گزارشی از پشت صحنه تدریس آنلاین معلمان در روزهای کرونایی
آموزش مجازی کاری سخت اما شیرین
تهران (پانا) - بالای سردر مدرسه نوشته شده: «مدرسه ابتدایی پسرانه امام هادی(ع)». ساعت نزدیک ۸ است و از هیاهوی دانشآموزان و خانوادههای آنها در حیاط مدرسه هیچ خبری نیست.
بهگزارش ایران، اگر بیماری کرونا در میان نبود شاگردان این مدرسه باید ساعت صبحگاهی را میگذراندند و سروصدای مدرسه فضای کوچه را میگرفت، اما در این روزها مدارس ساکتترین روزهایشان را میگذرانند. آنقدر خلوت که حتی اگر تابلو مدرسه را بردارند کسی نمیفهمد اینجا یک مدرسه است. بابای مدرسه نزدیک در ایستاده و منتظر برخی از معلمهایی است که قرار است امروز چند درس را بهصورت مجازی برای دانشآموزان برگزار کنند.
حسین اندایشگر، معلم، وارد حیاط مدرسه سوت و کور میشود، کت و شلوار سرمهای به تن کرده و در یک دستش کیف شخصیش و در دست دیگرش کیف لپ تاپش را گرفته است، او تا نیم ساعت دیگر میخواهد برای دانشآموزان کلاس ششم ابتدایی درس علوم را تدریس کند. آقای معلم وارد دفتر میشود. خانم مدیر و معاونش تنها اشخاصی هستند که هر روز در مدرسه حاضرند و تلاش میکنند کلاس درس دایر باشد. آقای معلم باعجله به کلاس درس میرود، او مجبور است زودتر از ساعت کاری به مدرسه بیاید و وسایل کارش را برای آموزش دانشآموزانش آماده کند. امروز هم قرار است که دانشآموزان این کلاس بهصورت لایو با معلمشان ارتباط برقرار کنند. معلم وارد کلاس میشود این کلاس در روزهای آموزش حضوری ۳۲ دانشآموز داشته اما حالا کلاس خالی از دانشآموز است. دیگر خبری از آن شیطنتهای گاه و بیگاه دانشآموزان و سروصداهای کودکانه نیست.
آقای معلم وارد کلاس میشود؛ با خنده میگوید: «وقتی بچهها به مدرسه میآمدند تا ۱۰ دقیقه اول کلاس فقط داشتم با شیطنتهایشان کنار میآمدم. اما حالا باید نگران حضورشان در فضای مجازی باشم.» کیفش را روی میز میگذارد و اولین کاری که میکند موبایلش را به دست میگیرد تا به شاد وصل شود. همین که با گوشی سرگرم میشود، میگوید: «اگر تا قبل از بیماری کرونا معلمان نمیتوانستند گوشی همراهشان را در کلاس درس به دست بگیرند، حالا دیگر این گوشی به یکی از ابزارهای اصلی آموزش تبدیل شده است. واقعاً اگر آموزش مجازی نبود ما نمیدانستیم چطور باید به بچهها آموزش دهیم.» گوشی را روبهرویش میگذارد و لپ تاپ را روشن میکند. فلش را از داخل کیفش در میآورد و به لپ تاپش نصب میکند. بعد پاور پوینت را چک میکند که بداند هنگام تدریس مشکلی برای نمایش بهوجود نیاید. چند دقیقهای سرگرم وسایل تدریسش است: «اگر تا قبل از کرونا وارد کلاس میشدیم و سریع کار آموزش را شروع میکردیم حالا باید چند دقیقه زودتر در کلاس حاضر شویم و وسایل آموزشیمان را چک کنیم تا در طول تدریس مشکلی پیش نیاید.» گوشی تلفن را دوباره برمیدارد. اینترنت امروز هم با آقای معلم سرسازگاری ندارد. قطع و وصلیهایش بسیار زیاد است.
این اینترنت جوابگوی آموزش مجازی در کشور نیست این را میداند، اما میگوید: «چارهای نیست باید با هزار سختی به اینترنت وصل شویم. ساعت صبح پیک ترافیک کار ماست. مجبوریم در این روزهای تعطیلی صبح زود کارمان را شروع کنیم بلکه اینترنت جواب دهد.» بعد از چند باری تلاش به اینترنت وصل شد. از حالا دیگر کار آقای معلم شروع شده، میرود داخل شاد و شروع به حضور و غیاب دانشآموزان میکند. تک تک دانشآموزان را حاضری میزند: «گاهی اوقات بچهها این فضا را جدی نمیگیرند. دانشآموزانی داشتم با اینکه وسایل و امکانات آموزش آنلاین را داشتند خواب میماندند یا حاضری کلاس را میزدند و میرفتند برای همین من خیلی روی بحث حضور دانشآموزان جدی هستم.»
بخشی از بار آموزش برعهده خانوادهاست
همینطور که بچهها را چک میکند یکی از مادران وارد کلاس درس میشود. او دستیار آقای معلم است.در این روزهایی که آموزش مجازی شده است یکی از والدین همراه آقای معلم در کلاس درس حاضر میشود. او تمام تدریس درسهای ریاضی، علوم تجربی و فارسی را فیلم میگیرد و در گروه خانواده میگذارد: «راستش تدریس مجازی به تنهایی خیلی مشکل است. برای همین ما درسهای مهم مثل ریاضی و علوم تجربی را فیلم میگیریم. این کار باعث میشود خود مادران هم فیلم را ببینند و به دانشآموزانشان کمک کنند. راستش در حال حاضر بیشتر بار آموزش بر عهده خانوادههاست اگر به عهده بچهها باشد اصلاً توجهی به درس و مشق ندارند.» زمان، زمان آموزش است و آقای معلم قرار است علوم تجربی را آموزش دهد. این طرف خط، آقای معلم است و آن طرف خط حدود ۱۲ دانشآموز که سر کلاس لایو آقای معلم حاضرند، او با سلام واحوالپرسی درس را شروع میکند: «درس امروز درباره مشاهدات ماست.
در روزهای قبل درباره نظریه، راههای کاوشگری، مهارت یادگیری با مشاهده کردن صحبت کردیم و گفتم که باید برای مشاهده، اشیا را لمس کنیم و پدیدهها را خوب ببینیم.» در این سوی خط آقای معلم تندتند در حال درس دادن است اما در آن سوی خط این دانشآموزان هستند که برای معلمشان مینویسند. تا وارد میشوند اول از همه سلام میکنند و بعد شروع میکنند: «آقا تصویر قطع و وصل میشود.» «آقا اصلاً صدا نداریم.» «آقا تصویر میره و میاد.» «آقا میشه توی واتساپ فیلم رو بذارید.» معلم همچنان درباره مشاهدات و خوب دیدن اشیا حرف میزند که آن سوی خط برخی از دانشآموزانش نه تصویر دارند و نه صدای معلم را میشنوند. ۳۰دقیقه تدریس که تمام میشود آقای معلم از بچهها میخواهد که در لایو بمانند تا اگر کسی سؤالی دارد، جواب دهد. او از خانم دستیار میخواهد تا لایو را قطع و این فیلم را برای بچهها ذخیره کند: «در طول درس دادن ممکن است اینترنت قطع و وصل شود و این مشکل برخی از دانشآموزانم است. برای همین ما لایو را ذخیره میکنیم تا همه بچهها ببینند. البته ما تقریباً ۳۰ دقیقه درس داشتیم که این تدریس در چند بخش تا آخر شب در گروه گذاشته میشود این بخش کردن ویدیو هم به این دلیل است که چون اینترنت ضعیف است نمیتوانیم این حجم را در شبکه قرار دهیم. البته چند روزی است که اینترنت ضعیف شده و تدریس هم کمی سختتر شده است. صبح از ساعت ۸ تا ۴ بعدازظهر اینترنت بسیار ضعیف است. البته ما به جزو لایو، مطالب درسی را بهصورت وویس آموزش میدهیم. وویس رو میفرستیم و بچهها دانلود میکنند و گوش میدهند. بعد از ۱۵ دقیقه هم برنامه پرسش و پاسخ داریم اگر مطلبی را متوجه نشدند از من سؤال میپرسند. با این حال خودم از شبکه اجتماعی دومی هم استفاده میکنم. البته داستان آموزش مجازی بسیار متفاوت است. معلمان در این نوع تدریس مشکلات بسیاری دارند این نوع آموزش زمان زیادی از معلم میبرد. ما از صبح تا شب درگیر دانشآموزان هستیم. بچهها سؤالات بسیاری میپرسند و برایشان اهمیتی ندارد که الان زمان پرسش نیست ما هم مجبوریم که پاسخگو باشیم.»
این حرفها نیمه کاره میماند و میخواهد به لایو گروه دانشآموزانش برود تا سؤال و جواب کند. تقریباً ۱۴ دانشآموز در این لایو حضور دارند. آقای معلم میگوید اگر کسی سؤالی دارد برایش بنویسد در آن ور خط هم دانشآموزان اینگونه مینویسند: «آقا سؤالی نیست» «آقا به جز سلامتی کار خاصی دیگه نداریم.» «آقا بریم دیگه درسمون تموم شد.» معلم در این سو اما میخواهد از چند نفری سؤال بپرسد: «حمیدرضا بگو از چه موادی کاغذ میسازیم؟» حمیدرضا مینویسد: «چوب.» معلم میگوید و دیگر؟ حمیدرضا سکوت میکند اما بقیه دانشآموزان برای معلم مینویسند. یکی مینویسد: «کاه» یکی دیگر میگوید: «پوست حیوانات.» و یکی دیگر مینویسد: «پنبه» . معلم میگوید «صفحه ۹ کتاب را نگاه کنید.» ایمان بعد از چند دقیقه میگوید: «نیشکر». آقای اندایشگر چند سؤال دیگر هم میپرسد و مشق بچهها را برای درس علوم میدهد و با آنها خداحافظی میکند. درس که تمام میشود، از خانم دستیار میخواهد همین لایو کوتاه را هم ذخیره کند و بعد میگوید: «بچهها در این نوع آموزش خیلی مشکل دارند، البته برای ما آموزش حضوری چیز دیگریست، اما حالا چارهای نیست.»
ارسال دیدگاه