ماجرای تماس دختربچه ٦ ساله با آتشنشانی کاشان
تهران (پانا) - حنانه تنها نشانههایی از در خانهشان میدانست. دری گلگلی و آهنی، کنارههایش سیاه با چوبهایی که برق میزند و دری که والدینش آن را قفل کرده بودند. خوشبختانه سازمان آتشنشانی مجهز به سیستم اعلام آدرس است. اما آدرس دقیق نیست. به محض این تماس مأموران ایستگاه ٤ سازمان آتشنشانی خود را به آدرس اعلامی سیستم رساندند. خانه داخل کوچهای بود که خیلی طولانی نبود
بهگزارش شهروند، تماس دختربچه شش ساله با مأموران آتشنشانی کاشان از سهشنبه هفته گذشته حسابی سروصدا به پا کرد. دختربچهای که هیچ اسمی به یاد ندارد. گریههایش هم با ترس گره خورده است و تنها میگوید: «گاز را اشتباهی خاموش کرده، ولی بوی گاز همه جا را پر کرده.» مکالمه این دختربچه به نام حنانه با مأمور آتشنشانی کاشان این روزها در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود. مکالمهای دلهرهآور و در عین حال حساس؛ آن سوی خط جان دو کودک در خطر بود و تنها راه نجات اطلاعات حنانه بود.
در نهایت مأموران آتشنشانی به خانهای با در گلگلی میرسند که دخترک اعلام کرد. خانهای دو طبقه و نیمهساز در یکی از خیابانهای اصلی کاشان.
سیدسعید میری، مسئول ستاد فرماندهی آتشنشان کاشان است. او با راهنماییهایش منجی دو کودک شد. او همان کسی است که نقش مقابل دختر کوچولو را به خوبی ایفا کرد. در زیر گفتوگوی این مأمور آتشنشان سیوشش ساله را با «شهروند آنلاین» میخوانید:
چند سال سابقه کار در آتشنشانی را دارید؟
یازده سال است که وارد سازمان شدهام.
چه شد که وارد آتشنشانی شدید؟
در یکی از قسمت های شهرداری مشغول بودم که با توجه به کمبود نیروی آتش نشانی و علاقه ای که داشتم درخواست انتقال به آتش نشانی را دادم .
چه روزی این حادثه رخ داد؟
ششم مرداد ماه، حدود سه ماه پیش بود.
چرا این مکالمه سه ماه بعد منتشر شد؟
به دلیل برخی مشکلات و معذوریتهایی که داشتیم. البته مکالمه هم با زیرنویس انگلیسی منتشر شد که کمی زمان برد و میکس مکالمه هم طولانی شد.
جزئیات ماجرا چه بود؟
نزدیک ظهر بود پنج ساعتی از تعویض شیفت میگذشت که گوشی سازمان زنگ خورد. صدای دختربچهای را میشنیدم که بسیار ترسیده بود. مادر و پدرش در خانه نبودند، اما غذا داخل زودپز روی شعله اجاق گاز قرار داشت. خواهر بزرگتر با صدای سوپاپ زودپز پارچ آبی را روی گاز و قابلمه میریزد که همین موضوع باعث خاموششدن شعله گاز میشود. اما بوی گاز خانه را پر میکند. حنانه خواهر شش ساله که سال گذشته در برنامههای آموزشی مهدکودک شرکت کرده بود، مهارت در مقابله با آتش و مسمومیتها را آموزش دیده بود. حنانه مهارتی خیلی سطحی در برخورد با شرایط اضطراری ناشی از آتشسوزی و دود پیدا کرده و با این آموزش توانسته بود جان خود و خواهرش را نجات دهد. اما مشکلی که وجود داشت آدرس خانه را بلد نبود، حتی به خاطر ترس و استرسی که داشت، نام پدر و مادرش هم به یاد نمیآورد. او را به آرامش دعوت و راهنماییاش کردم تا پنجره خانه را بازکند.
با توجه به آدرسی که این دختربچه داد، چطوری خانه را پیدا کردید؟
حنانه تنها نشانههایی از در خانهشان میدانست. دری گلگلی و آهنی، کنارههایش سیاه با چوبهایی که برق میزند و دری که والدینش آن را قفل کرده بودند. خوشبختانه سازمان آتشنشانی مجهز به سیستم اعلام آدرس است. اما آدرس دقیق نیست. به محض این تماس مأموران ایستگاه ٤ سازمان آتشنشانی خود را به آدرس اعلامی سیستم رساندند. خانه داخل کوچهای بود که خیلی هم طولانی نبود. همانجا از همسایهها پرسیدند چه کسی در این کوچه دو دختر کوچک دارد که همسایهها راهنمایی کردند و مأموران به در خانه گلگلی رسیدند. خانهای دو طبقه که این کودکان و پدر و مادرشان در طبقه زیرزمین زندگی میکردند و طبقه اول نیمهکاره بود.
بعد چه شد؟
درها قفل بود. مأموران توانستند درها را باز، شیر گاز را خاموش و برق را قطع کنند تا از فاجعه آتشسوزی و انفجار جلوگیری شود. آنها وارد خانه شدند و دو دختربچه شش ساله به نام حنانه و سه ساله به نام حسنی را نجات دادند.
پدر و مادرشان کجا بودند؟
پدرشان کارگر است و بنایی میکند، مادرشان هم خانهدار است، اما گاهی از بیماران و سالمندان در خانه هم پرستاری میکند. مادرش آن روز گویا برای مراقبت از یکی از بیماران رفته و یک ساعتی بچهها را در خانه تنها گذاشته بود.
پیش از این هم کودکان دیگری برای کمکخواهی با سازمان آتشنشانی تماس گرفته بودند؟
چند سال پیش بود که بچهای با سازمان تماس گرفت، البته نه جانش در خطر بود و نه مشکلی وجود داشت، ترسیده بود. به خاطر هوای بارانی مادرش او را به مهد نبرده و در خانه تنها گذاشته بود. کودک هم با آتشنشانی تماس گرفته بود. در آن زمان سیستم اعلام آدرس نداشتیم، اما کودک نام پدر و مادرش را میدانست و اینکه پدرش کارمند بود و مادرش وکیل. همین سرنخ کافی بود تا مادرش را پیدا کنیم و با گوشیاش تماس بگیریم، اما او در جلسه دادگاه بود و نمیتوانست به خانه بیاید. آن روز حدود چهار ساعت با این پسربچه صحبت کردیم تا او نترسد و مادرش به خانه بازگردد. مورد مشابه دیگری هم برای سه خواهر نُه، هفت و چهار ساله رخ داد که آنها هم در خانه بودند و تنها. پدر مشاور املاک بود و بنگاهدار. ترسیده بودند که با آتشنشانی تماس گرفتند. آن روز هم پدر را پیدا کردیم. این موارد مسبوق به سابقه است.
بچهها از چه سنی باید مهارتهای و آموزشهای مواجه با خطرات را آموزش ببینند؟
بهتر است بچهها از سه سالگی این مهارتها را آموزش ببینند. مهارت فرار از آتش، یکی از مهمترین مهارتهایی است که همه افراد بهویژه کودکان باید آن را یاد بگیرند و به صورت دورهای تمرین کنند. افراد با تمرینکردن میتوانند مهارت کافی در برخورد با شرایط اضطراری ناشی از آتشسوزی و دود را پیدا کنند و حداقل جان خود را نجات بدهند. کمی که بزرگتر شدند استفاده از کپسول آتشنشانی را هم باید آموزش ببینند. من خودم یک دختر دوازده ساله و یک پسر ده ساله دارم که از کودکی همه اینها را به آنها آموزش دادهام. در کنار این مهارتها باید به کودکانمان آدرس و اسم هم آموزش دهیم.
پس از نجات دو کودک چه حسی داشتید؟
من بهعنوان یک مأمور آتشنشان از اینکه پشت تلفن جان دو کودک را نجات داده بودم، خوشحال بودم. از اینکه به یک خانواده کمک کردم. هر ثانیه دیرتر مأموران به خانه این دو دختر میرسیدند، امکان داشت حادثهای تلخ رقم بخورد. دو تا کودک که ترسیده بودند و بیش از حد استرس داشتند، ولی با ورود مأموران آتشنشان این ترس فروریخت.
ارسال دیدگاه