مصائب یک لقمه نان
تهران (پانا) - صبح زود برای کار از خانه خارج میشود و شبها قبل از ساعت ۹ به خانه باز میگردد تا فرزندان را بیش از این در خانه تنها نگذارد.
بهگزارش ایسنا، دنبال شغل آبرومندانه که درآمد خوبی هم داشته باشد میگردد، اما از آنجاکه تقریبا پا به سن گذاشته کسی حاضر نمیشود انجام کارهایش را به او بسپارد، از طرفی سه فرزند قد و نیم قد در خانه دارد که نباید آنها را ناامید کند.
به شرکتهای خدماتی سر زده بود که بتواند در این شرکتها قراردادی مشخص و ثابت داشته باشد، اما متاسفانه این شرکتها نیز فکر میکنند کاری از او بر نمیآید و با این جمله که " برو و بعدا با تو تماس میگیریم" او را دست به سر میکنند.
مریم که اکنون حدود ۴۰ سال سن دارد و تنها سرپرست خانواده است، میگوید: سالهای پیش به آشنا و همسایه سپرده بودم که اگر کسی برای نظافت منزلش دنبال کارگر بود حتما مرا معرفی کنند، قیمت من از شرکت های خدماتی پایینتر و کارم صد برابر بهتر است، قول میدهم از جان و دل کار کنم که کسی ناراضی نباشد. اگر شرکتها ساعتی ۲۰ هزارتومان میگیرند من ساعتی ۱۰ تا ۱۵ هزارتومان میگیرم.
وی ادامه داد: سال گذشته همین موقع بود که کمکم تماسها شروع شد که مریم خانم شب عید منتظریم و برای هرکدام، از اواسط بهمن ماه وقت تعیین میکردم. دلم خوش بود که دیگر نگرانی برای کرایه خانه بهمن و اسفند ندارم و حتی با این اوضاع می توانم برای هر سه فرزندم لباس عید بخرم.
مریم حالا که هنوز نگرانی و ناراحتی در صورتش نمایان بود، ادامه داد: به اواخر بهمن که رسیدیم اسم کرونا که آمد، لرزه به جانم افتاد... یکی یکی قرارها را کنسل میکردند و نگرانی من هم بیشتر میشد که ای داد بیداد چشم امیدم به این روزها بود.
او که حالا بیکار شده بود برای پرداخت اجاره خانه اسفندماه چاره ای نداشت، مجددا سعی کرد سراغ کار دیگری برود یا دستفروشی کند که متاسفانه در روزهای پایانی سال اکثر کارها تعطیل و کساد شدند و حتی دست فروش ها نیز اجازه دستفروشی در کنار خیابان را نداشتند.
مریم میگوید: آن دو ماه را به سختی سپری کردم و از صاحبخانه وقت گرفتم، حداقل شکر خدا دید و بازدیدها کنسل شد و شرمنده فرزندانم نشدم چون حتی یک شکلات و حتی یک جوراب هم نتوانستم برایشان بخرم. دلم خوش بود که خبرهایی به گوش میرسید که اردیبهشت کرونا تمام میشود، تابستان کرونا از بین میرود و... اما هرچه گذشت کرونا بیشتر شد و شرمندگی من هم که بیشتر.
معضل موبایل
بیشترین دغدغه را زمانی داشتم که گفتند دانشآموزان باید از طریق موبایل و اینترنت درس بخوانند، من به زور توانسته بودم یک گوشی موبایل ساده برای خودم تهیه کنم که مردم برای سفارش کارهایشان با من تماس بگیرند حالا که دو فرزندم هم به مدرسه میروند چگونه باید برای آنها موبایل تهیه کنم.
چند روزی هر دو فرزند دانش آموزم را به خانه خاله و دایی می فرستادم تا از درس عقب نمانند اما خب آنها هم خودشان فرزندانی داشتند که موبایل نیازشان بود. گاهی تصمیم میگرفتم که اصلا اجازه ندهم درس بخوانند اما از طرفی دلم نمیآمد، آخر سال بود و حیف بود درسشان نیمه کاره بماند.
هرچه برایتان بگویم بازهم نمی توانید حال آن روزهای مرا درک کنید. از خدا می خواهم هیچ بندهای به حال من گرفتار نشود.
به مدرسه رفتم و مشکلم را مطرح کردم، دبیر یکی از فرزندانم با من راه آمد اما امان از این مدرسه پسرانه که اصلا حرف سرشان نمیشود.
از بخت بد کار هم گیرم نمی آمد. تمام کسب و کارها کساد شده و فروشندهها و صاحب کارها میگویند ما خودمان هم اضافه هستیم و نیروی جدید نمیخواهیم. خواستم سراغ تالارها بروم و برای آنها کار کنم که از شانس من تالارها هم تعطیل شدند. این همه بدشانسی یکجا برای یک آدم واقعا غیر قابل تصور است.
همانگونه که مریم گفت: با شیوع کرونا، اوضاع تمام مشاغل کساد شد و مشاغل خدماتی کسادتر.
کارگرانی که اکثرا یا زنان سرپرست خانوار هستند یا کارگرانی که تنها چشم امیدشان به این کار بویژه خانه تکانی شب عید بوده از اواخر سال گذشته بیکار شدند چرا که دیگر کسی تمایل به استفاده از کارگر خدماتی برای نظافت منزلش ندارد.
مریم که غصه سراسر وجودش را فرا گرفته بود و دغدغه کرایههای عقب افتادهاش را داشت گفت: صاحبخانه بارها تذکر و دستور تخلیه داده چون نمیتوانم کرایهاش را کامل پرداخت کنم، اما بارها از او فرصت خواستم.
تابستان را به سختی گذراندم و هربار تصمیم میگرفتم به خانه مادرم بروم اما خب شیطنت بچه هایم اورا کلافه میکرد. از اواسط مردادماه بود که اعلام شد کلاس های مدارس به صورت حضوری و نیمه حضوری تشکیل میشود و این حرف تمام دنیا را بر سر من خراب کرد چراکه دوباره معضل تهیه موبایل شروع شد.
تقریبا یک ماه از سال را به صورت حضوری به مدرسه رفتند، اما پس از آن مدارس به کلی تعطیل شد، سعی میکردم به صورت تلفنی تکالیف را از دیگر والدین بپرسم، اما مشکل تنها تکلیف نبود، اینها درسی یاد نمی گرفتند که بخواهند تکلیفش را انجام دهند.
پسرم که همان روزها قید درس و مدرسه را زد و گفت دیگر نمیخواهم درس بخوانم، اما دخترم به ناچار با کمک دوستانش سعی میکرد خود را به کلاسهای درس برساند.
در این مدت گهگاهی بستگان تماس گرفتند و به خانه چند نفری که بیمار بودند و توانایی کار کردن نداشتند رفتم، اما خب این شرایط هم باعث سوءاستفاده آنها شده و پول زیادی نمیدهند، ولی بهر حال از قدیم گفتهاند "کاچی به از هیچی است" و برای همین هم خدا را شکر میگویم که لقمه نانی برای فرزندانم مهیا میشود.
امیدوارم تا اسفندماه اوضاع بهتر شود و بتوانم کرایه عقب افتاده را پرداخت کنم، پرداخت کرایه ۸۰۰ هزارتومانی برای یک آدم بیکار واقعا سخت است.
دیگر توانایی کار ندارم
مردی ۵۵ سالهای که کارگر ساختمانی است نیز گفت: توانایی کارگری ساختمان و حمل بار ندارم، اما میتوانم خانه مردم را نظافت کنم که آنهم از شب عید به طور کامل تعطیل شده چراکه مردم میترسند مبتلا شوند.
در یک شرکت خدماتی کار میکردم که با اینکه ۱۰ تا ۱۵ درصد هزینه برای خودش بر میداشت، ولی شکر خدا روزگارم میچرخید، به شب عید سال قبل خیلی امید داشتم اما با این بلای ناگهانی من ماندم و اجاره خانه و دختری که عقد کرده و چشمش به دست پدرش است که برایش جهیزیه تهیه کند.
چند باری به سراغ کارگری ساختمان رفتم، اما توانایی کار ندارم و در میانه روز طاقتم تمام میشود، بساط دستفروشی ام هم که جمع شد و کار دیگری هم که از من بر نمیآید.
هیچکس حال ما را نمیفهمد، هیچ کاری برای ما نیست... آن روزها گاهی همسرم را هم برای کار در خانه های مردم همراه خودم میبردم که بتوانیم درآمد بیشتری داشته باشیم.
خارج از شرکت هم به آشنایان سپرده بودم در فضای مجازی برایم تبلیغ کنند و گاهی کارهای سبک را غروب و شب قبول میکردم.
اما الان کسی جرات ندارد کارگر به خانهاش ببرد، در صورتی که ما مدام از وسایل ضدعفونی استفاده میکنیم چون جان خودمان هم برایمان مهم است و باید سالم باشیم که بتوانیم کار کنیم.
فرزندانم از اینکه این روزها در خانه هستم بسیار خوشحالند، اما نمیدانند چه سختی هایی می کشم و چه سختی هایی پیش رویمان است.
۶۰ درصد کار تعطیل شده/کرونا دامنگیر کارگران خدماتی شده است
یک شرکت خدماتی نیز درباره اوضاع کارشان میگوید: تقریبا ۶۰ درصد کار ما به دلیل شیوع این ویروس کم شده و مجبور شدیم نیروهای قدیمی و پرکارتر را جایگزین نیروهای جوانتر که میتوانند کارهای دیگری انجام دهند کنیم. تقریبا با تعدیل ۵۰ درصدی نیرو مواجه شده ایم، البته برای باقی هم کار زیادی نیست به همین خاطر اصلا استخدام جدید نداریم. گهگاهی شرکت ها و ادارات برای نظافت تماس میگیرند و تماس از خانهها به ۱۰ درصد یا کمتر رسیده است.
هرساله اسفندماه سرمان خیلی شلوغ بود و گاه با کمبود نیرو نیز مواجه میشدیم. اصلا فکر چنین روزهایی را نمیکردیم که بخواهیم کارگر را شرمنده خانوادهاش کنیم.
سال گذشته قیمت کارگر متناسب با نوع کار، متفاوت بود، اما به طور میانگین برای هر ساعت حدود ۱۵ تا ۲۰ هزارتومان نرخ مشخص شده که ۱۰ تا ۱۵ درصد این بها متعلق به شرکت و مابقی سهم کارگر است.
این روزها مشاغل زیادی با شیوع ویروس کرونا تعطیل و کساد شدهاند و در این میان مشاغل خدماتی ضربه های سنگین تری را متحمل شده اند. در این میان کارگران روزمزد و خدماتی و فصلی اوضاع خراب تری دارند، جامعه بزرگی که نمی دانند از کجا و چگونه آن یک لقمه نان معروف را به سفره خانواده برسانند، چه رسد به خرج دکتر و دوا و رخت و لباس و مدرسه و هزار و یک خرج و هزینه دیگر.
قطعا در این روزها که زندگی بسیار گران تمام می شود هر روز چند قلم کالا سوار بر آسانسور گران شدن می شود، یارانه ۴۵ هزار تومانی هم نمی تواند دردی را از آنها دوا کند گواینکه پیش از این هم دردی را دوا نکرده بود.
قطعا در این شرایط، نوعدوستی و کمک به همنوع حرف اول را در ارتباط میان انسان ها می زند، اما قطعا این شرایط نیازمند نیازمند چاره اندیشی حتمی است بویژه برای کمک به اقشار ضعیفی که نه امکانی برای درآمدزایی دارند و نه فریادشان به گوشی می رسد.
ارسال دیدگاه