روزی که سردشت مسموم شد
جوادآباد(پانا)_ بوی حادثه می آید،آنگاه که شهر در خود میلرزد، آسمان فرو میریزد، دیوارهای شهر آوار میشود ، شهر سکوت ابدیش را سرفه میکند ، مسموم میشود ، برخاک می غلتد . شهر جان میدهد .دیوارها، خانه ها، آسمان، زمین، انسان ها، همه و همه نابود می شوند... دیگر سراغی از حیات نیست، هیچ دستی بلند نمی شود؛ هیچ صدایی نیست؛ هیچ چراغی سو سو نمی زند؛ هیچ پنجره ای از این پس، باز شدن را در ذهن خود تصویر نمی کند؛ هوا، بوی فاجعه می دهد؛ هیچ کس هوای این حوالی را نفس نمی کشد...و سردشت مسموم می شود.
در تاریخ ۷ و ۸ تیرماه ۱۳۶۶، هواپیماهای بمبافکن عراقی با بمبهای شیمیایی به ۴ نقطه پر ازدحام و متراکم جمعیتی شهر سردشت حمله کردند و زن و کودک و خرد و کلان مردم بیگناه آن شهر و اطراف آن را آماج گازهای کشده و دهشتناک شیمیایی قرار دادند. به همین دلیل ۸ تیرماه سالروز بمباران شیمیایی سردشت، روز مبارزه با سلاحهای شیمیایی و میکروبی نامگذاری شده است.
جنگافزارهای شیمیایی ابزارها یا موادی هستند که به وسیله آنها انسانها و یا موجودات زنده را هدف قرار میدهند. در اثر تماس مستقیم این مواد با هر قسمت از بدن جاندار، بدن وی آلوده شده و جاندار به انواع بیماریها مبتلا میشود. این مواد میتوانند به صورت جامد، مایع و یا گاز استفاده شوند. به عبارت دیگر عوامل شیمیائی به ترکیباتی اطلاق میشود که در صورت کاربرد مؤثر علیه انسان، حیوان یا گیاه، منجر به مرگ یا ضایعات قابل توجه دائمی یا موقتی در ساختار اندامی آنها میشود.جنگافزارهای شیمیایی از نظر نظامی به ۶ گروه سمی و کشنده، ناتوانکننده، استفاده برای کنترل اغتشاشها، دودزا، ضد گیاه و شعلهها و آتشزا تقسیم میشوند.به مناسبت این روز پای صحبت های دو عزیز جانباز شیمیایی نشسته ایم:
جانباز هفتاد درصد جنگ تحمیلی علی زارعی پور اهل خورموج و ساکن برازجان است. خاطرات هولناکی از جبهه و جنگ دارد،خاطراتی که میتواند موجب کابوس های شبانه شود. او اینچنین از شب حادثه تعریف میکند: «شب حول و حوش ساعت دو بامداد بود که عراقیها شروع به ریختن آتش تهیه مفصل روی ما کردند که تا ساعت شش صبح آتش دشمن ادامه داشت. آتش هم خیلی شدید بود. من به عنوان نیروی جهاد سازندگی در جبهه بودم و راننده لودر بودم ضمنا مسؤل اکیپ اجرایی نیز بودم، داشتیم در جزیره مجنون سکوی موشکی میساختیم که این اتفاق افتاد. در همین حین به ما فرمان عقبنشینی دادند و ما به مقر برگشتیم. یکی از بچه ها برای آوردن آب با تانکر به هویزه رفته بود و در بازگشت با خود دو خربزه برای ما سوغات آورده بود. یکی از خربزه ها را نصفش خورده بودند و من و یکی از دوستانم نصف دیگر خربزه را خوردیم، غافل از اینکه خربزه شیمیایی است و مواد شیمیایی روی آن نشسته است، شروع کردیم به استفراغ کردن. احساس می کردم دل و روده ام دارد از دهانم بیرون می زند، چنان استفراغ کردیم که خون بالا آوردیم. هرطور بود ماسکی گیر آوردم و روی صورتم زدم اما کار از کار گذشته بود و به طور مفصل شیمیایی شدم.همه منطقه آلوده بود و هر چقدر که تنفس میکردی بیشتر شیمیایی و آلوده می شدی. بدنم به طور کامل سوخته بود و در سطح پوستم تاول سبز شده بود، تنم خیلی می خارید، چشمانم به نور حساس شده بود سرم هم خیلی درد میکرد از همه بدتر به راحتی هم نمی توانستم تنفس کنم.»
به سراغ جانباز دیگری رفتیم، جمشید جمشیدزاده جانباز ۷۰ درصد در حلبچه است.او نیز از زمان مجروحیت خود چنین میگوید :« در سال ۶۵ با وجود داشتن ۱۷ سال سن، از طریق بسیج مردمی به جبهه اعزام و در عملیات های مختلفی شرکت کردم، تا اینکه در تاریخ فروردین ماه سال ۶۷ طی عملیات والفجر ۱۰ که در منطقه عملیاتی حلبچه صورت گرفت توسط بمباران شیمیایی گاز خردل از ناحیه ریه آسیب جدی دیده و افتخار جانباز شیمیایی نصیبم شد. بمباران شیمیایی صورت گرفته در منطقه مردم عملیاتی حلبچه یک فاجعه انسانی بود، مردم بیدفاع کردستان عراق و رزمندگان ما بیرحمانه هدف حملات شیمیایی رژیم بعث عراق قرار گرفته بودیم، متأسفانه آن زمان غیر از ماسکهایی که ساخت کشور آلمان بود و به علت تحریم و همپیمان بودن این کشور اروپایی با رژیم بعث عراق، از طریق سایر کشورهای منطقه به صورت چندبرابر قیمت در اختیار کشورمان قرار گرفته بود، و از استانداردهای لازم نیز برخوردار نبوده هیچ امکانات دیگری نیز در مقابل حملات شیمیایی دشمن نداشتیم. از زمان مجروحیت تا کنون که ۳۳ سال هست،نیمی از ماه در بیمارستان و نیمی در خانه و متصل به کپسول اکسیژن هستم. او در ادامه افزود: با وجود سختیها، به واسطه مسئولیتپذیری و کار جهادی مسئولین در کنار مردم، در جنگ موفق شدیم. با وجود تمام این سختیها و تحریمهای ظالمانه، با اتکا و یاری خداوند متعال، در کنار مسئولین دولتی و نظامی که در آن زمان به واقع در اختیار مردم بودند، و به واسطه داشتن حس مسئولیتپذیری، همبستگی و کار جهادی آنها پس از گذشت هشت سال جنگ نابرابر، موفق به شکست و پیرزوی علیه دشمن شدیم.آن زمان مسئولان دولتی، فرماندهان لشکر و گردانمان جلوتر از سربازان، در خط مقدم جبهه مشغول دفاع بودند، آنها نه تنها خود را از مردم جدا نمیدانستند بلکه با قبول و آرزوی شهادت، حاضر به ایثار و فداکاری برای مردم بودند.»
خبرنگار : ملیحه خواری
ارسال دیدگاه