گفتوگو با علی اصغر سیدآبادی، نویسنده و پژوهشگر ادبی:
جایگاه ادبیات کودک را به کارکرد آموزشی تقلیل ندهیم
تهران (پانا) - علیاصغر سیدآبادی از آن دست آدمهایی نیست که فعالیتهای کاریاش به حوزه خاصی محدود شود؛ آنقدر که خودش هم میگوید: «من یک بیشفعال فرهنگی هستم که البته این خوب نیست و دردسرهایی دارد.» از سالها نویسندگی و شاعری برای کودکان و نوجوانان گرفته تا تحقیق و پژوهش در عرصه ادبیات و حتی مسئولیتهای دولتی. سابقه زیادی هم در فعالیتهای مطبوعاتی از جمله؛ دبیر فرهنگی روزنامههای مختلف و همچنین سردبیری «پژوهشنامه ادبیات کودک و نوجوان» دارد و با مؤسسات نشر مختلفی هم همکاری داشته است.
بهگزارش ایران، اما عمدهترین کاری را که نامش به آن گرهخورده میتوان طرحریزی و اجرایی کردن برنامههای «انتخاب و معرفی پایتخت کتاب ایران»، «جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب»،« جام باشگاههای کتابخوانی کودک و نوجوان» و «جشنواره تقدیر از مروجان کتابخوانی» دانست که ترویج کتابخوانی در کشورمان، آنهم به شکلی سراسری را رقم زدهاند. نویسندهای که آثارش تا به امروز در کنار کسب جوایز داخلی، هراز چندی در آنسوی مرزها هم معرفی و منتشر شدهاند و به فهرست آثار برگزیده کتابخانههایی همچون مونیخ هم راه یافتهاند. سیدآبادی نوروز سال جاری، همزمان با ماههای ابتدایی شیوع پاندمی کرونا دست به انتشار رایگان داستان آموزشی«هانا قهرمان ما» در شبکههای مجازی زد، کتابی که در مدت کوتاهی با همراهی داوطلبانه جمعی از مترجمان سراسر جهان به زبانهای مختلفی ترجمهشد. به تازگی خبر راهیابی این کتاب به مدارس کشور کرواسی منتشرشده؛ به همین بهانه گفتوگویمان را با این نویسنده، پژوهشگر و فعال فرهنگی درباره وضعیت امروز ادبیات کودک و نوجوان میخوانید.
همزمان با شیوع بیماری کرونا و ضرورت فرهنگسازی بابت مواجهه صحیح مردم با مشکلاتی از این دست، بخشی از گلایهها متوجه کمکاریهای فرهنگ و ادبیات شد؛ بویژه در رابطه با مخاطبان کم سن و سال. آنچنانکه از همان بدو امر شاهد تلاشهایی از سوی نویسندگان و مؤلفان بودیم؛ دلیل ضعفی را که در این رابطه متوجه ادبیاتمان شده در چه میدانید؟ آنهم در شرایطی که شکلگیری آثار این گروه سنی در ابتدا به شکلی افراطی آموزش زده بوده!
دلیل طرح چنین گلایههایی به آن باز میگردد که ما هنوز تکلیفمان را با انتظاری که از ادبیات کودک داریم مشخص نکردهایم! عجیب است که برخی هنوز آن را مانند سالهای ابتدایی شکلگیری ادبیات کودک در کشورمان، ابزاری صرفاً آموزشی میبینند، در حالیکه بههیچوجه ابزار آموزش و تربیت نیست، هرچند که میتواند چنین کارکردی هم داشته باشد. چنین نگاهی به گمانم تقلیل جایگاه ادبیات کودک و به قولی زدن بر سرآن است. ادبیات کودک قدرت اثرگذاری بالایی دارد؛ اما چه اثری؟ اینکه دنیای مخاطبان خود را بزرگتر کند و به وسعت بیشتر دریچه نگاهشان بینجامد؛ از سویی قدرت خلاقیت آنان در مواجهه با دیگران را بیشتر کرده و حتی در روابط کاری آیندهشان اثرگذار خواهد بود و میتواند اعتماد به نفس و صدای بیشتری به آنان بدهد. مواردی که تنها به برخی از آنها اشاره شد آنقدر در ساخت جهان و آینده بهتر اثرگذار هستند که نمیدانم چرا همچنان به نگاههای سنتی درخصوص کارکرد ادبیات کودک اصرار میشود.
اما خود شما کتاب «هانا قهرمان ما» را همان ابتدای شیوع کرونا و با هدف آموزشی نوشتید که نهفقط در ایران، بلکه در کشورهای دیگر با استقبال روبهرو شد!
بله، خود من هم بنا بر ضرورت هرازگاهی کار آموزشی از طریق ادبیات انجام دادهام، بهتبع شرایطی که کرونا سبب شده با خودم گفتم در این زمان حداقلی چهکارمفیدی از عهدهام برمیآید که درنتیجهاش «هانا قهرمان ما» را نوشتم. بااینحال تأکید میکنم اگر جایگاه ادبیات کودک را به کارکرد آموزشی تقلیل بدهیم، جواهر ذاتیاش را به حلبی تبدیل کردهایم.
در خلال نقدهایی که این مدت مطرح شد اغلب از قدرتی گفتند که ادبیات از آن برخوردار است اما مورد غفلت اهالی این عرصه قرارگرفته! بحث تقلیل جایگاه آن در میان نبوده!
اگر بحث کمک گرفتن از قدرت ادبیات درمیان باشد با برنامهریزی میتوان افرادی که علاقهمند خلق داستانهایی با محورهای مورد نیاز امروزمان هستند؛ از جمله محیط زیست و حتی آموزشهای لازم در مواجهه با بیماریهای واگیردار را به این کار تشویق کرد.هرچند که برخلاف گلایهها، آثاری از این دست در بازار کتابمان کم نیستند. در همین حوزه محیط زیست، طی سالهای اخیر شاهد خلق آثار متعددی بودهایم.
البته جلبتوجه نویسندگان به موضوعات زیست-محیطی تحت تأثیر برپایی جوایزی نظیر مهرگان ادب بوده!
فقط بحث جوایز نبوده، جلب توجه اهالی کتاب به موضوعات مختلف تا حد زیادی هم نشأت گرفته از روندهای جهانی است که ادبیات کودک و نوجوانمان ازآن غافل نبوده. همانطور که اشاره کردید ادبیات این گروه سنی در کشورمان در ابتدا به شکلی افراطی آموزشی بوده، آنهم در راستای ابزاری برای ادامه تسلط والدین به فرزندان. حتی نهادهای بزرگسالی، دولت و زیرمجموعههای آن همچون آموزشوپرورش و نهاد اجتماعی مهم خانواده از گذشته بهدنبال سلطه بر بچهها و شبیه کردن آنها به خودشان بودهاند. درگذشته ادبیات کودک، بهنوعی ابزاری برای همان سلطه بوده، هر چند که از دورهای به بعد جریانها و گرایشهایی مختلفی به آن راه پیدا کردند.
تحت تأثیر تغییراتی که از اواخر دهه شصت شروع شد؟
در دهه شصت، همچنان ادامه همان نگاه ایدئولوژی زده دهههای قبل را شاهد بودیم؛ البته مضامین آن از تفکرات چپ قبل انقلاب به تفکرات دینی تغییر یافت اما همچنان بر همان روش استوار بود. اگر با نگاه تاریخی و همراه با تحولات سیاسی به روند ادبیات کودک و نوجوان نگاه کنیم تغییر اصلی را باید بعد از جنگ دید. تازه آن زمان بود که مردم فرصتی برای فکر کردن به زندگی پیدا کردند. از جمله مواردی که در عرصه فرهنگ و هنر هم با تنوع روبهرو شد ادبیات کودک و نوجوان بود که بهمرور از سیطره نگاه ایدئولوژی زده رها شد و نویسندگان برای جنبه سرگرمی ادبیات کودک هم اهمیت قائل شدند. با اینکه همچنان شاهد ادامه شکل تلطیف یافتهتر آن نگاهها بودیم اما نویسندگان کمکم به این نتیجه رسیدند که میتوان کتابی نوشت که بهدنبال انتقال هیچ آموزشی به کودکان نباشد.
با محور پرسشی که در ابتدا مطرح شد وضعیت امروز ادبیات کودک و نوجوان را چگونه ارزیابی میکنید؟
بیتردید امروز در زمینه آثار ادبی با محور مسائل آموزشی یا دغدغههای مرتبط با مسائل روز ازجمله محیط زیست با حجم قابل قبولی از آثار روبهرو هستیم.
در حوزه تألیف؟
در موارد اینچنینی ترجمه و تألیف را نباید از هم جدا کرد چراکه بازار کتابمان را هر دو اینها تشکیل میدهند. برعکس گفتههای اخیر برخی دوستان مبنی براینکه ادبیات کودک از جهت آثار آموزشی ضعیف است من ضعف اصلی این بخش از ادبیات را متوجه بیتوجهی به انعکاس مسائل و دغدغههای امروز در آن میدانم. انگار گاهی اولویتهای ما در نوشتن از مسائل زندگیمان در نمیآید بلکه برآمده از متون قبلی است. بگذارید مثالی بزنم، ایران سالهاست درگیر خشکسالی شده، با این حال در ادبیات داستانیمان چنین موضوعی هیچگاه بهعنوان مسأله یک خانواده نوجوان مطرح نشده است. شما وقتی به سراغ تألیف رمان بروید باید انعکاسی از شرایط روز جغرافیای مورد نظر خود را در آن بیاورید، اتفاقی که در رمانهای کودک و نوجوان ما دیده نمیشود. اما در عوض با غلبه برخی موارد در آثار این گروه سنی روبهرو هستیم که برای خود من عجیب است؛ پایاننامه دانشجویی از شهر شیراز را میخواندم که درباره حضور مکانها در رمانهای نوجوان ایرانی بود. نتیجه پایاننامه مذکور بیانگر این بود که قبرستان هفت برابر و دادگاه پنج برابر بیشتر از اسباببازیفروشی در رمانهای کودک و نوجوان دیده
میشود! من نمیگویم چرا اینها در آثار کودک و نوجوان است بلکه میگویم چرا به همان تناسب، مکانهایی که خاص دنیای این گروه سنی است در کتابهای آنان دیده نمیشود. همانقدر که معتقد به اهمیت کارکرد آموزشی ادبیات هستم، نگران هستم که این بخش از آثار تنها به وجه آموزشی تقلیل پیدا نکنند. ادبیات کودک و نوجوان باید چیزی فراتر از آموزش به کودکان بدهد و اگر نمیدهد این را باید بهحساب ضعف آن گذاشت. تا وقتی برخوردار از نهادهای جدی آموزشی آموزشوپرورش و همچنین خانواده هستیم، دیگر نمیتوان انتظاری از ادبیات داشت.
شما معتقدید تا وقتی این دو نهاد اجتماعی، بر پایه اهداف آموزشی فعالیت دارند دیگر نباید ادبیات را هم در این زمینه متولی دانست؟
بله، اگر این دو نهاد بزرگ بهدرستی از پس وظیفه خود برنمیآیند چرا تقصیرها را متوجه ادبیات میدانیم؟ ادبیات کودک و نوجوان متولی آموزش نیست! آنهم در شرایطی که پدر و مادران امروز شب و روزشان به این میگذرد که فرزندشان را به چه کلاسهایی بفرستند. اتفاقاً من فکر میکنم بچهها این روزها شانس آوردهاند که کمی از دست برنامهریزیهای افراطی والدین در امان ماندهاند. فراتر از آموزش، آن چیزی که توجهی به آن نمیشود تأمین جنبههای خلاقیت و سرگرمی آنان است که برطرف کردن آن را بهطور کامل به ابزارهای تکنولوژی و فضای مجازی سپردهاند. ادبیات کودک باید به کار اصلی خودش بپردازد و در راستای افزایش افق دید بچهها گام بردارد.
این مسأله در شرایطی که تأثیر تحریمها و از سویی کرونا پیش روی خانوادهها قرارگرفته چقدر اهمیت دارد؟
خیلی زیاد. چرا که در شرایط سخت اجتماعی نخستین چیزی که محدود میشود افق دید آدمها است، من ایرانی این روزها نهایت سه ماه آیندهام را میبینیم و نمیتوانم تصوری از بیست سال بعد داشته باشم. افق دیدمان کوتاه شده و این اتفاقی است که اصلاح آن از عهده ادبیات کودک بر میآید. ادبیات باید فرصتی برای تنفس ایجاد کند، متأسفانه بچهها هم خواهناخواه همچون ما پای اخبار مینشینند که برای آنان سمی مهلک است. ادبیات باید کودکان را از این فضا بیرون کشیده و به دنیای خودشان بازگرداند. بنابراین اگر انتقادی متوجه ادبیات کودک و نوجوان باشد بههیچوجه از جهت آموزشی نیست، چراکه آموزش خودش دو متولی بسیار بزرگ دارد. نهفقط این دو نهاد، اغلب نهادها حتی حاکمیتی بدون اینکه بخواهند از خواسته بچهها خبردار شوند درصدد هدایت آنها به مسیری هستند که خواسته خودشان را تأمین میکند.
آقای سیدآبادی، گذشته از اینکه نباید کارکرد ادبیات را به موارد آموزشی محدود کرد اما نمیتوان منکر امکان بهرهمندی از آن بهعنوان ابزاری قدرتمند حتی در مواجهه با ناهنجاریهای اجتماعی شد! اگر در مواجهه با همین بیماری کرونا با آثار کافی روبهرو بودیم که خود شما برای تألیف اثری داستان دستبهکار نمیشدید!
کمک بهمواجهه صحیح بچهها با ناهنجاریهای اجتماعی یا حتی برخورد با بیماریهایی نظیر کرونا بحث مهمی است اما وظیفه ادبیات کودک نیست. شاید من نوعی وظیفه خودم بدانم که اثری با این کارکرد بنویسم اما نمیتوان آن را از همه اهالی کتاب انتظار داشت. نمیشود که همه مسائل را با داستان حل کرد؛ کار داستان برطرف کردن مشکلات نیست. نه اینکه بگویم چنین کارکردی ندارد؛ منتهی اثرگذاری ادبیات طی درازمدت است که خودش را نشان میدهد. ادبیات کار مهمتری برعهده دارد که زمینمانده؛ اگر در جامعهای آنقدر مشکلات هست که کودکی به خودش صدمه میزند ما که نباید باقی بچهها را هم با داستان درگیر آن اتفاق کنیم. برعکس باید تلاش شود تا ذهن کودکان از شرایط نامطلوب حداقل برای مدتی رها شود. با این حال میتوان از ادبیات کودک بهعنوان ابزار آموزشی هم استفاده کرد.
و متولی آن را چه کسانی میدانید؟
چند ناشر بزرگ دولتی وابسته به آموزش و پرورش داریم، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، انتشارات مدرسه و انتشارات تربیت. این نوع آموزشهای عمومی کار این وزارتخانه و مؤسسات وابسته به آن است؛ اگر نیاز به برنامهریزی خاصی باشد وظیفه آنهاست. نباید دلیل کمکاری سایر نهادها را در ادبیات جستوجو کرد. البته بخش مهمی هم به عهده نهاد خانواده است که آنهم بهدرستی کار خود را انجام نمیدهد. نمیدانم چرا کسی از حوزه بزرگسال چنین توقعاتی ندارد! اینها برآمده از پیشفرضهایی است که در ذهنمان جا خوش کرده است. ادبیات قدرت پیشبینی و هشدار دارد، اینکه فلان جامعه با فلان شاخصهها چه عاقبتی دارد. هر چند که این ویژگیاش هم اغلب شامل سانسور میشود. از سوی دیگر ادبیات قدرت همدلیمان را زیاد میکند و این تأثیری است که بر قشر کتابخوان بهجای میگذارد؛ چراکه فرصتی برای مشاهده اتفاقات مختلف در اختیار مخاطبان میگذارد.
اثرگذاری کوتاهمدت آثار فرهنگی آموزشی از جمله کتاب و پویانماییهایی که طی این ماهها در اختیار علاقهمندان قرار گرفتند به سبب شرایط ویژهای میدانید که احاطهمان کرده؟
بله، بههرحال این آثار تا حدی درصدد برطرف کردن نیازی برآمدند که شیوع بیماری کرونا سبب شده نهفقط کودکان و نوجوانان، بلکه حتی بزرگسالان هم به آموزش نیاز داشتند و به همین منظور بود که انیمیشن و فیلمهای آموزشی کوتاه مرتبط هم ساخته شد. کاری که خود من در تألیف «هانا قهرمان ما» انجام دادم این بود که کتاب را به رسانه تبدیل کردم؛ بااینکه «هانا قهرمان ما» به بیش از دوازده زبان ترجمه شد اما اگر همین حالا از من بپرسید چه کتابهایی در حیطه ادبیات نوشتهام آن را جزو آثار ادبیام نمیدانم؛ «هانا قهرمان ما» کتابی است که بهضرورت شرایط نوشته شده. بااینکه کتاب در خیلی کشورها خوانده شد؛ حتی از طریق دوستی باخبر شدم که پزشکی آلمانی بهدنبال پیدا کردن من است. گویا کتاب به دست او و تعداد زیادی از همکارانش رسیده بود و این روانپزشک به نیابت از دیگر همکارانش با من تماس گرفت تا تشکر کند. این کتاب حتی به مدارس کرواسی هم راه پیدا کرد و گویا آن را به بچهها معرفی کردهاند تا بخوانند. با اینکه بیشتر از همه آثارم به زبانهای دیگر ترجمهشده اما اگر از من بپرسید که موفقترین نوشتهام چیست آن را معرفی نمیکنم. تألیف این کتاب درست
بهمثابه کمکی فوری بوده که در این شرایط از عهدهام برمیآمده. فکر کردم چهکاری از من ساخته و در نهایت با تصویرگری دخترم که نقاش است آن را در قالب کار اجتماعی داوطلبانه انجام دادیم. این کتاب برای من همچون متنی برای اطلاعرسانی آموزشی بود که تلاش کردم در مشورت با چند دوست پزشک، ازجمله سخنگوی سازمان نظام پزشکی آن را تا حد ممکن اصولی بنویسم. اما نقد دیگری که به وضعیت ادبیات کودک و نوجوان امروزمان دارم این است که نویسندگان کودک و نوجوان در رمانهای خود توجهی به تغییراتی که جامعه ایرانی طی این چهل سال پشت سر گذاشته نداشتهاند؛ آنهم در شرایطی که ادبیات باید منعکسکننده شرایط اجتماع باشد. البته شاهد مواردی ازجمله حضور زنان و دختران در داستانها هستیم؛ درست برخلاف گذشته که شخصیتهای اصلی را پسران و مردان تشکیل میدادند. به گمانم نویسندگان امروزمان بیشتر متأثر از نویسندگان پیش از خود هستند و از این بابت است که چندان شاهد انعکاس تغییرات در ادبیات کودک و نوجوان نیستیم.
میتوان گفت که از این بابت از ادبیات بزرگسال جامانده؟ بویژه که در آثار نویسندگان گروه سنی بزرگسال با افرادی همچون فرخنده آقایی یا ناهید طباطبایی طرف هستیم که عمده توجه آنان به همین تغییرات اجتماعی است!
نمیتوان گفت جامانده، همین حالا ادبیات کودک و نوجوان ایران خیلی جهانیتر از ادبیات بزرگسال است، بیشتر دیده و خوانده شده است. حداقل چند سالی میشود که در بزرگترین جایزه ادبی کودک و نوجوان جهان، جایزه هانس کریستین اندرسن نامزد نهایی داریم. احمدرضا احمدی، فرهاد حسنزاده و هوشنگ مرادی کرمانی جزو پنج انتخاب نهایی داوری این جایزه در سطح جهانی شدهاند. حتی کتابهای بسیاری از این گروه سنی به زبانهای دیگر ترجمهشده که البته بخشی از آن به مدد سطح خوب تصویرگریمان بوده است. بنابراین نمیتوان از لفظ جا ماندن استفاده کرد بویژه که اصلاً در مسابقه باهم نیستند که باهم سنجیده شوند. نقد بیتوجهی به زندگی امروز و تحولاتی که پشت سر گذاشتهایم به آثار نویسندگان بزرگسال امروز هم هست. دراینبین نویسندگان زن جایگاه متفاوتتری دارند؛ فراموش نکنیم اگر زنان نویسنده به مسائل امروز توجه نشان دادهاند از باب تلاش برای انعکاس مشکلات خودشان بوده است. آثار آنان بیش از آنکه در بردارنده انعکاسی از مسائل مهم کشور باشد، تنها شامل دغدغههای مهم زنان است.
چه اتفاقی رخ داده که ادبیات کودک و نوجوان در عرصه جهانی به موفقیتهای بیشتری در مقایسه با ادبیات بزرگسال دستیافته؟
مهمترین دلیل را باید در این دانست که ادبیات کودک و نوجوان برخلاف ادبیات بزرگسال توانسته از سیاست دوری کند و گرفتار آن نشده است. متأسفانه ما هنوز معاهده جهانی کپیرایت را نپذیرفتهایم و به همین دلیل از گفتوگوی جهانی ادبیات حذفشدهایم. از امکان برقراری تعامل با نویسندگان نقاط دیگر جهان برخوردار نیستیم؛ در بحثهای جهانی ادبیات حضور نداریم و اگر میبینیم که هرازگاهی ناشری خارجی به سراغ اثر نویسندهای ایرانی میرود این را بهمثابه لطف یا انجام کاری عجیب در نظر میگیرد. امروز اغلب کشورهایی که ازنظر غنای ادبی جایگاه ما را ندارند وارد این گفتوگوی جهانی شدهاند و فرصتی برای دیده شدن یافتهاند.
با اینحال ادبیات کودک و نوجوانمان تا حدی حتی از این موانع هم عبور کرده!
این مشکلات شامل ادبیات کودک و نوجوان هم میشود اما مسأله اینجاست که این حوزه ادبی هنوز سیاسی نشده و از سویی سالها است اهالی آن به لطف نهادهایی همچون شورای کتاب کودک یا کانون پرورش فکری کودک و نوجوان در تعامل با دیگر تشکلها و نویسندگان ادبی جهان قرارگرفتهاند. از همین رو در مهمترین رویدادهای ادبی جهان نماینده داریم؛ حتی نویسندگان یا تصویرگران ما هرازگاهی بهعنوان داور یا رئیس هیأت داوران برخی از جوایز مطرح انتخاب میشوند. تصویرگران ما به سبب همین امکان تعاملی که ادبیات کودک و نوجوان پیداکرده با ناشران چینی، فرانسوی و حتی امریکایی همکاری دارند. در همایشها شرکت میکنیم و رفتوآمدهایی داریم. در مباحث ترویج کتابخوانی همکاری کردهایم و جایزه گرفتهایم. وجود این تعاملها حتی از سطح کیفی آثار هم مهمتر است، هرچند که ادامه آن بههرحال افزایش سطح کیفی آثار را هم به دنبال دارد.
در این بین عملکرد تشکلهایی همچون شورای کتاب کودک چقدر مؤثر بوده، بویژه که ما در حوزه ادبیات بزرگسال با چنین NGOهایی روبهرو نیستیم!
در دیده شدن ادبیات کودک و نوجوان، بیشک تشکلها از اثرگذاری زیادی برخوردار بوده و هستند؛ با اینحال نباید فراموش کرد ادبیات بزرگسال از سوی مسئولان با نگاهی سیاسی روبهرو شده که فقط به این چهل سال هم محدود نمیشود. ادبیات از سوی خود نویسندگان هم پدیده سیاسی است و تنها نگاهی به تجربه کانون نویسندگان برای درک این مسأله کافی است. حتی در زمانهایی که کانون برپا بوده هم میان خود اعضا صفبندیهایی ازنظر تفکرات سیاسی شکلگرفته که مانع اثرگذاری مطلوب آن شده است.
پس بیش از ظرفیتهای ادبی، بحث نگاهی سیاسی در میان است!
حتی ظرفیت آثار هم متأثر از نگاههای سیاسی است. تا وقتی صدایی در بحثهای جهانی ادبیات نداشته باشیم فراتر از مرز خودمان نمیرویم. اگر امکان ورود به گفتوگوهای جهانی برای ادبیات ما هم فراهم شود حتی تأثیر خوبی برای ادبیات ملیمان هم بهجای میگذارد چراکه در عرصه جهانی ارائه کپی از آثار آنان بیفایده است، تنها وقتی قادر به اظهار وجود خواهیم بود که از داشتههای خودمان سخن بگوییم. در عرصه جهانی است که ایرانی بودن آثارمان مهم میشود چراکه میخواهند بدانند بهعنوان یک نویسنده ایرانی چه حرفی برای گفتن داریم و شرکت در گفتوگوی جهانی ادبیات حتی به ایرانی شدن بیشتر کارهایمان میانجامد.
فراتر از مباحث آموزشی، ارزیابیتان از سطح کیفی کلیت ادبیات کودک و نوجوانمان چیست؟
ادبیات کودک و نوجوان ما حداقل در منطقه بیرقیب است. این هم گفته من نیست، به استناد گفته برپاکنندگان جوایز و جشنوارههای خارجی میتوان به آن پی برد. حتی در خود ترکیه با احترام خاصی از ادبیات کودک ما یاد میکند. شورای کتاب کودک بیش از پنجاه سالی میشود که مشغول فعالیت جدی است، حتی در دولت دهههاست نهادی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در همکاری با کتابخانههای بسیاری است و اقدامات ارزشمندی هم انجام داده. وجود اینهمه ناشر خصوصی خوب و از سویی گروههای ترویج کتابخوانی و انجمن نویسندگان کودک و نوجوان همه مؤثر بودهاند. برخلاف ادبیات بزرگسال، در ادبیات کودک و نوجوان با مباحث جهانی غریبه نیستیم چراکه حتی در همایش های خارجی هم حضور داریم؛ از همین رو هم به آینده ادبیات کودک و نوجوانمان بسیار خوشبین هستم.
موفقیت طرحهای ترویج کتابخوانی در مردمی بودن آنهاست
کاری را که با همراهی برخی دوستان در راستای ترویج کتابخوانی در سطح کشور شروع کردیم چندان نمیتوان فردی دانست چراکه برخوردار از حمایت دولتی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد. البته مقصودم حمایت مالی نیست. نکته جالب این که برخی از این آدمها قبل از آنکه ما پروژههای ترویج کتابخوانی را شروع کنیم در این زمینه کار میکردند منتهی فعالیتهای آنان از این طریق شکلی شبکهای پیدا کرد. اینها به تعامل با یکدیگر نشستند و حتی اهداف مشترک پیریزی و دنبال کردند. بخش مهمی از موفقیت این کار را میتوان در مردمی بودن طرحها دانست، به این معنا که ما با کاری دولتی روبهرو نیستیم؛ تنها وظیفه دولت دراینبین تسهیلگری و پشتیبانی از امور بود و تصدی امور با خود مروجان بوده و هست. شاید باورتان نشود اما در خلال فعالیتهای ترویجی کتابخوانی که طی این سالها دنبال میشود با فعالیت کاملاً داوطلبانه و رایگان پانزده هزار نیروی مردمی از معلم، کتابدار، مربی کانون و... روبهرو شدهایم. در این روزگار تیرهوتاری که به آن دچار شدهایم وجود چنین افرادی امیدبخش است.
بحث موفق شدن یا نشدن این طرحها به کنار، همینکه در شرایط اقتصادی فعلی پانزده هزار نفر داوطلب فعالیتهای ترویجی کتابخوانی شدهاند اتفاق بزرگی است. به گمانم کار اصلی را خود مردم انجام دادهاند، در سیستان و بلوچستان مردم اقدامات ارزشمندی برای راهاندازی شبکههای کتابخوانی روستایی انجام دادهاند. کارهایی که کودکان و نوجوانان را فراتر از بحث کتابخوانی به کارهای گروهی کشانده است. ازآنجاییکه ساختار این کار به شکل دولتی تعریفنشده حتی اگر متولیان درصدد تعطیلی جشنواره و مسابقههای آن برآیند، مردم همچنان به کارهای خود مشغول خواهند بود. بنابراین میتوان امیدوار بود که سرانه مطالعه به مرور وضعیت بهتری در کشورمان پیدا کند. برپایی این طرح نشان داد و از سویی سبب شد با بچههایی در شهرها و روستاهای کشورمان روبهرو شویم که امروز فراتر از تصورمان کتابخوان هستند.
کتابخوانی میان بچهها به کار مشارکتی جمعی تبدیلشده است. باشگاهها بدون برنامهریزی قبلی، منجر به تمرین کار جمعی و گفتوگو شدهاند. این تجربه نشان داد اگر ما هم برنامهریزی و قدری تلاش کنیم، بچهها حتی در محرومترین مناطق کشور هم کتاب میخوانند. حتی در شرایطی که امروز بچهها درگیر فضای مجازی هستند بعید میدانم اگر به بچهای لذت مطالعه چشانده شود به کتاب روی نیاورد. ایراد کار از بچهها نیست، از ما والدین، آموزشوپرورش و کلاً ما آدمبزرگها است که وقت کافی برای آنان صرف نمیکنیم.
ارسال دیدگاه