پریا جلیلوند*
من یک عکاسم
عکاسی هنر نیست، عشق است، باید عاشق باشی تا بفهمی جان دادن به عکسهای بیجانت چه لذتی دارد.
من یک عکاس هستم. هنر من نگاه کردن نیست، احساس کردن است، احساسی سرشار از عشق که تار و پود وجودم را آکنده از خودش کرده است و همچون تار عنکبوت تمام سلولهایم درگیر هستند.
ما عکس میگیریم تا بفهمیم زندگی برایمان چه معنایی دارد، عکس میگیریم تا لحظات خوبمان را ثبت کنیم و به فراموشی نسپاریم در دنیایی که فراموش شدهی کاریم، شاید عکسهایمان سندی باشد برای ثبت خاطرات، عکس میگیریم تا جانی تازه اهدا کنیم به رگهای مردهی وجودمان.
عکاسی هنر نیست، عشق است، باید عاشق باشی تا بفهمی جاندادن به عکسهای بیجانت چه لذتی دارد، وقتی با چشم دوختن به عکسهایت لبخندی هر چند کوچک بر لبهایت جاری میشود و غرق در دریای خاطراتت میشوی، چه لذتی دارد.
کاش میشد مثل یک دوربین عکاسی کینهها و کدورتها را همچون نویز کم کرد، فیلترهای رنگی را از زندگیها پاک کرد و یک رنگ بود تا بلکه چند صباحی که در این دنیا مهمان هستیم قدر زندگی و زندگی کردن را بیشتر بدانیم.
ارسال دیدگاه