علی ربیعی*
حق نسل من کجاست؟
تلاش میکنم درباره انقلاب اسلامی به یک ابهام و یک پرسش بنیادین «بیننسلی» (یا میاننسلی) پاسخی در حد توان خود بدهم. این روزها رسانههای شناخته شده با تکیه بر اسناد آرشیوی به یغما رفته، سعی در جعل یک گذشته آرمانی پیشاانقلابی دارند و همزمان با تقطیع برخی از فیلمهای عصر انقلاب میکوشند تصویری سراسر خشونتبار از تاریخ انقلاب القا کنند. بازار تقطیع فیلمها در اینسوی ماجرا نیز بهگونهای دیگر داغ است...
حال آنکه برای اثبات اینکه به تعبیر دقیق رهبری، این انقلاب در هیچ معرکه، چه در مصاف با تروریسم برانداز و چه در جنگ، طرف آغازگر نبوده و همواره «پس از حمله دشمن از خود دفاع کرده» اسناد بسیار از جمله انبوه تصاویر وجود دارد. ما میتوانیم به عنوان مثال مناظرهها و مباحث آزاد آن عصر را نشان دهیم و به نسل کنونی بهطور مستند بگوییم که بزرگان این جمهوری، همواره پیشگام بحث آزاد با مخالفان بودند، میتوان سطح رقابتی بودن و میزان آزادی و سطح مشارکت و پویایی و سرزندگی اجتماعی عصر پیروزی انقلاب در همان سال نخستین را نشان داد که به پیشرفتهترین دموکراسیها پهلو میزد، میتوان به یمن تصویر و سند افسانه دشمن ساخته «برنامه و توطئه پیشین برای سرکوبگری» را به روشنی ابطال کرد، و میتوان به استناد تجربه زیسته سالهای نخست انقلاب بطلان تئوریهای توطئه درباره انقلاب را به سهولت اثبات کرد. اما این کارها چنانچه شایسته آن رخداد بزرگ است انجام نمیشود و به جای آن شاهد یک سلسله تصویرپردازیهای یکسویه از انقلاب هستیم که ماهیت همگانی و به تعبیر امام خمینی «همه با هم» بودگی انقلاب را به سایه میبرد.
ما امروز نیازمند روایتی از عصر انقلاب هستیم که رو به آینده داشته باشد و به این پرسش پاسخ دهد که از آن انقلاب باشکوه برای قرن جدید چه چیزی مانده است. پاسخ این پرسش که انقلاب برای آینده چه دارد، دقیقاً همراستا با پاسخ به سؤالی بنیادین است که این روزها زیاد شنیده میشود، پرسشی ناظر بر اینکه انقلاب تصمیم یک نسل خاص بوده، بنابراین جایگاه نسلهای آینده در نسبت با این انقلاب چیست؟ این نسلها چگونه میتوانند آمال و آرزوهای خود را متبلور سازند؟
مهمترین پرسش در اینخصوص آن است که آیا انقلاب به وعده مشهور خود در منشور ۱۲ بهمن ۵۷ عمل کرده است و آیا حق هر نسل برای تعیین سرنوشت خود به رسمیت شناخته میشود؟ اگر به این پرسش پاسخ دهیم معنای روشنی از نسبت انقلاب و قرن پانزدهم شمسی در اختیار خواهیم داشت. در حقیقت این پرسشی نیرومند است که بر اساس آن باید برای نسل جدید توضیح داد: چگونه میتوان در حین حفظ و محافظت از اصل جمهوری اسلامی، حق هر نسل برای تعیین سرنوشت خود را به رسمیت شناخت؟ آیا آن گزاره مشهور «پدران ما چه حقی داشتند؟» که در حقیقت نقطه تولد یک ملت جدید در یک بعثت بزرگ اجتماعی و انقلابی بود به قوت خود باقی است؟ چگونه؟
هیچ تضادی میان اصل «پدران ما چه حقی داشتند؟» و اصل بقای نظام جمهوری اسلامی وجود ندارد. انقلاب از طریق به رسمیت شناختن اصل تعیین سرنوشت در مسیر زمان میبالد و میپوید و به پیش میرود. آن گزاره در هر انتخاباتی، هر بار که یک ملت در یک سطح وسیع و تقریباً همگانی، با همه رنگها و فرهنگهای خود پای صندوق رأی میرود تجسد عینی مییابد. یعنی گزاره «پدران ما چه حقی داشتند؟» با گزاره «میزان رأی ملت است» خویشاوندی عمیق گفتمانی دارد و از خاستگاه واحدی برمیخیزند.
نباید تسلیم گفتارهای غیرعلمی و رسانههای جهتدار شد که سعی میکنند مفهوم براندازانه بر گزاره «پدران ما چه حقی داشتند» حمل کنند. آنها میخواهند نسل جوان ما ندانند که مطالبه و ماحصل انقلاب ۵۷ نهادهایی بود که به نسلهای بعدی اجازه میداد مطابق با امکانات تدبیر شده در قانون اساسی و نهادهای دموکراتیک، شیوه حکمرانی را با نیازهای روز خود انطباق دهند. ثمره انقلاب با یک نظام سیاسی منعطف به نسل بعدی امکان داد که آزمون و خطا را نه بیرون از نظام سیاسی بلکه درون چارچوبهای قانونی انجام دهند. اگر بتوانیم همین ظرفیتهای هنگفت را به آگاهی نسل جوان برسانیم، میتوانیم این جوانان را به مسیر کشف مجدد سرمایههای انقلاب اسلامی و کاربست آنها در زندگی روزمره تشویق کنیم و اگر در این راه موفقیتی کسب نکنیم نسلهای جوان را به دام قرائتهایی خواهیم انداخت که هیچ نسبتی با واقعیتهای انقلاب و ریشهها و پیامدهای آن ندارند.
هربار که یک نسل با اکثریتی بالای ۷۰ درصد بر سر صندوقهای رأی حاضر میشود در واقع آن پرسش هم بهطور طبیعی پاسخ خود را مییابد: تحقق اصل تعیین سرنوشت هر نسل توسط نسل حاضر، در یک نظام غیردموکراتیک و نامتکی بر انتخاب ملت، مفهومی جز براندازی ندارد، اما نظامهای مردمسالار شیوههای تغییر و تحول و اصلاحپذیری خودشان را در قانون اساسی منعکس میسازند. هر نسلی در چارچوب آن قانون اساسی که ملت در آزادانهترین انتخاباتها به آن رأی داده و متن نهایی آن را در یک همهپرسی آزاد تصویب کرده، میتواند و حق دارد سرنوشت خود را به شیوه دموکراتیک تعیین کند و این رخدادی است که در طول سالهای اخیر بارها در بزنگاههای حساس تاریخ جمهوری اسلامی تکرار شده است.
این دستاورد بزرگ البته نه بینقص است و نه امر دستیافته و به پایان رسیده؛ بلکه دستاوردی است که با تکرار و اعمال خود، در واقع خود را کمال میبخشد و همچنان بازتولید میکند. اکنون یکبار دیگر بر سر بزنگاهی جدید، باید با تکرار این حق و اجرای سازوکارهای دموکراتیک به استقبال قرن جدید برویم و انتخاباتی شایسته این قرن و درخور این نسل برگزار کنیم. هر انتخاباتی یک پایان و همزمان یک آغاز است؛ پایانی بر جدال قانونی و مدنی درباره حق تعیین سرنوشت در مقطعی کوتاه و آغاز جدال مدنی و قانونی دیگر برای آماده شدن جهت رقابت بعدی در تعیین سرنوشت. جدای از انقلاب معنایی و معنوی در سال ۵۷، این سازوکار حیرتانگیز و معنابخش به حیات سیاسی، دستاوردی است که اگر نسلهای جدید آن را بشناسند، با چنگ و دندان در صندوقهای رأی برای حفظ آن خواهند کوشید.
حق هر نسل برای تعیین سرنوشت، برای آنکه هر نسل گرفتار انتخابهای پدرانش نشود، در انتخابات دموکراتیک و مشارکت فعالانه در آن تجلی میکند. این بزرگترین میراثی است که انقلاب اسلامی برای نسلها میتواند داشته باشد و ایشان را به سوی قرن آینده، به سوی زندگی بهتر هدایت کند.
*دستیارارتباطات اجتماعی ریاستجمهوری و سخنگوی دولت
منبع: ایران
ارسال دیدگاه