گفتوگو با مژگان کلهر، نویسنده و مترجم به بهانه دریافت جایزه «کتاب ماه و سال»
ادبیات کودک در معرفی جهانی خوششانستر بوده است
تهران (پانا) - حدود سیویک سال قبل نوشتن را با مجله سروش نوجوان شروع کرد؛ کاری که آن را از خوششانسیهای زندگیاش میداند. همزمان با کار رسانه به ترجمه هم مشغول شد و کمی بعد سر از وادی داستاننویسی نیز درآورد.
بهگزارش ایران، حالا مدت هاست که مژگان کلهر از مطبوعات فاصله گرفته اما هنوز هم بخشی از امروزش را مدیون همان سالها میداند و میگوید: «وقتی نویسندگان یا مترجمان جوان از من میپرسند چطور کتاب شان را منتشر کنند نمیدانم چه بگویم! خب من وقتی تصمیم به انتشار کتابم گرفتم به لطف کار مطبوعاتی، نیاز چندانی برای اثبات خودم به ناشران نداشتم.» البته طی این سالها او بهعنوان ویراستار هم با مؤسسات نشر مختلفی همکاری داشته.
از این نویسنده و مترجم تا به امروز بیش از ۸۰ اثر روانه کتابفروشیها شده که نسبت میان ترجمه و تألیف، میان آنها تقریباً برابر است. گذشته از جوایزی که طی این سالها به تعدادی از آثار او تعلق گرفته، ترجمه اسپانیایی و فرانسوی برخی نوشتههای کلهر در اختیار علاقهمندان خارجی هم قرارگرفتهاند. جلد نخست مجموعه رمان «الینا» از مژگان کلهر، روز شنبه بهعنوان برگزیده جایزه «کتاب ماه و سال» کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان معرفی شده. او با همراهی عدهای از نویسندگان این گروه سنی مدتی پیش مجموعهای با عنوان «کلاس اولی/کتاب اولی» را هم منتشر کردهاند. مجموعهای داستانی که برای نخستین مرتبه باهدف روانخوانی و مطابق با کتاب زبان فارسی سال نخست مقطع ابتدایی در کشورمان منتشرشده است. نکات بیشتر درباره این دو مجموعه و همچنین وضعیت امروز ادبیات کودک و نوجوان را در گفتوگویی که با او داشتیم، میخوانید.
با جلد نخست مجموعه الینا شروع کنیم که ابتدای هفته جاری موفق به کسب جایزهای از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد، این رمان کودک در قالب کار گروهی منتشر شده؟
«الینا در عروسی به صرف خارش» عنوان جلد نخست مجموعه چهارجلدی الینا است. با گروهی از دوستان نویسنده تصمیم به انتشار مجموعه رمانهایی برای کودکان گرفتیم که هر یک از اعضای گروه دست به انتشار کار خاص خودش زد؛ آتوسا صالحی مجموعه «نیما نابغه» و محمدرضا شمس هم مجموعه «آمیتیس» را نوشت. فرهاد حسنزاده هم مجموعهای با عنوان «پنج بهعلاوه یک» را آماده کرد و...
گویا شما و دیگر نویسندگان این مجموعه، کتابها را بر مبنای برخی دغدغههای کودکان و والدین آنها نوشتهاید!
بله و پیشنهاد آن هم از سوی محمدرضا شمس مطرح شد، در کارهای خارجی با مجموعههای مختلفی روبهرو هستیم که شخصیت اصلی آنها هر دفعه با ماجراهای مختلفی روبهرو میشوند. اما در آثار تألیفی با نمونههای چندانی روبهرو نیستیم. در آغاز جلسات دست به بررسی کارهای مشابه خارجی زدیم و بعد هرکدام از نویسندگان حاضر شخصیت موردنظر خودشان را مطرح کردند.
چه میزان از کار بر اساس برنامهریزی گروهی پیش رفت؟
انتخاب شخصیتها و حتی ماجراها کاملاً آزادانه بود؛ تنها نقطه مشترک این رمانها تألیف آنها بر اساس مسائل و مشکلات کودکان و دغدغههای والدین است. بعد از انتخاب شخصیتها دست به انتخاب سوژه داستانها زدیم؛ من سراغ شپش رفتم! به محض بازگشایی مدارس، بدون توجه به اینکه تهران باشد یا فلان شهر کوچک یا حتی شمال و جنوب شهر، همه مدارس درگیر مسأله شپش میشوند و البته غربالگری بچهها. این موضوع جلد نخست است که برنده جایزه شده. اما نکته قابلتوجه برای هر یک از ما شرایطی بود که در همفکری گروهی فراهم شد، یکبهیک طرح داستانهایمان را به مشورت گروهی میگذاشتیم و هرکسی ایدههایی را که به ذهنش میرسید، مطرح میکرد. در این شیوه فراتر از همفکری با نوعی نقد سازنده برای پیشبرد بهتر کارمان هم طرف بودیم. پیشنهادهایی که مطرح میشد امکان بهرهبرداری از حیطه گستردهتری از تجربیات زیستی و مطالعاتی را فراهم میکرد. این همکاری نتیجه خوبی داد؛ حتی تألیف گروهی مجموعه کتاب «کلاس اولی، کتاب اولی» هم نتیجه مطلوبی به دنبال داشت.
ساختار داستانی یا زبان واحدی برای این مجموعه در نظر گرفته شده بود؟
نه، هر یک در چگونگی نوشتن داستانها آزاد بودیم.
همه اعضای این گروه پیشتر هم سابقه انتشار آثاری مبتنی بر مشکلات و مسائل کودکان را داشتهاند؛ همچون فرهاد حسنزاده که داستانهایی درباره بچههای مبتلا به شرایط جسمی خاص نوشته یا حتی مهدی رجبی و خود شما. این مسأله هم در شکلگیری جمع مذکور دخیل بوده؟
تنها براساس یک اتفاق نبود که این گروه شکل گرفت. خب محمدرضا شمس که با نشر افق قرارداد داشت؛ من و آتوسا صالحی هم که با این مؤسسه همکاری داریم. البته در ابتدا قرار به همکاری چند نفر دیگر از نویسندگان کودک و نوجوان همچون محمود برآبادی هم بود که شرایط پیش نرفت.
برای اینکه نتیجه کار کپی نوشتههای خارجی نشود چه کردید؟
تلاش کردیم مجموعه مذکور هویت خود را داشته باشد. از آنجایی که داستانهای این مجموعه در خانوادههای ایرانی رخ میدهد، بنابراین با کاری بومی طرف هستیم که از این بابت شبیه نوشتههای خارجی نیست.
قدری هم از مجموعه «کلاس اولی- کتاب اولی» بگویید. در حیطه کتابهای آموزش زبانهای خارجی با آثار سطحبندی شده روبهرو هستیم؛ در ارتباط با ادبیات داستانی چطور؟ پیشتر چنین نمونههایی منتشرشده؟
ایده این مجموعه را آتوسا صالحی طرح کرد و دیگر دوستان هم استقبال کردند؛ تا جایی که بررسی کردیم متوجه شدیم تنها نمونه مشابه این مجموعه به همان کتابهای آموزشی زبان انگلیسی بازمیگردد که قالبی داستانی دارند و سطحبندی شده هم هستند. البته آن کتابها هم تفاوت عمدهای با مجموعه کلاس اولیها دارند و از این بابت میتوان این را کار تازهای حتی در سطح جهانی دانست. کتابهایی که اشاره کردید سطحبندی شدهاند اما سطحبندی آنها بر مبنای تعداد حروف و صداهایی که بچهها در هر درس یاد میگیرند نیست؛ کتابهای آموزش زبان برای اساس میزان دشواری کلمات و تعداد آنها تقسیمبندی شدهاند. این در حالی است که مجموعهای که ما با همکاری جمعی از نویسندگان کودک نوشتیم شرایط کاملاً متفاوتی دارد، در سطح یک این کتاب نمیتوان به کلماتی رسید که مثلاً «اُ استثنا» یا «ذ» دارند.
سطحبندی داستانها براساس کتاب فارسی کلاس اولیها پیش رفته؟
کاملاً منطبق بر روند درسهای این کتاب، مجموعه را سطحبندی کردهایم. اینکه کل داستان یک کتاب بر اساس تعداد حرفها و صداهایی که بچهها خوانده باشند نوشته شود اتفاق تازهای است.
در تألیف این مجموعه با چه دشواریهایی روبهرو شدید؟
بیشترین سختی در ارتباط با کتابهای نخست این مجموعه بود؛ کار دشواری بود. با دامنه بسیار محدودی از کلمات روبهرو بودیم. شما تصور کنید باید داستانی بنویسید که هم ماجرایی را در خود داشته باشد و هم اینکه در نوشتن آن خبری از کلمات ربط مانند «و» هم نیست. آنقدر کار دشواری بود که ابتدا حروف و صداهای هر سطح را مقابل مان میگذاشتیم و دست به ساخت کلمههایی که میتوانستیم با آنها بسازیم میزدیم. این مجموعه کاملاً بر اساس درسهای کتاب کلاس اولی هم پیش رفته است. کتابهایی که پیشتر منتشر شده بودند هیچکدام داستانی نبودند و در حیطه کمکآموزشیها قرار میگرفتند. هدفمان این بود که بچهها با کمک ادبیات به درک بهتری از آموزههای درسی خود برسند؛ اینیکی از کارکردهای مهم ادبیات داستانی است که متأسفانه توجه چندانی به آن نداریم. بچهای که داستان کتاب «سارا نترس» را میخواند ابتدا با یک داستان روبهرو است؛ پرندهای که زیر باران مانده، خیس شده و... ما با همراهی دیگر دوستان به سراغ آموزش غیرمستقیم رفتیم. برای کودک کلاس اولی خیلی مهم است که بداند با فلان تعداد حروفی که خوانده میتواند یک داستان را بهتنهایی بخواند و از آن لذت ببرد.
این کار برای خود ما خیلی دشوار و در عین حال لذتبخش بود چراکه درنهایت موفق به کسب تجربهای ارزشمند شدیم.
با توجه به شرایط فعلی که هم مدارس تعطیل هستند و هم شرایط اطلاعرسانی به شیوههای مرسوم گذشته فراهم نیست استقبال از کتابهای این مجموعه چطور بود؟
بیست جلد داستان از این مجموعه روانه کتابفروشیها شده، با اینکه شرایط اطلاعرسانی و صحبت گروهی درباره کتاب فراهم نبود اما استقبال خوبی شد. این در حالی است که حتی مدارس تعطیل بودند؛ بهمنماه سال گذشته که انتشار این مجموعه آغاز شد به چند مدرسه مراجعه کردم که معلمان و دانشآموزان خیلی استقبال کردند. از اسفندماه که مدارس تعطیل شدند گمان کردیم حالا که دیگر شرایط معرفی کتابها را نداریم کسی متوجه آنها نشود، اما فضای مجازی به شکل عجیبی این خلأ را پر کرد و کتاب با فروش خیلی خوبی روبهرو شد.
اغلب نویسندگان کودک و نوجوان از همراهی نکردن مسئولان مدارس گلایه دارند، جالب است که شما از استقبال آنان میگویید!
به نظرم این استقبال از نیاز بچهها منشأ گرفته است. کتابهای این مجموعه داستان هستند که با هدف آموزش نوشته شدهاند. اغلب مدارسی که تا قبل از آغاز تعطیلیها از ما دعوت کردند خودشان هم شرایط خرید را برای بچهها فراهم کرده بودند. اما در فضای مجازی بیشتر والدین بودند که از این کتابها نوشتند، احساس میکردند حالا که بچههای آنان از مدرسه دور ماندهاند مطالعه کتابهای این مجموعه میتواند کمک به روانخوانی آنان کند. استقبال خوب از این کتابها را بیش از همه مدیون والدین هستیم. نکته دیگری که در استقبال مدارس اثرگذار بوده، قرار گرفتن نام این مجموعه در فهرست برگزیدههای جشنواره رشد است؛ همین یک ماه قبل کل مجموعه «کلاس اولی/کتاب اولی» بهعنوان آثاری ارزشمند معرفی شدند. بههرحال نشریه رشد به خود آموزش و پرورش تعلق دارد. وقتی خودشان کتابی را برگزیده اعلام کنند دیگر با مقاومتی از سوی مدارس هم روبهرو نمیشویم. البته من و دیگر دوستان نویسندهام در این مجموعه از تصویرگران هم خیلی ممنون هستیم، بخشی از استقبال مخاطبان مدیون تلاش آنان است. تصاویر داستانها خیلی خوب به کمک روایت ماجراهایی آمد که گاهی به سبب محدودیت کلمات قدری
گنگ میشد. انتشار این مجموعه حاصل یک کار به معنای واقعی گروه بود.
از احساس نیاز مسئولان مدارس بهعنوان دلیلی در همراهی آنان برای معرفی این مجموعه به دانشآموزان گفتید؛ چرا وقتی تنها بحث ادبیات صرف درمیان باشد این علاقهمندی رخ نمیدهد؟ بویژه در جهان امروز که نظام آموزشی کشورهای مختلف متوجه کارکردهای ادبیات حتی در تربیت فکری و اجتماعی کودکان شدهاند!
بحث اینکه هنوز به آثار داستانی احساس نیاز نمیکنند یکطرف ماجرا است و طرف دیگر مرتبط با فیلترهای مختلف پیش روی مدارس در بحث انتخاب کتابها است. شما سری به کتابخانه اغلب مدارس که بزنید با انواعی از کتابهایی روبهرو میشوید که در آنها توجه چندانی به نیاز دانشآموزان نشده و بیشتر بحث انتخابهای گزینشی در میان است. این مجموعه هم اگر با استقبال مدارس روبهرو شده بیشتر به دلیل انتشار عنوان آن در نشریه خود آموزش و پرورش است.
در قبال این بیتوجهی مسئولان آموزشی، خود اهالی ادبیات طی این سالها چقدر برای تفهیم این نیاز و برقراری ارتباط تلاش کردهاند؟
تا به امروز که اهالی کتاب نتیجهای در این تلاشها ندیدهاند، خود مدیران مدارس هم تنها وقتی از ما یاد میکنند که فلان مناسبت تقویمی همچون هفته کتاب شده و از ما دعوت میکنند تا مراسم بهتری برگزار کنند. البته هرازگاهی شاهد تلاش شخصی برخی معلمان علاقهمند جهت علاقهمند کردن دانشآموزان هستیم اما همانطور که گفتم اینها تلاشهای فردی هستند. وقتی شاهد تأثیر نظام آموزشی در افزایش سرانه مطالعه خواهیم بود که به این منظور دست به برنامهریزیهای جدی و بلندمدت بزنند.
شما سالهاست در قامت مترجم و نویسنده مشغول کار ادبیات کودک هستید؛ جای خالی تشویق بچهها به مطالعه چقدر در مدارس ما حس میشود؟
برنامهریزان مدارس کمترین توجهی بهضرورت کتابخوانی و تأثیری که ادبیات بر رشد شخصیت و شکلگیری ذهن کودکان و نوجوانان بهجای میگذارد ندارند. گذشته از بچههایی که تحت تأثیر کتابخوان بودن والدین خود به مطالعه علاقهمند میشوند عموم دانشآموزان اهمیتی برای کتابهای غیردرسی قائل نیستند. چطور میتوان از جای خالی چیزی صحبت کرد که ذرهای از ذهن بچهها را به خود مشغول نکرده؟ چرا اینقدر فارسی نسل امروز ضعیف شده؟ چون هنوز معلم ما نمیداند که مطالعه داستان چقدر به تکمیل دانستههای بچهها کمک میکند. حالا بماند که به کیفیت آموزش زبان و ادبیات فارسی هم نقدهای متعددی وارد است. دختر خود من دانشآموز کلاس ششم است. از آنجایی که کلاسهای درسی به فضای مجازی منتقلشدهاند طی این ماهها بنا به تجربهای که از همراهی کلاسهای آنلاین با دخترم پیدا کردهام بارها دیدهام که جملهسازی بچهها فاجعه است. خیلی از بچههای کلاس ششمی هنوز شناخت درستی از فعل پیدا نکردهاند! چرا؟ به این خاطر که آموزش درستی از فارسی ندیدهاند. بهتبع شرایطی که در مدارس حاکم شده والدین هم بهایی برای اینکه فرزند آنان فرق صفت و موصوف را نمیداند قائل نیستند،
اما همینها کافی است ذرهای ریاضی دختر یا پسرشان ضعیف شود تا اگر توانایی اقتصادیشان اجازه بدهد برای آنها معلم خصوصی بگیرند. خود درس فارسی جایگاه چندانی میان مدارس و خانوادهها ندارد، حالا ادبیات داستانی که جای خود دارد! البته هرازگاهی برخی معلمها هستند که نگاه جدیتر و دلسوزانهای به آموزش زبان و ادبیات فارسی دارند. کار سختی نیست که مدارس در برنامه هفتگی خود زمان کوتاهی را هم به کتابخوانی اختصاص بدهند. البته گاهی کارهایی میکنند، میگویند خلاصه فلان کتاب را بیاورید اما آن هم روال تکلیفی و ناخوشایند دارد. چه ایرادی دارد که معلم هر هفته یک کتاب را انتخاب کند و سر کلاس بخشی از آن را بخواند. همین کار، بچهها را به تهیه کتاب و مطالعهاش تشویق میکند.
والدین بچههای امروزی که اغلب تحصیلات دانشگاهی دارند. با اینوجود در میزان علاقهمندی اینها هم همچون نسلهای قبل تغییری ایجاد نشده؟
خب این والدین هم رشد یافته مدارسی با همین نگاه هستند. عمده اهمیتی که والدین قائل هستند برای کتابهای درسی است. از سوی دیگر جای خیلی از نشریات خاص کودکان احساس میشود، اگر هم هنوز معدود مجله یا نشریه کودک و نوجوانی منتشر میشود دیگر آن کیفیت سابق را ندارند. مسائل اقتصادی هم که مشکلات را مضاعف کرده، این روزها همه درآمد خرید ماهانه کتاب ندارند. نکته دیگر اینکه فضای مجازی این روزها بچهها را بلعیده است.
این فضای مجازی که تنها به دانشآموزان ایرانی محدود نمیشود!
بله، تکنولوژیهای ارتباطی که تنها خاص ما نیستند، منتهی ما به بچهها یاد ندادهایم که برای زمان خود برنامهریزی کنند یا بخشی از آن را به مطالعه اختصاص بدهند. این تکنولوژیها ایرادی ندارند، مشکل از بیبرنامه بودن مسئولان آموزشی و خانوادهها است.
در این بین توجه اهالی هنر و رسانه چقدر به نهادینه کردن فرهنگ مطالعه بوده و هست؟
من که در خلال تماشای فیلمهای ایرانی تا به امروز با شخصیتهایی که اهل مطالعه باشند روبهرو نشدهام. از سوی دیگر اقتباس از کارهای ادبی هم جایگاهی در سینما و تلویزیون ما ندارد، درست برخلاف دیگر کشورها. سالها از ورود ادبیات داستانی مدرن به کشورمان میگذرد ولی هنوز تعاملی میان اهالی ادبیات و هنر شکل نگرفته است. سینماگران علاقهای به برقراری این رابطه ندارند!
البته آنها هم مثل شما اهالی ادبیات را مقصر میدانند و اینکه در اقتباس حقی برای کارگردان در تغییر قائل نیستید!
شاید برخی دوستان نویسنده دچار سختگیریهای افراطی باشند. اما چرا کارگردانان سراغ افسانهها، اسطورهها و ظرفیتهای نهفته در ادبیات کلاسیک مان نمیروند؟ در تعامل با ما گلایه دارند اما استفاده از ادبیات کلاسیک که بحث این حرفها را ندارد. سراغ آن هم نمیروند. بچههای نسل حاضر قهرمانان افسانههای غربی را میشناسند ولی درباره داشتههای خودمان چیزی نمیدانند. البته دلیل هم دارد؛ غربیها برای ادبیات خود ارزش قائل هستند. از بچههای خودمان درباره افسانههای ایرانی بپرسید، بهندرت با دانشآموزی روبهرو میشوید که حتی اطلاعاتی جزئی داشته باشد. در خاطرم هست آن دورهای که کانون پرورشی دست به انتشار مجموعهای از آثار تألیفی نوجوان زد نویسندگانی همچون فرهاد حسنزاده گفتند که با آنان برای ساخت فیلم از نوشتههایشان تماس گرفتهاند.
دوره مدیریت آقای شاهآبادی؟
بله، هرچند که در نهایت به همان چند پیشنهاد محدود ماند. نمیدانم چرا کار پیش نرفت. اینکه گفتید گلایه دارند نویسنده خود را در روند ساخت فیلم زیاد از حد دخیل میکند، چندان قبول ندارم. اینها مسائلی هستند که با گفتوگو حل میشوند. ادبیاتیها هم بدعهدیهایی از کارگردانان دیدهاند. هنوز کار گروهی را یاد نگرفتهایم و این مسألهای نیست که فقط به ادبیات و سینما محدود شود.
خانم کلهر حالا که بحث وضعیت ادبیات در نظام آموزشی و از سویی سینما و تلویزیون به میان آمد از میزان استقبال خانوادهها از کتابهای کودک و نوجوان هم بگویید.
هرچقدر هم به این حوزه نقد وارد باشد باز آنطور که خود ناشران میگویند فروش کتابهای این گروههای سنی به مراتب بهتر از آثار گروه سنی بزرگسال است!
بله، از جهت مقایسهای به نظر میرسد کتابهای کودک و نوجوان با فروش بیشتری از کتابهای بزرگسال روبهرو باشند. اتفاقاً یکی از مجموعه کتابهای خود من که طی یکی- دو سال قبل با همکاری نشر «پرنده آبی» منتشر شد فروش خوبی داشت. راستش تا پیش از این تجربه شخصی تصور میکردم تنها کتابهای ناشران مشهور است که با استقبال مخاطبان روبهرو میشوند اما بعد متوجه شدم که ناشران به نسبت جدیدتر کودک هم اوضاع بدی ندارند. هرچند اینها را بر اساس مشاهدات خودم میگویم؛ پاسخ دقیق به این پرسش نیازمند بررسی آماری است.
تا همین یکی- دو دهه اخیر بخشی از خرید کتابهای کودک به کیوسکهای مطبوعاتی و کتابهای نهچندان اصولی محدود میشد، حالا وضعیت به چه شکل است؟ انتشار فهرستهایی همچون لاکپشت پرنده یا آثاری که شورای کتاب کودک و کانون پرورشی معرفی میکنند چقدر در انتخاب آثار خوب مؤثر بوده؟
این فهرستها طی سالهای اخیر جایگاه خوبی میان خانواده پیدا کرده که رسانهها هم به معرفی اینها کمک کردهاند. شاید اگر این فهرستها نباشند حتی آثار خوب هم دیده نشوند. حالا حداقل خانوادههایی که ضرورت کتابخوانی را میدانند، اطلاعاتی در این زمینه پیدا کردهاند. جالب اینجاست که در حوزه کودک و نوجوان هم مانند بزرگسال عنوان نویسنده و مترجم کمکم توجه خانوادهها را جلب کرده است. این مسأله بین مخاطبان نوجوان بیشتر خود را نشان میدهد، درباره آنان دیگر بحث انتخاب والدین در میان نیست. یکمرتبه که کتابی نظرشان را جلب کند بازهم به سراغ نویسنده یا مترجم آن میروند. بهرغم همه گلایههایی که مطرح شد نمیتوانم از این مسأله صرفنظر کنم که بعضی بچهها اهمیت زیادی برای مطالعه قائل هستند، شما سری به سایتها و اپلیکیشنهای فروش کتاب بزنید تا ببینید که خرید و فروش اینترنتی و تلفنی به این حوزه هم راه یافته است. این اتفاق تازهای است.
این مسأله چقدر تحت تأثیر محدودیتهای کرونایی و تغییر ذائقه مخاطبان است؟
این اتفاقی است که خواهناخواه رخ میداد منتهی کرونا آن را سرعت بسیاری بخشید. کرونا با همه آسیبهایی که رقم زد، مردم را بیش از پیش متوجه محصولات فرهنگی از جمله کتاب کرد. اتفاق جالبی که طی این یک سال شاهد بودیم ورود طیف تازهای از جامعه به مخاطبان کتاب است. امیدوارم علاقهمندی اینها دائمی باشد.
درباره محتوای داستانهای این گروه سنی هم با تغییری روبهرو شدهایم؟
بله خوشبختانه روند رو به رشدی را شاهد هستیم؛ شما به جایگاه نویسندگانی همچون فرهاد حسنزاده یا جمشید خانیان که به جوایز خارجی همچون «هانس کریستین اندرسن» دست یافته اند، نگاهی بیندازید. اینها نه تنها در جایگاهی همرده با نویسندگان شاخص جهان ایستادهاند بلکه آثار آنان به زبانهای دیگر ترجمه و در برخی کشورها منتشر شدهاند.
چرا این اتفاق بیش از ادبیات بزرگسال در حوزه کودک و نوجوان رخ داده؟
ما در حوزه سنی بزرگسال هم با آثار خوبی روبهرو هستیم منتهی تنها این نویسندگان کودک و نوجوان هستند که از وجود تشکلهایی همچون شورای کتاب کودک یا کانون پرورشی برخوردارند. در زبان فارسی ما با محدودیت جغرافیایی روبهرو هستیم از همین رو فعالیت این تشکلها تأثیر زیادی در معرفی داشتههای ما دارد. اتفاقی که مشابه آن را برای ادبیات بزرگسال نداریم. البته تکنولوژیهای ارتباطی هم منجر به شکلگیری تدریجی روابط میان نویسندگان ایرانی با دیگر کشورها شده، تأثیر این مسأله به مرور بر ادبیات هر دو گروه سنی دیده میشود. از سوی دیگر فراموش نکنیم که ادبیات کودک به دلیل بهرهمندیاش از تصویرگری شانس بیشتری دارد. کتابهای کودک حجم کمتری هم دارند و ترجمهشان راحتتر است. کتاب «هی با من دوست میشوی؟» خود من در فرانسه منتشر شده اما درباره کتاب نوجوانم چنین اتفاقی رخ نداد، خب کتاب کودک حجم کمتری دارد. در بحث ترجمه و معرفی به دیگر نقاط جهان، ادبیات کودک قدری خوششانستر بوده؛ این دلیل بیکیفیت بودن آثار ادبی بزرگسال مان نیست. اینها مسائلی هستند که نمیتوان بیتفاوت از کنارشان گذشت.
الینا در عروسی به صرف خارش
نشر کانون پرورشی
«الینا در عروسی به صرف خارش» قسمت نخست مجموعه چهارجلدی الینا است؛ کتابی که همین شنبه گذشته موفق به کسب جایزهای از کانون پرورشی شده که افق آن را منتشر کرده. کلهر در این مجموعه به سراغ مسائل مرتبط با کودکان رفته. الینا که همراه برادرش مانی و پدر و مادرش زندگی میکند در هر جلد با اتفاقی تازه روبهرو میشود.
دختری با روبان سفید
نشر کانون پرورشی
«دختری با روبان سفید» رمانی مملو از خیال است که مخاطب نوجوان با مطالعهاش با اتفاقاتی دور از تصور روبهرو میشود. از جان گرفتن عکسها گرفته تا بازگشت آدمهایی که به خاطرهها پیوستهاند. شیرین، شخصیت اصلی داستان و مادرش به اجبار زندگی در کنار پیرزنی تنها را پذیرفتهاند که نیاز به همدم و پرستار دارد؛ این کتاب را کانون منتشر کرده است.
کسی موهایم راشانه زد
نشر کانون پرورشی
«کسی که موهایم را شانه زد» مجموعه داستان کوتاهی از این نویسنده است که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر کرده. این کتاب که موفق به کسب جایزه پروین اعتصامی شده درباره دخترکی است که از دلتنگیها، دوستی و دشمنیهای خود برای مخاطب نوجوان کتاب حرف میزند و اجازه میدهد تا در بخشی از تجربهاش از دوران کودکی شریک شود.
ماجراهای آفتاب و عزیز خانوم
نشر همشهری
«ماجراهای آفتاب و عزیزخانوم» یکی دیگر از نوشتههای کلهر است که سر از تلویزیون هم درآورده، این کتاب که با همکاری نشر همشهری منتشرشده ماجرای دختری به نام آفتاب و همسایهاش عزیز خانوم است. اقتباسی از این کتاب سال ۷۳ در قالب نخستین سریال ساخته رضا میرکریمی ساخته شد.
دروغگو و جاسوس
نشر افق
«دروغگو و جاسوس» نوشته «ربکا استید» ازجمله ترجمههای مژگان کلهر است؛ ماجرای این رمان نوجوان که افق آن را منتشر کرده درباره جورج، پسر دوازده ساله ای است که میخواهد سر از راز آقای همسایه درآورد. مرد مرموزی که هر روز با یک چمدان میآید و یک کلمه هم با کسی حرف نمیزند.
هنری زلزله و ماشین زمان
نشر افق
«هنری زلزله و ماشین زمان» ترجمهای از نوشته «فرانچسکا سایمون» است که به همت افق منتشرشده. این رمان کودک درباره پسربچهای به اسم هنری است که دیگر وقتش شده حواسش به رفتارش باشد. آخه خاله «روبی» آنها را به یک رستوران شیک دعوت کرده. از همه بدتر آنکه معلمش و مادرش هم اتفاقی به همان رستوران آمدهاند!
ارسال دیدگاه