این قابلیت در نرم افزار شاد وجود ندارد و فرد نابینا دستش را در هر قسمتی از برنامه شاد بگذارد پیامها خوانده نمیشود. امیدوارم یا این مشکل مرتفع شود یا نرمافزار جایگزین برای دانشآموزانِ با این نوع معلولیت معرفی شود.»
آقاییپور معلمی است که سابقه مربیگری در رشتههای دو میدانی و بدنسازی دانشآموزان آسیب دیده بینایی را نیز دارد و دانشآموزانش در رشته مادر، در سطح کشور جام قهرمانی بردهاند. او بر این باور است زنگ ورزش اهمیت بسیار بالایی دارد و با افسوس از محروم شدن دانشآموزانش از استفاده از ظرفیت سالن ورزشی مجهز مجتمع نابینایان شهید محبی سخن میگوید. او میافزاید: «اگر میتوانستم، حتما ورزش را هر روز در برنامه درسی دانشآموزان آسیب دیده بینایی می گنجاندم. این بچهها، تحرک بسیار کمی دارند و ممکن است درگیر مشکلات اسکلتی یا چاقی شوند. ورزش برای آنها جزء واجبات است. اگر دانشآموزان مقطع ابتدایی معلم ورزشِ حرفهای داشته باشند برایشان بسیار کمک کننده خواهد بود. نمیخواهم این بچهها سر بار خانواده و جامعه باشند؛ بلکه آنها باید افرادی توانمند باشند و اثرات تلاشهای خود را حس کنند. همچنین دانشِ این بچهها باید فراتر از کتب درسی باشد تا با اطلاعات کافی وارد جامعه شوند و در مقابل سایرین احساس کمبود نکنند. در این راستا مطالعات زیادی دارم و آنها را به دانشآموزانم منتقل میکنم.»
دانش، سودمندترین مکملِ تجربه است. تجربه با دانش است که شکوفا میشود. این معلم فداکار قصه در این رابطه از مسئولان آموزش و پرورش استثنایی خواستهای دارد و میگوید: «مسئولان به عنوان افراد حقوقی با نخبگانی که در حوزه کار با دانشآموزان آسیب دیده بینایی تجربه، دانش و تخصص دارند، مشورت کنند، راهکار بگیرند و به آنها عمل کنند. از سویی دیگر اگر آموزگاران حوزه دانش آموزان آسیبدیده بینایی، مدیران، مشاورین و اولیا تعامل مناسب و موثری با یکدیگر داشته باشند نتیجه این میشود که دانشآموزان از آموزش آنلاین نهایت بهره را میبرند و بازخوردهای مطلوبی میدهند.»
ارسال دیدگاه