تجربه جوانی در جامعه ایرانی
چقدر جوان ایرانی امروز را میشناسیم و از مطالباتش آگاهیم؟
تهران (پانا) - جوانی و خرده فرهنگ آن همواره یکی از موضوع ها و مسائل جدی در ادبیات آکادمیک ما بوده و هست تا آنجا که شاخهای از جامعهشناسی به شکلی تخصصی «بررسی جامعهشناختی جوانان» را در دستور کار دارد، چرا که جوانی و نیروی آن بواسطه بهرهمندی از پویاییها و خودشکوفاییها همواره یکی از سرمایهها و فرصتهای یک جامعه به شمار میآید.
بهگزارش ایران، اما ما چقدر توانستهایم از این فرصت برای پویایی جامعه خود بهره ببریم؟ شاید لازمه این چنین بهرهمندی شناخت این گروه جمعیتی باشد و در این فضا باید پرسید که ما چقدر جوان امروز ایرانی را میشناسیم؟ چقدر از مطالباتش آگاهیم؟ و چقدر سیاستگذاریهای ما متناسب با این مطالبات است؟ به این منظور، با دکتر مقصود فراستخواه، جامعهشناس و استاد دانشگاه، به گفت و گو نشستیم. او علاوه بر اینکه در مقام پاسخ و تحلیل این مباحث برآمد، هشدارهایش پیرامون «فرهنگ جهانی جوانی» نیز جای تأمل بسیار دارد.
جناب دکتر فراستخواه، این روزها در ادبیات تحلیلگران اجتماعی و جامعهشناسان، از «فرهنگ جهانی جوانی» بسیار میشنویم. به اعتقاد شما، چقدر فرهنگ جوانی در جامعه ما متصف به ویژگی «جهانی بودن» است؟ این «جهانی بودن» فرهنگ جوانی را باید به دیده فرصت نگریست یا تهدید؟
متن جامعه ایران همواره در تب و تاب زیستن فعال و تعامل با دنیایی بوده است که روز به روز در حال «جهانی شدن» است، بویژه جوانان ما شوق همراهی خلاق را با جهان متحول امروزی دارند، اما سیاستها و ساختارهای رسمی آنچنان که باید تسهیلگر این روند «جهانی شدن» نبودهاند این درحالی است که فرهنگ و تمدن ایرانی از دیرباز خصیصه ارتباط با جهان را داشته است و همواره اگر رشدی داشته از طریق مبادلات با تمدنهای دیگر حاصل شده است؛ از جاده ابریشم تا گندی شاپور تا نهضت ترجمه و... .
دلیل غیبت ما از «کلاس جهانی» چیست؟ برای نشستن در این کلاس، نیازمند چه فاکتورهایی هستیم؟
واقعیت این است که اگر قرار است جامعه ایران از متن جهان امروزی به حاشیه جهان پرت نشود باید با دنیا و تغییراتش «سازگاری خلاق» داشته باشد؛ مهمترین سرمایه انسانی و نیروی جمعیتی و نیروی اجتماعی که میتواند به این سازگاری خلاق کمک کند جواناناند، تا آنجا که به جوانان در کف جامعه مربوط میشود آنان نوعاً شوق همراهی را با جهان پیش رو دارند.
با وجود این، ما مدتها است از «کلاس جهانی» غیبت داریم؛ برای ورود به این کلاس جهانی به انعطاف، پویایی، انرژی، پتانسیل و داینامیک نیاز داریم که همه اینها در جوانان لبریز است؛ سالهای سال است که سیاستهای رسمی ما از این مهم غفلت سیستماتیک دارد.
به لحاظ جمعیتشناسی، «کشوری جوان» به شمار میرویم ،اما آیا توانستهایم به قدر کفایت از ظرفیتهای جوانی و جوانان بهرهمند شویم؟
هر وقت کشوری از لحاظ دورههای جمعیتشناختی، وارد چرخهای شود که در آن دوره، جمعیت ۱۵ تا ۶۴ سالهها به بیشترین مقدار برسد، پنجرهای رو به جامعه باز میشود که به آن «پنجره فرصت جمعیت» گفته میشود. جوانان موتور محرکه اصلی این طیف جمعیتی هستند. این گروه جمعیتی میتواند تولید و تحقیق، اختراعات، اکتشافات و نوآوریها را ممکن کند، ارزش افزودههای اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی برای ایران ایجاد کرده و پویاییها و تغییرات و تحولات در جامعه را رقم بزنند.
اگر از این «پنجره فرصت جمعیت» استفاده نکنیم و جوان نتواند مشارکت مؤثر داشته باشد، حس «خود اثربخشی» او کاهش یافته و عزت نفس اش تضعیف میشود؛ در دنیایی که روز به روز در حال جهانی شدن است، دریچههایی از «فرهنگ جهانی جوانی» برای جامعه ایران یک فرصت است که ما متأسفانه از این فرصت هم استفاده نکرده ایم.
با توجه به مطالعاتی که درخصوص «تجربه جوانی در جامعه ایرانی» داشتهاید، میخواهیم از شما بشنویم مهمترین خصیصههای «تجربه جوانی» را چه میدانید؟
به زعم من، حداقل ۵ خصیصه عمده از «تجربه جوانی در ایران» قابل بازشناسی است؛ نخستین تجربه جوانی «تجربه بیقدرتی» است.
فکر میکنید چرا موجودی که مملو از انرژی است با «حس بیقدرتی» قرین میشود؟
به نظر میرسد در هر فرصت که جوانها خواستهاند به میدان بیایند آنچنان که باید به مشارکت گرفته نشده اند. از این رو، تجربه جوانی در جامعه ما متأسفانه با نوعی «احساس بیقدرتی» توأم شده است.
دومین خصیصه از تجربههای جوانی در ایران کنونی آن است که جوانان دعوت می شوند به اینکه «قناعت بورزند!». به نظر میرسد که آنچنان که باید عرصهای برای تنوعات و تحولخواهیهای جوانی در جامعه فراهم نیست. جوان ایرانی از آنجا که نتوانسته به آرمانهای خود، آنگونه که میخواهد جامه عمل بپوشاند، ناگزیر مجبور به قناعت شده است.
منظورتان از قناعت چیست؟
منظورم از «قناعت» آن فضیلت یا ارزش اخلاقی نیست؛ بلکه این است که جوان نمیتواند به نحوی رضایتبخش خواستهها و آرزوها و رؤیاهایش را دنبال کند و فقط گاهی آرزوهایش را مزه مزه میکند.
«مقاومت» خصیصه سوم از تجربه جوانی در جامعه امروز ما است؛ گاهی سبک زندگی بخشی از جامعه جوان ما به رسمیت شناخته نمیشود و به همین دلیل نمیتواند سبک زندگی مورد نظر خود را ابراز کند، در نتیجه ناگزیر از مقاومت میشود.
چهارمین تجربه جوانان «مهاجرت» است. مهاجرت یا «فکر مهاجرت» یکی دیگر از ابعاد تجربه جوانی است، اما واقعیت این است که مهاجرت نیز نمیتواند مشکل جوانان را حل کند؛ چراکه همه جوانها که نمیتوانند مهاجرت کنند و خودِ احساس ناتوانی از مهاجرت، منجر به انواع سرخوردگی در آنان میشود. از سوی دیگر، شرایط جهان امروز نیز با نسل قبل بسیار فرق میکند؛ نسل قبل به جهانی نوعاً دنج و آرام میرفت؛ اما اکنون به کجا برود؟ چطور برود؟ آنجا چه کند؟ چرا شرایطی را فراهم نکنیم که جوانان ما تحرک اجتماعی و حتی چرخش در جهان داشته باشند و از خیر و برکاتش برای جامعه بهره بگیریم؟
پنجمین ویژگی تجربه جوانی در جامعه ما این است که خود جمعیت جوانی دچار تفرق شده است. این نکته ای مهم است که در خصوص تجربه جوانی در جامعه ما وجود دارد. جمعیت جوان ما چند پاره شده و دستکم میتوان گفت دو قطبی شده است؛ در یک طرف، جوانانی هستند دارای عقاید، آرمانها، ایدئولوژیهای سیاسی و مذهبی و سبک زندگی کم و بیش نزدیک به نهادهای رسمی سیاسی؛ اما قطب دیگر، که عمدتاً برآمده از طبقات متوسط جدید هستند سبک زندگی دیگری را طلب میکنند، طرز تفکر سیاسی متفاوتی از حاکمیت دارند، طالب تکثر، پیشرفت و توسعه هستند و... این تفاوت دیدگاهها و تکثر بسیار خوب است و میتواند منشأ پویایی باشد، اما مشکل اینجاست که کارگزاران ما برای یک قطب، امکانهایی را فراهم میکنند در حالی که با قطب دیگر، ناآشنا، ناهمزمان و ناهمراه هستند و از این رو، محدودیتها و موانعی را جلوی راهشان میگذارند.
به این اعتبار، باید گفت جوانان در جامعه ما نمیتوانند با همه تفاوت دیدگاهشان بهطور مساوی گفت و گو کنند، فضاهای اجتماعی عمومی و حوزههایی به دور از خشونت و قانونمندی بسیار اندک است که آنان بتوانند اختلافاتشان را آنجا دنبال کنند و از این طریق، پویاییهای تازهای برای جامعه به وجود آید؛ در نتیجه ممکن است در آینده جامعه جوان تشنجهای دیگری را تجربه کند ؛ نیروی جوانی از درون خودش هم ترک برمیدارد و این شکافها هم مانع همبستگی، سازندگی، مشارکت و خلاقیت آنان میشود و شاید هم خدای ناکرده منشأ برخی خشونتها، سوءتفاهمها و مناقشات مخرب در درون جامعه شود که این روزها ذهن من را به خودش درگیر کرده است.
شما بهعنوان یک جامعهشناس، مهمترین مطالبات جوانان را چه میدانید؟
جوانها نیازهای خاص دوره رشد بدنی و ذهنی و اجتماعی خود را دارند، بهعنوان مثال، به زندگی و امنیت و کار، به آموزش با کیفیت، به دوستی و به عشق نیاز دارند؛ طالب سبک زندگی و خود را بیان کردن و داشتن اوقات فراغت مناسب و هویتجوییهای خاص هستند. خواهان مشارکت اجتماعی رضایتبخش، اثرگذاری و احساس خودکارآمدی هستند؛ به ابراز هیجانات و به نقش اجتماعی و امید بستن به آینده و به امکان خودشکوفایی و تحقق ذات نیاز دارند.
ولی ما وقتی واقعیت جامعه را میبینیم، درمییابیم اغلب این نیازها آنگونه که باید و بدرستی تأمین نمیشود، نخستین مثالش آن است که تا میخواهند درس بخوانند «تنش کیفیت» دارند، به گونهای که وقتی وارد کلاسهای درس میشوند، احساس میکنند وارد دنیای دیگری شدهاند که مربوط به گذشته است و فضای آموزشی را متناسب با آن پویاییهای نسلی خود نمیبینند.
دومین نمونه از فهرست نیازهای جوانان «بیکاری» است؛ نزدیک به نیمی از کل بیکاران کشور را بیکاران جوان تشکیل میدهند. نسبت اشتغال ۱۵ تا ۲۴ سالهها در جهان ۴۱ درصد و در کشورهای توسعهیافته ۴۵ درصد است، یعنی در کشورهای دیگر تقریباً نیمی از ۱۵ تا ۲۴ سالهها اشتغال دارند اما در ایران تنها ۲۰ درصد در این بازه سنی شاغل هستند. بگذریم از اینکه بیش از ۵ میلیون از جمعیت جوان بیکار را دانشآموختگان دانشگاهی تشکیل میدهند. جوانان یا کار بموقع پیدا نمیکنند یا به ناگزیر به انواع کارهای نه چندان متناسب با رشته و علاقه خود تن میدهند که خلاف بهرهوری انسانی در کشور است.
سومین مثال از آن فهرست «مشارکت اجتماعی» است؛ نتوانستیم سپهر عمومی و فضاهای اجتماعی قانونمند و مسالمتآمیز کافی برای بیان خواستهها و پیجویی انتظارات جوانان فراهم آوریم، اگر جوان بتواند مطالباتش را از طریق نهادهای حرفهای، صنفی، محلی و مدنی و سمن ها دنبال کند، درواقع میتواند موتور محرک جامعه به سمت پیشرفت، سرزندگی، شکوفایی و... باشد؛ در غیر این صورت، جوانان نمیتوانند مطالباتشان را به طور رضایتبخش دنبال کنند و در این فضا است که سرخوردگی و وازدگی بهصورت انواع نارضایتیها در جوان ظاهر میشود و مسائلی همچون اعتیاد، خودکشی، سرخوردگیهای اجتماعی، مهاجرت، پرخاشگری و دیگر آسیبهای اجتماعی را در پی خواهد داشت.
فکر میکنید سیاستگذاریهای ما برای جوانان باید چه سمت و سویی پیدا کند تا بتوانیم از چنین آسیبهایی پیشگیری کنیم؟
طبق پیشبینیهای جمعیتشناختی، در ۱۵ سال آتی یک موج جدید جوانی خواهیم داشت. بر این اساس، تا سال ۱۴۱۵ جامعه ایرانی در بردارنده ۲۰ میلیون نفر جمعیت جوان است. این نشان میدهد که در آینده، جوانها همچنان بخش بزرگی از جرم جمعیتی ما را تشکیل خواهند داد. با این حال، جامعه با جوانها آشنا نیست و آنها را به «دیگری» بدل کرده است؛ جوانی یک صورت از زندگی است که برای ما تا حد زیادی غریب مانده است.
واقعیت این است که میانگین سنی مدیران میانی ما حتی به بالای ۴۷ سال میرسد این در حالی است که میانگین سن جمعیت ایران ۳۰ سال است؛ در کشورهایی همچون هلند، فرانسه، استرالیا، روسیه، برزیل و ترکیه متوسط سن کابینه بسیار پایینتر از متوسط سن کابینه در کشور ما است. بر این اساس، شاید بتوان گفت که در ایران سیاستگذاری برای جوانان توسط سالخوردگان صورت میگیرد.
منظور از «سالخوردگی» فقط سن شناسنامهای نیست بلکه منظور سالخورده سیاسی است که با الگوها و پارادایمهای قدیم، آن هم در شکل ایدئولوژیک شدهاش فکر میکند و تصمیم میگیرد و اینها بر اساس افق نسلی و عادتوارههای خود برای جوانانی که اساساً افق نسلی دیگری دارند و درگیر مشکلات دیگری هستند، سیاستگذاری میکنند؛ در چنین شرایطی، ما جوانان را «ابژهای برای خودمان» میخواهیم نه «سوژهای برای خودشان» که جهان را بفهمند و تغییر دهند و بسازند وکارگزار اجتماع شوند.
واقعیت این است که ما تولد «سوژه جوان ایرانی» را هنوز باور نکردهایم. ما جوانی را بهعنوان سوژهای که خود میاندیشد و فاعل اندیشه است به یک سوژه فرتوت بدل ساختهایم.
چگونه میتوان به «سوژه جوان ایرانی» وجهی سازندهتر بخشید؟
احساس بیقدرتی در جوانان را باید به احساس «قدرت»، «مشارکت» و «کنترل نسبت به آینده» بدل کرد. جوان احساس کند در جریان «معناسازی اجتماعی» مشارکت دارد و حس تلخ و سنگینِ بیمعنایی و بینقشی و بیثمری و پوچی به او دست ندهد.
همچنین تغییرات اجتماعی را بپذیریم و اجازه دهیم که این تغییر و تحولات با مشارکت جوانان بدرستی پیش رود. شرایطی ایجاد کنیم که جوانان در جامعه ادغام شوند. واقعیت این است که ادغام جوانان در جامعه امروز به یک مسأله تبدیل شده است و «حس جدا افتادگی» جوانان را دچار مشکل میکند؛ در محلهها، مدارس، رسانهها، همه قلمروهای مدنی، در سازمانهای مردمنهاد، در صنفها و حرفهها، در محیطهای کار و در گفتوگوهای اجتماعی باید جوانان را نه به صورت تبلیغ بلکه بهصورت واقعاً مؤثر سهیم کنیم.
جوانان وقتی با ما همراه میشوند که احساس کنند واقعاً نقش مؤثری دارند و میتوانند آینده خودشان را کنترل کنند. دعوتشان نکنیم تا طبق اهداف و نقشههای از پیش مقرر ما مشارکت کنند، بلکه به آنان اطمینان دهیم که آمادهایم انتقاداتشان را بشنویم تا آنان بتوانند خودشان باشند و با صراحت حرفهایشان را بزنند و خواستههایشان را هرچند مخالف با خواست ما، بیان کنند تا این چنین احساس کنند «استقلال نسلی»، «تحولخواهی» و «تنوعخواهی» آنان محترم شمرده میشود.
نیم نگاه
جامعه با جوانها آشنا نیست و آنان را به «دیگری» بدل کرده است؛ جوانی یک صورت از زندگی است که برای ما تا حد زیادی «غریب» مانده است.
ما جوانان را «ابژهای برای خودمان» میخواهیم ،نه «سوژهای برای خودشان» که جهان را بفهمند و تغییر دهند و بسازند وکارگزار اجتماع شوند.
ما تولد «سوژه جوان ایرانی» را هنوز باور نکردهایم. ما جوانی را بهعنوان سوژهای که خود میاندیشد و فاعل اندیشه است به یک سوژه فرتوت بدل ساختهایم.
جوان جامعه ما «احساس بیقدرتی» میکند که باید آن را به احساس «قدرت»، «مشارکت» و «کنترل نسبت به آینده» بدل کرد تا جوان احساس کند در جریان «معناسازی اجتماعی» مشارکت دارد و حس تلخ و سنگینِ بیمعنایی و بینقشی و بیثمری به او دست ندهد.
«حس جدا افتادگی» جوانان را دچار مشکل میکند. جوانان وقتی با ما همراه میشوند که احساس کنند واقعاً نقش مؤثری دارند و میتوانند آینده خودشان را کنترل کنند. دعوتشان نکنیم تا طبق اهداف و نقشههای از پیش مقرر ما مشارکت کنند، بلکه به آنان اطمینان دهیم که «استقلال نسلی»، «تحولخواهی» و «تنوعخواهی» آنان محترم شمرده میشود.
ارسال دیدگاه