کودکان چه درکی از مفهوم مرگ دارند؟
تهران (پانا) - بهگفته یک روانشناس درک کودکان از مرگ متناسب با سیر رشد و تکامل آنها تغییر میکند و این ادراکات مختلف روی چگونگی سوگواری آنها نیز تأثیر میگذارد.
بهگزارش ایسنا، رضا عباسیراد اظهار کرد: کودکان در هر سنی که باشند به نوعی با مرگ مواجه خواهند شد، اقوام دور یا نزدیک، حتی مرگ حیوانات خانگی خود و ...
وی افزود: با توجه به سن کودک خود، تصمیم بگیرید که آیا او آمادگی پذیرش مرگ را دارد یا خیر؟ شاید شما هم از جمله والدینی باشید که کودک خود را تاکنون به مراسم خاکسپاری نبردهاید، اما دور کردن کودک از این مراسم باعث میشود پذیرش مرگ برایش دشوارتر باشد.
عباسیراد افزود: هرگز به کودکمان نگوییم کسی که فوت کرده است خوابیده، یا به سفر رفته، برایش توضیح دهیم مرگ جزیی از زندگیست و هرکس زمانیکه برای زندگی بعدی خود آماده شد ما را ترک کرده و به دنیای دیگری میرود، نگه داشتن حیوان خانگی و کاشتن گیاه برای مشاهده چرخه زندگی، راهی مؤثر برای درک مفهوم مرگ و زندگیست.
این روانشناس ادامه داد: ازجمله عواملی که در کودکان موجب احساس سوگ و اندوه میشود میتوان به مرگ والدین، دوستان، معلم و آشنایان، مجروح شدن والدین و بستری شدن طولانی مدت در بیمارستان، از دست دادن خانه و مدرسه در اثر زلزله، سیل و آتشسوزی، نقص عضو، از دست دادن یا نداشتن توانایی یا مهارتی خاص، گم کردن و از دست دادن وسایل شخصی و اسباب بازی اشاره کرد.
وی ادامه داد: از کودک بخواهید راحت بنشیند و چشمانش را ببندد و فکر کند یک روز چیزی که برایش مهم است از دست خواهد داد مثل یک حیوان خانگی دوچرخه، فرد مورد علاقه خود و غیره و از او سؤال کنید چه احساسی داری، چه میکن، آیا نیاز به کمک داری، آیا کسی هست که بتواند به تو کمک کند؟
عباسیراد افزود: در چنین مواقعی بهتر است به کودک اجازه دهیم تا سؤالاتش را بپرسد و فکر نکنیم پرسش و پاسخ دادن در این زمینه باعث میشود کودک به مرگ عزیز از دست رفته بیشتر فکر کند، باید شرایطی را فراهم آورد تا تمام احساساتش را بیان کند.
این روانشناس با اشاره به اینکه کودکان از اینکه شخص مرده را فراموش کنند متنفر هستند و بدترین کار این است که ما به او بگوییم تو روزی همه چیز را در رابطه با او فراموش میکنی، عنوان کرد: ممکن است که این مسئله واقعیت باشد اما بیان آن در کودک ایجاد احساس گناه میکند.
وی با اشاره به اینکه درک کودکان از مرگ متناسب با سیر رشد و تکامل آنها تغییر میکند و این ادراکات مختلف روی چگونگی سوگواری آنها نیز تأثیر میگذارد، عنوان کرد: کودک در نیمه دوم سال دوم زندگی میفهمد چیزی که حضور ندارد و دیده نمیشود از بین نرفته است، پس کودک در دو سالگی مرگ را یک پدیده در این سن برای وی قابل تشخیص است و ایجاد واکنشهایی در او میکند.
عباسیراد ادامه داد: کودک در سن هفت سالگی مرگ را گذرا، موقتی و قابل برگشت میداند، چیزی شبیه مسافرت یا خواب و فکر میکند عملکردهای انسان پس از مرگ نیز ادامه مییابد، کودک در این سن ممکن است فکر کند تفکر و اعمال او باعث مرگ عزیزش شده و این مسئله در او احساس گناه ایجاد میکند.
این روانشناس تصریح کرد: کودک در این سن دارای تفکر جادویی است؛ یعنی بین دو پدیدهای که همزمان رخ میدهد، رابطه علت و معلولی و تصادفاً برادرش بعد از وقوع «که او را دوست ندارد، خدا کند بلایی سرش بیاید» ایجاد میکند، مثلاً اگر به برادرش گفته زلزله زیر آوار جان میبازد، فکر میکند فکر و سخن او باعث این حادثه برای برادرش شده و در نتیجه احساس گناه پیدا میکند.
وی عنوان کرد: یک کودک نهایتاً در سن ۱۲ سالگی مرگ را بهعنوان یک پدیده اجتنابناپذیر، غیرقابل برگشت و جهان شمول میپذیرد ولی هنوز فکر میکند که فقط افراد خیلی پیر و ناتوان میمیرند، در سن نوجوانی، مرگ را بهعنوان یک فرآیند طبیعی میپذیرد ولی آنرا خیلی دور میبیند و بهراحتی نمیپذیرد که ممکن است هر تصادفی منجر به مرگ شود، به همین دلیل رفتارهای پرخطر در نوجوانان زیاد مشاهده میشود.
عباسیراد در پاسخ به این سؤال که چگونه میتوان به کودکان کمک کرد تا با مرگ عزیزانشان کنار بیایند و مراحل سوگ را با کمترین مشکل طی کنند؟ اظهار کرد: درخصوص کودکان حل شدن سوگ و طی کردن مراحل آن از اهمیت خاصی برخودار است، چراکه کودکان همیشه این امکان را ندارند تا در مراسم شرکت کنند و هیجانات خود را بروز دهند، گاهی نیز به غلط تصور میشود که چون فعال هستند و بازی میکنند مشکلی ندارند.
این روانشناس افزود: افکار و عقاید کلیشهای فراوانی پیرامون مسئله مرگ و درک کودکان از مرگ، در بین بزرگسالان وجود دارد که این افکار باعث میشود در فرآیند سوگواری کودک خلل ایجاد کند که این نگرشها و انتقال آنها به کودکان مانع طی شدن مراحل سوگ شده و به کودکان آسیب میزند.
ارسال دیدگاه