بررسی وضعیت ادبیات کودک و نوجوان (۸)
علیاصغر سیدآبادی: رانت ترجمه در برابر تالیف قرار می گیرد
کتاب کودک ایران فضای رنگارنگی را تجربه میکند/ غیبت در بازار جهانی به دلایل سیاسی
تهران (پانا) - «علیاصغر سیدآبادی»، مروج کتابخوانی، نویسنده کودک و نوجوان و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان با مرور جریان های ادبی که منجر به ایجاد تنوع در نشر ادبیات کودک و نوجوان در دهههای اخیر شده است، درباره وضعیت ترجمه آثار ایرانی در آنسوی مرزها سخن گفت و در انتها به چهار دسته دلایل مهمی که منجر به کاهش کتابخوانی در جامعه شده است، اشاره میکند.
سیدآبادی که در سن ۲۵ سالگی یعنی سال ۱۳۷۵ نخستین کتابش را برای کودکان منتشر کرده بود، در سالهای بعد بهطور منظم به نوشتن برای کودکان و نوجوانان پرداخت و امروز حدود ۶۰ کتاب از او منتشرشده است که بخشی از کتابهایش درباره مباحث نظری ادبیات کودک و نوجوان است. وی تاکنون جوایز مهمی را برای کتابها و پژوهشهایش به دست آورده است. سیدآبادی و دوستانش در میانه دهه ۸۰ حلقهای ادبی را تشکیل دادند که در جلسات منظم هفتگی راههایی برای ترویج کتاب کودک و نوجوان باکیفیت و متناسب باارزشهای جهان جدید، جستوجو میکرد و درهمین جلسات سنگ بنای فهرست لاکپشت پرنده گذاشته شد. چند سال بعد سیدآبادی با دوستانش کتابفروشی متفاوتی راهاندازی کرد که ترویج کتابخوانی رویکرد اصلی آن بود. او در این دوره بهطور جدیتر به ترویج کتابخوانی پرداخت و برخی از ایدهها و پیشنهادهای او توسط نهادهای غیردولتی عملی شد. در ادامه گفتوگوی پانا با این پژوهشگر حوزه ادبیات کودک و نوجوان را بخوانید.
ارزیابی شما از کتابهای منتشر شده در حوزه کودک و نوجوان در سالهای اخیر چیست؟
آنچه من بهعنوان نقطه مثبت آثار منتشرشده در حوزه ادبیات کودک و نوجوان میبینم تنوع است که در سالهای اخیر افزایش داشته است. اگر ترجمه را کنار بگذاریم که البته همان هم اثرگذار است، ادبیات کودک ایران در سالهای اخیر بهلحاظ شخصیتها و فضاها و موضوعات و گرایشهای فکری فضای متنوعی را تجربه میکند. در دهه ۵۰ و ۶۰ فضای ادبیات کودک و نوجوان ما غیرمتنوع است. دو سه جریان مهم دارد و مضمونهای مشترکی را با هم تولید میکنند. آن مضمونها برخی مربوط به نویسندگان چپ است و برخی مضمونها را نویسندگان مذهبی مینویسند. مضمونهایی را هم جریانهای رسمی مرتبط با حکومت مینویسند و بعد از انقلاب این فضا به لحاظ موضوعی گسترش پیدا میکند، اما به لحاظ گرایشی محدودتر میشوند چون نویسندگان مرتبط با حکومت گذشته عملاً حذف میشوند. دهه ۶۰ یک جریان چپ مذهبی در ادبیات کودک و نوجوان شکل میگیرد و تا پایان جنگ موثر است. از پایان جنگ و سپس در دههی ۷۰ ضرورت تنوع با ساخته شدن نهادهایی مانند موسسه همشهری و فرهنگسراها به ادبیات کودک هم سرایت میکند، بنابراین از دهه هفتاد این تنوع جدی میشود و اکنون نسل جدیدی که وارد ادبیات کودک و نوجوان
شدهاند تنوع بیشتری ایجاد کردهاند. ضمن اینکه گوشه چشمی به گذشتگان هم دارند ولی دیدگاههای مستقلی دارند. در تجربهگرایی استقلال دارند و با جریانهای متنوع جهانی ادبیات کودک و نوجوان هم آشنا هستند و از آن تاثیر میگیرند. بنابراین ویژگی این دوره به نظرم تجربه تنوع است.
اثرگذاری ترجمه بر ادبیات کودک و نوجوان را چطور میبینید؟
ترجمه نسبت به تالیف در ایران از یک جور رانت برخوردار است. این به چه معناست؟ ما چون عضو کنوانسیون جهانی برن نیستیم و قانون کپیرایت را امضا نکردهایم. بهجز یکی دو ناشر اغلب بدون پرداخت حق رایت آثار خارجی ترجمه و منتشر میشود و به همین دلیل ارزانتر از تألیف تمام میشود. برای مثال اگر بخواهید امروز یک کتاب ۲۴ صفحهای تصویری منتشر کنید. کتاب ترجمه با مبلغی حدود یکمیلیون تومان و در یک هفته آماده چاپ میشود. در زمان بسیار کوتاه و با مبلغ ناچیز میتوانید کتاب را آماده چاپ کنید. ازنظر خیلیها ترجمه متن ساده است و تصویر هم که فقط اسکن میشود، اما اگر ناشری بخواهد همان کتاب را تألیف کند، باید برای متن و تصویر حداقل شش ماه زمان بگذارد و ده میلیون تومان هزینه کند، یعنی هزینه ده برابری محاسبه شده و هزینههای مالی پنهان بسیار اما هزینه پشت جلد ترجمه و تالیف یکی است. بنابراین به لحاظ اقتصادی اتفاقی افتاده است که رقابت نابرابر رخ میدهد. از سوی دیگر زمینه فرهنگیای وجود دارد که مردم فکر میکنند، چون نویسنده خارجی است پس کیفیتش هم بهتر است، در حالیکه الزاماً چنین نیست. این وضعیت تأثیرش را بدین ترتیب میگذارد که ترجمه
به زیان تألیف تمام میشود زیرا رقابت نابرابر است. از سوی دیگر، حسن این وضعیت این است که ما در کمترین زمان کتاب تألیف شده در اروپا و آمریکا و بهندرت کشورهای دیگری مثل چین را بلافاصله در ایران میخوانیم، اما یک کتاب فرانسوی اگر ترجمه همزمان نشده باشد، برای رفتن به بازار آمریکا ماهها طول میکشد ولی به ایران سریع میآید، چون مذاکرهای نیست و بلافاصله ترجمه به بازار ایران میآید.
با همه این تفاسیر آیا ادبیات کودک و نوجوان ما برای ترجمه و حضور در کشورهای دیگر حرفی برای گفتن دارد؟
تلقی غلطی وجود دارد که گویی آنطرف یک نهادی هست که کارهای خوب و جدی را جمع میکند و چاپ میکند اما چنین نیست. این منطق بازار است و سازوکارش بر اساس خریدوفروش است و خب ما در بازار بینالمللی نیستیم که از این سازوکار پیروی کنیم. برای مثال کشوری مانند ترکیه کتابهای کودک و نوجوانش به لحاظ کیفی بسیار از ما پایینتر است ولی ده برابر ما اثر ترجمهشده به زبانهای مختلف دارند، چون آنها عضو کنوانسیون برن هستند و برنامهریزی میکنند و نیستیم و نمیتوانیم برنامهریزی کنیم. ضمن اینکه چون بدون رعایت قانون کپیرایت کلی از آثار ناشران خارجی را در ایران منتشر میکنیم، ناشران خارجی به عنوان طرف معامله ما را به رسمیت شناخته نمیشناسند. مسئله دیگر این است که بودن در آن بازار و خریدوفروش بینالمللی نیاز به تمرین و تخصص دارد و ما به دلیل محرومیت ۴۰ یا ۵۰ ساله از این بازار، آنجا فقط مصرفکننده هستیم و با بازار آنجا آشنا نشدهایم تا محصول مناسب در آن بازار ارایه کنیم. پس ما زیرساختهای قانونی نداریم و همچنین زیرساختهای فن آورانه و زیرساختهای مالیاش را نداریم، چون آنجا سرمایهگذاری نکردهایم. بنابراین نویسنده ما در خارج از
مرزها اصلاً در بازی نیست، چون آنجا بازی خریدوفروش است؛ نشرها و شرکتهای اقتصادی کتاب آنجا حضور دارند. ممکن است نویسندهای خودش ارتباطی بگیرد و کتابش آنطرف ترجمه شود اما بسیار در حاشیه است. نویسندگان بزرگ ما کتابهایشان توسط ناشران درستوحسابی ترجمه نشده است و زیرساختهای اصلیاش فراهم نیست که حضور مداوم در آنسوی مرزها داشته باشد. این موضوع دلایل سیاسی دارد و ربطی به نویسنده ندارد که سرکوفت بزنیم که چگونه بنویسد تا اثرش دیده شود، بلکه دولت و حکومت باید بستر و زیرساخت را فراهم کند و در عمل با نپیوستن به قانون کپیرایت راه اصلی بسته است.
سالهاست در مدارس مسابقات مختلف کتابخوانی برگزار میشود و شاهد برگزاری نمایشگاههای سالیانه و فصلی کتاب هستیم اما کمتر کودکان مان به مطالعه کتاب عادت دارند. به نظر شما ضعف کار کجاست؟
چهار دسته دلیل برای آن میتوانیم بیان کنیم. یک دسته دلایل جهانی دارد. آنچه در فناوری اتفاق افتاده و رسانههای رقیب مثل تلویزیون، ماهواره، شبکههای اینترنتی و بازیهای رایانهای رقیب جدی خواندن کتاب شدهاند. البته در همه جای دنیا این نگرانیها وجود دارد. در کشور ما تشدید هم میشود.
دیگری دلایل ملی که به موضوع آموزشوپرورش و تلقی خانواده و جامعه برمیگردد، البته منظورم عملکرد یک دور در آموزشوپرورش نیست که البته آنهم موثر است. اینجا منظورم تصور نظری آموزشوپرورش است. مسئله ملی اول این است که آموزشوپرورش تک کتابی مرکزگراست. یعنی با این تلقی فرد برای اینکه دانش کسب کند برایش یک کتاب نوشتهشده آن هم در تهران که برای فلان مقطع سنی کفایت میکند. درحالیکه در بسیاری از کشورها آموزش و پرورش تک کتابی نیست. سرفصلهایی وجود دارد و هر مدرسه بر اساس سرفصلها کتابهایی را انتخاب میکند و مدام درباره آن سرفصلها کتابهای جدید نوشته میشود. یکی از دلایلی که کتاب آنجا خوانده میشود این است که مدرسه به کتاب جدید نیاز دارد. وقتی فقط یک کتاب نداری تا نمره بگیری میتوانی آن سرفصل را با کتابهای مختلف بخوانی، پس هیچوقت هیچ کتابی کافی نیست و خود این بر خواندن بیشتر تأکید دارد. پس آموزشوپرورش علتالعلل کتاب نخوانی است و این اصلاً ربطی ندارد که حالا نویسندهها را نمیگذارد به مدارس بیایند و کتابهای جذاب به کتابخانه مدارس راه ندارند یا دلایل اینچنینی که مهمند اما علت اصلی نیست. مسئله ملی دوم برمیگردد
به تلقی مشترک آموزشوپرورش و خانوادهها که معتقدند خواندن هر چیزی بهجز کتابهای درسی به زیان درس خواندن تمام میشود. مطالعات پرلز نشان میدهد که اتفاقاً کسانیکه مطالعات غیردرسی دارند درسشان هم بهتر است.
درنهایت دلیل سوم برمیگردد به سیاست نهادهایی که ترویج کتابخوانی میکنند و آنها روی انتقال دانش متمرکز شدهاند و معتقدند کتاب به ما آگاهی و دانش میدهد که درست است، اما این کارکرد کتاب باوجود رسانههای جدید کمرنگ شده است. فرد برای تحقیق در یک حوزهای منابع زیادی در اینترنت میتواند بیابد پس چه لزومی دارد که کتاب بخوانیم؟ کتاب فقط انتقال دانش نیست بلکه مانند هر مصرف فرهنگی دیگر باید موضوع لذت و تمایز در تبلیغاتشان موردنظر باشد.
یک دسته عوامل دیگر هم برای کم کتاب خواندن وجود دارد که محلی هستند. یکی ازآنها زبان است. در مطالعاتی که انجام شده نشان میدهد در استانهایی ۲۴ دقیقه کتاب خوانده میشود و در استانی دیگر متوسط مطالعه ۴ دقیقه است. استانهایی که زبان شان فارسی نیست آمار مطالعهشان پایینتر است یعنی عامل زبانی دارد، اما این خودش دلایل سیاسی ملی هم دارد. نگاه ما به زبانهای مختلف در جغرافیای ایران اشتباه است و تقویت کننده این زبانها نیست. دلیل دیگر نابرابری است. استانهایی که فقر دارند و دسترسیشان به کتاب کمتر است آنها باز سرانه مطالعهشان کمتر است. پس نمیتوان یک نسخه برای همه پیچید.
بااینحال من فکر میکنم میزان کتابخوانی در بچهها تکان خورده و آنهم به دلیل فعالیت ترویجی نهادهای غیردولتی و داوطلبی است که درجاهای مختلف فعال هستند. برای تکان خوردن آمار کتابخوانی باید کاری انجام شود مثلاً نویسنده کتاب سفر برود، کتابش را معرفی میکند، با بچهها دیدار کند و در کل دسترسی به کتاب منتشرشده برای بچهها فراهم شود، اما اینجا این کار انجام نمیشود. در سالهای اخیر در شهرها و روستاهای بسیاری کتابخانه ساخته میشود، در آذربایجان، خراسان، خوزستان، تهران و ….. مثلا در سیستان و بلوچستان در روستاهایشان بدون حمایت دولت کتابخانههای زیادی تأسیس شده و بچهها کتاب میخوانند. به نظر من این وضعیت رو به بهبودی است.
مروری بر گفتوگوی های منتشر شده درباره وضعیت ادبیات کودک و نوجوان:
جهانگیریان: چاپ کتاب در شرایط کرونایی فقط انبارها را پر میکند
یوسفی: ترجمه بخش عمدهای از ادبیات کودک ما را بلعیده است
شیدا رنجبر: توازنی میان ترجمه و تالیف کتاب وجود ندارد
رحماندوست: تلویزیون بجای «سیاست»،«ادبیات» برای کودکان پخش کند
مجید راستی: مسابقات کتابخوانی آمارخواندن کتاب را بالا میبرد نه عادت کتاب خواندن را
شاهآبادی: کتابخوانی در کشور ما فرآیند لذت بخشی نیست و بیشتر یک رفتار جدی و عبوس است
محمدکاظم اخوان: تبدیل کتاب به فیلم یا نمایش فرصتی برای آشنایی نوجوانان با کتاب است
ارسال دیدگاه