سیمین بایرامی*
هنر و ادبیات مرز پذیر نیستند
هنر و ادبیات مرز پذیر نیستند و هیچ کس نمی تواند قاعده ای و قانونی برای آن تعیین کند که خاصیت این حرفه،عصیان است و آزادگی.
هنرمند ادیب در هر جای دنیا که اثرش را خلق کند انرژی بی نظیری از خود به جا می گذارد و این انرژی روان و جاری است و به این دلیل است که هنر و ادبیات مرز و حدود را نمی شناسد. من حقیقت را از دریچه نگاه خود می گویم چه خوشتان بیاید و چه خوشتان نیاید!
این اواخر مطالبی را خوانده ام و شنیده ام که مرا واداشت تا بنویسم؛
اختلافات سیاسی سران حکومتی مربوط به بعد مادی دنیاست و من با آن کاری ندارم بلکه آنچه می خواهم بگویم نه در کین می گنجد و نه در دشمنی و آن ادبیات است و هنر که قدرت معنوی دارند و مانند یک اکسیر روح و روان آدمیان را جادو می کنند و فراتر از درک سیاسی از مرزها گذشته و بر فراز اقیانوس ها باران می شوند و بر کویر دل ها
می بارند و به شوق رسیدن به مقاصد ناشناخته پا می گذارند.
آری هنر و ادبیات، فرهنگ ها را درگیر خود می سازد و باعث قرابت انسان ها می شود. موسیقی، رقص، شعر، نقاشی، عکاسی، سینما، تئاتر و... هیچ گاه چارچوب پذیر نیستند. می خواهند محدودیت ها را برداشته و خودشان را به وصال ناشناخته ها برسانند، به دیدن تماشاگرانی که نه زبان مشترکی دارند و نه فرهنگی یکسان. اما چه اتفاقی می افتد که یک هنر یا شعر به سمت و سوی دیگری قدم بر می دارد و آنقدر خواستنی می شود که لباس زبان های مختلف بر تنش کرده و در تکرار ستایشش می کنند.
مگر نه این است که کشورها با خطوطی از هم جدا شده اند و مرزهایی تحمیلی، متروک، آبی و یا بین المللی ما را و مردم را از هم جدا کرده است! پس باید قدری بی طرفانه به مسئله اندیشید.
طبیعی است که جبر جغرافیایی و نوع زیست در فرهنگ و هنر آن سرزمین نقش بسزایی داشته باشد و نقش اقلیم در پدید آوردن اثر هنری و ادبی بی شک موثر است و عوامل جغرافیایی طبیعی، از دیر باز پیوندی میان اندیشه های فرهنگی _جغرافیایی مد نظر فیلسوفان و جامعه شناسان قرار گرفته است. قلمرو زیستی می تواند بر تبیین و جهان بینی اشخاص تاثیر داشته باشد. شهرها و کشورها در طول تاریخ در پی مراوده های فرهنگی بوده و از این جهت هنر اعم از موسیقی، نقاشی و ادبیات نظیر شعر از مکانی به مکان دیگر مهاجرت کرده اند.
هنر و ادبیات حسی کنجکاوانه دارد و از نگاه ارسطو، جهان در مجموعه های متنوع و نامحدودی از اجزا وجود دارد این اجزاء متنوع برای مشاهده و بررسی و کنکاش او مهیا شده است.
هنرمند ادیب دقیقا تصویر رفتارهای عمومی زندگی بشر را جستجو می کند به طور مثال شعر می تواند به عنوانِ رفتارِ بشر توصیف شود، رفتاری که صورت جدیدی از زبان را به دست می دهد.
دراین مختصر، هنر به دلیل سیالیتو رونده بودنش خارج از مفاهیم شخصی و الگوهای سیاسی است. هنر و ادبیات این قدرت را دارند که مخاطب را به نزدیک شدن و یکی شدن با واقعیت و موقعیت انسانی خود تشویق کنند.
ماهیت ادبیات و هنر این است، دوست دارد خود را به دنیا نشان دهد و در این خودنمایی جهان می تواند پاسخ اشتیاقش را در این دو مقوله بیابد پس نیازمند وسیع بودن و جولان دادن در سرزمینی بی حد و مرز است.
شاید سروده ها و آثار هنری بسیاری داشته باشیم که از سیاست گفته اند از حماسه های شور انگیز ملی و احساس وطن پرستانه اما آیا این می تواند آن قدر ما را چشم و گوش بسته و منفعل سازد که نخواهیم فرهنگ و آداب دیگر اقوام را بشناسیم؟ هنرمند ادیب پژوهشگری است که ورای مرزها و ایدئولوژی سیاسی و کاملا بی طرفانه به مسائل پرداخته، بکاود، بجوید، بخواند، لذت ببرد و در نشر آن اهتمام بورزد. مگر نه این است که هنرمند و ادیب و کسانی که دوستدار هنر و ادبیات هستند باید آن قدر منصف باشند که بتوانند به دور از هر بغضِ سیاسی و دشمنی در آن تفکر داشته و زیبا بیاندیشند. حرف من این است پذیرش هنر و ادبیات یک ملت در هیچ قاعده ایدئولوژیک سیاسی
نمی گنجد و به دلیل ماهیت انعطاف پذیزی که دارد ناخودآگاه از این مسائل دور می ماند. آیا این درست است آن هنگام که ما در تعامل خصمانه قرارمی گیریم کلا منکر زیبایی ادبیات و فرهنگ و هنر یک کشور و ملت شویم؟
از نگاه من این درست نیست، ملت خودشیفته که تنها به نژاد، ملیت، قوم و مرزبندی محدود شود محکوم به انزوا و نابودی است. هرچند خلاق باشند که انسان در تعامل انسان تر است و جذابیت هنر و ادبیات در مراوده و خرد اجتماعی در سطح نامحدود است.
هنر و ادبیات مرز پذیر نیستند و هیچ کس نمی تواند قاعده ای و قانونی برای آن تعیین کند که خاصیت این حرفه عصیان است و آزادگی. می خواهد به هر سو برود بر دل ها بنشیند و چشم ها را بینا سازد و بر لب ها زمرمه شود.
بر اساس دیدگاهی که پیدا کرده ام ماهیت وجودی هنر و ادبیات جهان شمول بودن آن است. وقتی هنری در عرصه جهانی دیده شود و پذیرفته شود یعنی یک ملت دیده می شوند و با فرهنگ و آداب و سنت های آن دیار و دیدگاه مردمی دیگر آشنا می شوند پس مرز ها مختص به بعد مادی آدمیان است هنر و ادبیات باعث دوستی و کنش های دوستانه است و کسی نمی تواند بر اساس سیاست و ایدئولوژی یک کشور برای روح آن ملت چارچوب و حد و مرز قائل شود.
شاعر و فیلمنامه نویس
ارسال دیدگاه