مهرداد خوشبخت از «آبادان یازده ۶۰» میگوید
اینجا آبادان است و آبادان میماند
تهران (پانا) - شهری را تصور کنید که رادیو تنها رسانهاش است و در شرایط بحران وسیله مردم برای دلگرم شدن از خبرها. «آبادان یازده 60» قصه همین رسانه است و مجاهدت کارکنان رادیو نفت آبادان برای حفظ رادیو و مخابره اخبار به منظور مقاومت مردم.
بهگزارش ایران، چهارمین تجربه بلند سینمایی مهرداد خوشبخت، کارگردان آبادانیالاصل که برای اولینبار در سیوهشتمین جشنواره فیلم فجر از آن رونمایی شد همزمان با هفته دفاع مقدس روی پرده سینماها آمده است. با او به این بهانه به گفتوگو نشستهایم.
آبادان یازده ۶۰ سراغ سوژه و رخدادی رفته که برای اولینبار به شکل ویژه به نسبت رسانه و جنگ و تأثیر آن میپردازد. این اتفاق برای اهالی رسانه جذاب بود. نظر خودتان در این باره چیست؟
مشاغل زیادی در جنگ نقش مؤثری داشتند اما به آنها نپرداختهایم. ساخت فیلم تاریخی فقط با هدف ثبت تاریخی نیست باید ما به ازای این زمانی هم داشته باشد. آبادان یازده ۶۰ قصه تلاش گروهی کوچک در آبادان است برای حفظ روحیه مردم شهر؛ درست یک خط پشت خرمشهری که سقوط کرده است. تلاش گروهی که نقش مؤثری در جلوگیری از سقوط شهر دارند با امکانات محدودی که یک میکروفن است و یک آنتن محلی. آنها با همین رسانه محدود کار بزرگی انجام میدهند. در حالی که امروز با وجود دسترسی آسان به رسانههای گسترده این کارکرد را نداریم.
اشکال کار کجاست؟
اهمیت رادیو در یک اتفاق تاریخی دیگر و در کودتای ناکام ۲۵ مرداد هم مشهود میشود.
اتفاقاً در فیلم اشارهای به این پیام بیبیسی که کد شروع عملیات کودتاست، داریم. این ماجرا از زبان ادیک بیان میشود که بر خلاف رسم معمول به جای این که اعلام شود ساعت ۱۲ و نیم شب است، عنوان میشود که ساعت دقیقاً ۱۲ و نیم شب است. این کد آغاز کودتا بود.
فیلم در فضا و لوکیشن بسته روایت میشود، در استودیو رادیو. این مسأله چه محدودیت یا فرصتهایی برای شما ایجاد کرد؟
لوکیشن ما از رادیو نفت آبادان بزرگتر است. چون تمام اتفاقات داخلی، دکور است. از اول قرار بود فیلم در لوکیشن محدود؛ یک راهرو، یک استودیو و یک اتاق باشد. برای این که حس کارکنان رادیو را منتقل کنیم. در ایام جنگ با وجود نگرانی از حضور عراقیها، کارکنان رادیو را ترک نکردند. در حالی که رادیو آبادان نزدیک اروندرود است و کافی بود دو غواص عراقی به این سوی مرز بیایند و سرشان را ببرند.
تمام قصه فیلم واقعی است یا بخشی از آن بر خیال نویسنده بنا شده است؟ برای تحقیق و پژوهش با افراد زیادی مصاحبه کردید.
بله به آبادان رفتیم و با کارکنان رادیو و آدمهایی که از بیرون با رادیو ارتباط داشتند (بچههای داوطلب، سپاه و...) گفت وگو کردیم. بیس اصلی قصه وجود نداشت و یک سری موقعیت و اتفاقاتی را که برای کاراکترها افتاده بود در قالب قصه دراماتیک کردیم. ممکن است برخی اتفاقات پس و پیش شده باشد. مثلاً وصل کردن سیم در سکانس پایانی به این شکل نبود. این کابل بارها توسط خمسه خمسه قطع و توسط بچههای مخابرات تعمیر شده بود.
شما آبادانی هستید. بر اساس تجربه شخصی سراغ رادیو نفت ملی رفتید یا آشنایی با کتاب «فرکانس یازده ۶۰» این وسوسه را برایتان ایجاد کرد.
طرح فیلمنامه را نوشته بودم که به واسطه محققمان خانم تینا میرکریمی با نویسنده کتاب آقای صابری آشنا شدم که تشکیل شده بود از مصاحبههای مفصل با کارکنان رادیو نفت ملی آبادان. کتاب بعد از ساخت فیلم چاپ شد. البته قبل از آن آقای صابری پی دی اف کتاب را در اختیار ما قرار داد. من ۱۱ ساله بودم که جنگ شروع شد و از همان ایام شاهد تأثیر رادیو نفت ملی در زندگی اطرافیانمان بود. رادیو همیشه روشن بود و تمام اطلاعات شهری؛ این که ارزاق کجاست، راه دریافت بنزین چطور است، کدام منطقه برویم و کدام منطقه پرخطر است از طریق رادیو اطلاعرسانی میشد. حتی آموزشهای اولیه به مردم مثلاً این که وقتی صدای خمپاره میآید دراز بکشید از طریق رادیو منتقل شد. کمبود امکانات و نبود بیسیم دوربرد هم به وسیله رادیو برطرف میشد. بخشی از اتفاقات شهر با رادیو هدایت میشد البته بعد از مدتی پی بردند این نوع اطلاعرسانی میتواند به دشمن گرا هم بدهد و بعد از آن برخی اطلاعات کدگذاری شد.
حضور یک شخصیت ارمنی با بازی حسن معجونی یکی از جذابیتهای فیلم بود. چه شد به این کاراکتر و حضورش در قصه توجه کردید.
ادیک تجمیعی از چند کاراکتر است. اتفاقاً یکی از آنها که در روزهای اول جنگ شهید شد تمام خانوادهاش از آبادان رفته بود اما خودش به اصرار در شهر مانده بود. برای همه آدمهای رادیو و برای مردم آبادان و تمام کاراکترهای مرتبط با رادیو، قصههای فراوان و جذابی وجود داشت که نمیشد همه آن را در یک فیلم تعریف کرد.
اتفاقاً فیلم دچار پرگویی و کمگویی نمیشود و انگار نسبت به اندازه دیالوگها حساس بودید. به نظر میرسد این اتفاق برای پرهیز از افتادن در دام شعارزدگی است.
به خاطر تجربه تدوین، تدوین را از همان فیلمنامه شروع کردم و مراقب بودم که ریتم قصه کند نشود و دچار زیادهگویی نشوم. در ابتدا با خانم نسیم خراشادیزاده روی طرحم کار کردیم و بعد در پیش تولید و نگارش فیلمنامه نهایی آقای حسین ترابنژاد لطف کرد و همکارم شدند. برداشت شما هم درست است ۷۰ درصد فیلمهای جنگی دچار مشکل شعارزدگی هستند چون روی نکات مثبت اغراق شده قهرمانان تمرکز میکنند، شخصیتها شبیه فرشتهها میشوند نه آدمهای زمینی و به همین خاطر برای نسل جوان باورپذیر نیستند. برای من خیلی مهم بود که نسل جدید با فضای جنگ آشنا شود و فیلم را تا آخر ببیند. آدمهای قصه ما عصبانی میشوند، سر هم داد میزنند و این اتفاق آنها را باورپذیر میکند. فیلم جمعی از انواع آدمهایی است که درگیر جنگ بودند از مذهبی تندرو و معتدل تا ارمنی و طاغوتی. نمونه کلونی کوچکی از تمام آدمهایی که در آبادان و خرمشهر درگیر جنگ بودند. خیلیها لباس نظامی و اسلحه نداشتند اما جنگ آنها را مجبور کرد تا برای حفظ سرزمین و اعتقاداتشان جنگجو شوند.
کشمکش بین رئیس رادیو و فرمانده نقطه کانونی قصه است، محدودیت یا ممیزی در پرداخت به این جدال نداشتید.
به هیچ وجه. این فیلم سختی یک فیلم جنگی را داشت اما به لحاظ تهیهکننده و سرمایهگذار و ممیزی از راحتترین فیلمهای من بود. عوامل پشت دوربین و بازیگران هم بسیار سختی کشیدند چون کمتر کسی پای فیلم جنگی میآید. اوج برخلاف ظاهر بیرونیاش واقعاً حمایت کرد و به لحاظ اجرایی و فیلمنامه دستم را باز گذاشت هرچند بودجه ما هم محدود بود. باور من این بود که دوره حاجی و سید گذشته و باید به ناگفتههای جنگ و قهرمان جنگ بپردازیم. ادیک روی پشت بام مشروب قائم کرده. اگر درگیر خودسانسوری و سانسور بودیم سراغ این سکانس نمیرفتیم.
جمله کلیدی فیلم «اینجا آبادان است و آبادان میماند»؛ برای خودتان که بچه آبادان هستید و از نزدیک شاهد شرایط قبل و بعد از جنگ، چقدر واقعی است.
این جمله برگرفته از حس و حال فیلم است. فضای پیش تولید و حس و حال آدمهای آنجا ما را به زمان جنگ برد و این جمله روحیه دهنده که تم فیلم است شکل گرفت. «آبادان یازده ۶۰» راجع به بیسرزمینی است. ما مقاومت کردیم برای این که بیسرزمین نشویم. همیشه دلم برای مهاجرانی که راه برگشت ندارند، میسوزد. همانطور که در فیلم هم میبینیم همه ما طاغوتی، نمازخوان و نمازنخوان از یک سرزمین دفاع کردیم پس چرا الان جداسازی میکنیم. چرا یادمان میرود که برای چه همه دفاع کردیم. برای این که بیسرزمین نشویم.
آبادان، آبادان ماند؛ آباد؟
در اول فیلم خانمی به رادیو زنگ میزند و میپرسد آب کی وصل میشود. ۴۰ سال از آن ماجرا گذشته. هنوز آبادان آب ندارد. هنوز باران که میبارد زندگی مردم مختل میشود. سر همین فیلم، فیلمبرداری ما چند روز تعطیل شد به خاطر این که باران بارید و تمام فاضلاب سمت شهر سرازیر شد. مردم آبادان، همینهایی که جنگیدند و این سرزمین را نگه داشتند آب ندارند اما برخی بر این کوخها کاخ میسازند. وضعیت اکثر مناطق مرزی همین است. فرقی نمیکند. حالا که ایام حرف زدن از رشادت مردم این مناطق است اجازه دهید از درد آنها هم بگوییم.
ارسال دیدگاه