پرویز پیران*
همیاری آگاهانه، همکاری آزادانه
«مشارکت» امری ارادی است که در حیطه «قدرت» رخ میدهد. واگذاری بخشی از قدرت به مردم به منظور مشارکت اجتماعی و ایجاد حس تعلق در آنان، شاهکلید مفهوم مشارکت است.
«همکاری» انواعی دارد که نمیشود از همه آنها تعبیر به «مشارکت» کرد. ما با فشارهای مختلفی در زندگی اجتماعی روبهرو هستیم که از دل همه آنها، مشارکت بیرون نمیآید؛ چرا که مشارکت، ویژگیهایی دارد که آن را از انواع دیگر همکاری متمایز میکند؛ نخست اینکه، هر مشارکتی باید «هدفمند» باشد. دوم، مشارکت باید «آگاهانه» باشد. سوم، ورود به عرصه مشارکت و خروج از آن باید «آزادانه» باشد و تحریم و تبعات منفی مانند تنبیه و توهین برای اشخاص در پی نداشته باشد. شخص باید در تمام مراحل مشارکت از جمله تصمیمگیریها نقش داشته باشد و بتواند آزادانه اظهارنظر کند و شیوههای نوآورانه و بهتری پیشنهاد دهد و همانگونه که «حقوق» و «قدرت» دارد، «وظیفه» و «مسئولیت» نیز داشته باشد.
در سال ۱۳۶۳ تحقیقی را با بیش از ۳۰۰ نمونه مشارکتی انجام دادیم. منابع تاریخی را تحلیل محتوا کردیم و به ۵ «نظریه برپایه» (grounded theory) رسیدیم. «نظریههای برپایه» نظریههایی هستند که بدون خواست محققان، از جمعشدن دادهها، جلوهگری میکنند. با بررسی این پنج «نظریه برپایه» به دادههایی رسیدیم که نظریههایی از آن بهدست آمد؛ از جمله آنها نظریه «امتناع گریزناپذیر جامعه ایران از مشارکت» به معنای فنی و تخصصی آن بود. در واقع مردم همکاریهایی میکردند اما نام آنها را نمیشد مشارکت گذاشت؛ برای مثال در مراسم عروسی و عزا و در ساخت مسجد و مدرسه مردم در کنار هم بودند و همکاری میکردند؛ اما این نوع همکاریها از جنس مشارکت نبودند؛ و این نوع همکاریها را خونمحور، تباری، قوم و قبیلهای و حداکثر محلهای و روستایی نامیدیم.
این قسم همکاریها، دارای دو ویژگی بود؛ نخست اینکه، نوعی سازمانشکنی ضدمشارکتی در آنها وجود داشت؛ همه میخواستند بگویند هیچکس کار نمیکند، به جز من! از اینرو «خودمحوری» و «رقابت مخرب» در این نوع از همکاریها به چشم میخورد که حتی از ژستها و زبان بدن هم میشد به آن پی برد و ما در آن تحقیقات، همه این جزئیات را ثبت کردیم.
دیگر ویژگی این نوع همکاریها «فرمانبری» بود؛ یعنی مردم، حق دخالت و اظهارنظر و نقد نداشتند. مشکل دیگرِ این نوع همکاریها «تحریم» بود. بهطور مثال اگر کسی اعلام میکرد که میتواند ۱۰۰ هزار تومان برای ساخت مدرسه کمک کند و
۹۰ هزار تومان کمک میکرد، تحریم و کنار گذاشته میشد.
نوع دیگری از همکاریها مثل کارهای روستایی و زراعی، از سر ناچاری و اجبار، دستهجمعی بود. البته این نوع همکاریها هم به سبب تغییرِ سبک زندگی در جوامعِ روستایی، بتدریج کم شد. در واقع، اینها هیچکدام «مشارکت» نبودند.
اما اینکه چرا در برخی جوامع «مشارکت اجتماعی» بدل به یک حلقه مفقوده میشود در مقام پاسخ میتوان گفت مشارکت به معنای تخصصی، فقط با «انتقال قدرت» انجام میشود؛ یعنی باید بخشی از قدرت را به شهر، به محله و به مردم واگذار کرد؛ وقتی قدرت کافی به مردم واگذار میشود، در مقابل میتوان مشارکت را از سوی آنان دید. به این اعتبار میتوان گفت، در جوامع استبدادی است که مشارکت اجتماعی کمرنگ میشود؛ چرا که حاکمیت همه چیز را تحت سیطره خود میگیرد. انسانها در چنین جوامعی بیشتر در تاریخ زندگیشان سرکوب و تحقیر میشوند و کمتر دیده میشوند و مورد توجه قرار میگیرند؛ در حالی که حکومتها باید بدانند که نهادهای شهروندی مردمی باید بخشی از امور را پیش ببرند؛ و پروژههای شهروندی، اغلب پروژههای مشخصی هستند که از منافع شهروندی مثل تمیز بودن محله و... برمیآیند. این نهادها همچنین باید غیرسیاسی باشند؛ چرا که در هر محلهای ممکن است مردم از هر دستی سکونت داشته باشند و با سیاسی شدن این نهادها، مردم اختلاف پیدا میکنند و تجزیه میشوند.
از طرق مختلف میتوان میزان مشارکت را بالا برد؛ با احساس تعلق، با حقوق شهروندی، با دیده شدن و احساس مفید بودن و حس ارزشمندی است که میتوان میزان مشارکت در جوامع را ارتقا داد.
در چنین بستری است که شهروند درمییابد به موازات این حقوق، دارای وظیفه است و در کنار قدرتی که به او داده میشود، دارای مسئولیت است؛ برای مثال در «شورایاریهایی» که طراحی کرده بودم، ۳۳ گروه کار محلهای تعریف شده بود از جمله زنان خانهدار، زنان شاغل، پدربزرگ و مادربزرگها و... که قرار بود گروههای کار محلهای «شورایاری» را انتخاب کنند و در کنار آن، صندوقی هم برای همیاریها و کمکهای محلهای داشته باشند و اینچنین مردم امور محله خود را بهدست بگیرند و محله را، خود، اداره کنند و اهل محل در همه گروههای سنی در آن حضور داشته باشند؛ حتی در این طرح برای پدربزرگ و مادربزرگها هم نقشهایی تعریف شده بود که یکی از آنها این بود که از بچهها نگهداری کنند و تجربه زیسته خود را به بچهها منتقل کنند؛ به این ترتیب هم کودکان میتوانستند در رویارویی با شرایط مختلف بهتر ظاهر شوند و هم سالمندان حس رضایتمندی و مفید بودن را تجربه میکردند؛ اما گروههای کار محلهای و صندوق همیاری محلهای از طرح پیشنهادی من حذف شد.
واقعیت این است که مردم وقتی احساس قدرت و تعلق داشته باشند، حس نوآوری و احساس مسئولیت هم در آنان افزایش مییابد؛ چرا که میبینند جایگاهی در جامعه دارند و دیده میشوند؛ از این رو، احساس آرامش میکنند و از هیچ مشارکتی و حتی ایثار دریغ نمیکنند و اینچنین است که سطح مشارکت در یک جامعه میتواند ارتقا یابد. مشارکت اجتماعی رابطه معکوسی با فساد دارد. واضح است که وقتی سطح مشارکت در یک جامعه بالا میرود به همان میزان از فساد هم کاسته میشود و به تبع مردم علاقه بیشتری به جامعه، شهر و محله خود پیدا میکنند. ما در طرح «شهردار مدرسه» چنین تجربهای را داشتیم.
نیمنگاه
«مشارکت» امری ارادی است که در حیطه «قدرت» رخ میدهد. واگذاری بخشی از قدرت به مردم به منظور مشارکت اجتماعی و ایجاد احساس تعلق در آنان، شاهکلید مفهوم مشارکت است.
«همکاری» انواعی دارد که نمیشود از همه آنها تعبیر به «مشارکت» کرد؛ چرا که مشارکت چند ویژگی اساسی دارد؛ اول اینکه «هدفمند» باشد. دوم، باید «آگاهانه» باشد و سوم اینکه ورود به عرصه مشارکت و خروج از آن باید «آزادانه» باشد.
شخص باید در تمام مراحل مشارکت از جمله تصمیمگیریها نقش داشته باشد و همانگونه که «حقوق» و «قدرت» دارد، «وظیفه» و «مسئولیت» نیز داشته باشد.
مشارکت اجتماعی رابطه معکوسی با فساد دارد. واضح است که وقتی سطح مشارکت در یک جامعه بالا میرود به همان میزان از فساد هم کاسته میشود و به تبع، مردم علاقه بیشتری به جامعه، شهر و محله خود پیدا میکنند.
*جامعهشناس و استاد دانشگاه
منبع: ایران
ارسال دیدگاه