به بهانه روز درختکاری:
با من دوست باش
ملارد(پانا)- من سالهاست بیرحمی آدمها را با رگ و ریشه ام حس میکنم. آدم هایی که با خودخواهی تیشه به ریشه م میزنند.
روزهایی که با شوق و ذوق بار و بندیلت را می بندی تا از زیبایی چالوس معروف بهره ببری، نمیدانی که این من هستم که چالوس را رنگ و رخ دادهام.
وقتی که نفست از آلودگیهای زندگی شهری میگیرد، این منم که به شهرها، جانی دوباره میدهم. آلودگیها را میگیرم و پاکی میبخشم.
وقتی نور آفتاب آزارت میدهد و تو کلافهای، این آغوش من است که تو در سایهاش و خنکای وجودم آرام میگیری.
وقتی از بیرحمی روزگار، دلت میگیرد و از پنجره به باغ روبروی خانهات مینگری، این سبزی و طراوت من است که غمهایت را میکشد.
وقتی دل میبندی و میخواهی یادگاری از روزهای خوشت داشته باشی، تن مرا زخمی میکنی اما نمیدانی روح مرا آزار میدهی.
من در تمام روزهای خوب و بدت، همراه تو هستم و به تو هوایی پاک و منظرهای زیبا و هوایی خنک هدیه میدهم اما تو شاخههای مرا لگد میکنی، میبری و تنهم را زخمی میکنی. تو نمیگذاری من از صدای پرندهها لذت ببرم و آنها را هم آواره میکنی.
اگر درختی نمیکاری، تلاش کن من را حفظ کنی، چرا که اگر من و همنوعانم نباشیم زمین جای قشنگی نیست. بر و بیابانی است متروکه و خشک، که هیچ طراوتی ندارد.
من خاضعانه به تو سایه میدهم، نفس میدهم و عطشت را میخوابانم، توام بیا و اینبار خودخواهی ذاتیات را کنار بگذار و تیشه به ریشه م نزن. مرا دوست داشته باش.
وقتی تو با بی رحمی به من لگد میزنی، من با سخاوت و مهربانی تمام میوههایم را به تو میبخشم. من درختم اشرف مخلوقات، در شأن لقبت رفتار کن. با من دوست باش.
ارسال دیدگاه