سایه کرونا بر آسایشگاه سالمندان کهریزک
این ویروس آمده تا تنهاییشان را عمیقتر کند
تهران (پانا) - «کی این مریضی تمام میشود؟ این کرونا؟ حداقل آدم ها بروند بیایند دل ما باز بشود. تا وقتی این مریضی نبود، آدمها به ما سر می زدند برایمان خوردنی میآوردند، تنها نبودیم . مردم با ما مهربان بودند. حرف میزدند، خوب بودند.»
بهگزارش ایران، صغرا خانم در ورودی اتاقش در یکی از بخشهای آسایشگاه کهریزک این حرفها را به زبان میآورد. دیوارهای بخش نارون که او در آنجا زندگی میکند یکدست صورتی رنگ است. بوی الکل، مواد ضدعفونی کننده و تنهایی همهجا را پر کرده.
چند ماهی از شیوع بیماری کرونا در کشور گذشته و صغرا خانم هم مثل خیلی دیگر از سالمندان آسایشگاه کهریزک از قرنطینه و تنهایی کلافه شده. تنهایی در تنهایی. کم نبود دلتنگی برای بچهها و دوری از خانه و زندگی در آسایشگاه که حالا قرنطینه هم به آن اضافه شده. برای امنیت شان ورود خیران و بازدیدکنندگان ممنوع شده و سالمندان این روزها فقط در بخش، اجازه تردد دارند و مثل قبل نمیتوانند در محوطه آسایشگاه رفت و آمد کنند. همه پرسنل لباس ایزوله پوشیدهاند. ماسک زده و دستکش پوشیدهاند. چه کسی است که نداند آسیبپذیرترین قشر جامعه هستند در برابر این بیماری مهلک. با این همه کرونا خیلی زود سر و کله اش اینجا پیدا شد. برای همین بخش ویژه بیماران کرونایی درست کردند.
بخش قرمز. اسمش را برای زنها گذاشتند بخش شکوفه و برای مردان بنفشه.در بخش عادی هم که راه میروی قدم به قدم اتاقهایی میبینی که با برچسب زرد از بقیه جدا شدهاند. اتاق زرد یعنی اتاقی که در آن بیمار مبتلا به کرونا پیدا و قرنطینه شده وحالا بقیه اعضای اتاق تحت کنترل هستند. تست دادهاند و همه مراقبشان هستند تا اگر علائمی دیده شد خیلی زود قرنطینه شوند. برای همین هم در بیشتر اتاقهای زرد یکی دو تخت خالی میبینی. خدا میداند صاحبش دوباره برمیگردد یا نه؟
هرچند کارکنان کهریزک میگویند که خیلیها درمان شدهاند و تا همین الان سه دوره بهبود یافته به بخش برگشته. آنها از روند درمان و کنترل بیماری راضی هستند میگویند جز آنها که سنشان خیلی بالا بوده معمولاً بقیه بهبود یافتهاند آنها هم که خیلی بدحال بوده اند منتقل شدهاند بیمارستان.
جلوی در هر اتاق یک لگن پلاستیکی گذاشتهاند حاوی مواد ضدعفونی کننده، همهجا الکل و ژل هست. خیلی از سالمندان وابسته به تختند. یعنی هم باید غذا دهانشان بگذاری هم باید حواست به دستشویی رفتنشان باشد و این یعنی تماس نزدیک سالمند و پرستارش. برای همین مسئولان کهریزک ترجیح دادند از کمک داوطلبان چشمپوشی کنند برای حفاظت بیشتر از مددجوها.
همین طور اتاقها را نگاه میکنم که صغرا خانم باز سؤالش را تکرار میکند. تقریباً مطمئن است که من زمان پایان بیماری کرونا را میدانم. « نگفتی این مریضی کی تمام میشود؟» حالا اشک بر چشمهایش نشسته: «دلم دارد از دلتنگی بچهها میترکد تا این طوری نبود میآمدند پیشم. الان یکی دو ماه است نیامده اند. یکیشان هم رفته انگلیس. ناراحتم میترسم اونجا بگیرد، اونجاهم زیاد است. خیلی به من میرسید به من سر میزد برای من همه چی میگرفت.»
-چی برات میگرفت؟
چایی، پنیر، تخم مرغ؛ اما حالا دیگر رفته انگلیس.
-چند وقته ندیدیش؟
- بهمن ماه رفت. چند ماهه ندیدمش. دلم دارد میترکد.
گریه میکند. بهیار بخش دلداریاش میدهد: «این روزها تمام میشود ببین من هم یک هفته است اینجا هستم. خانوادهام را ندیدهام.» کارکنان قبلاً دو هفته یک بار خانه میرفتند بعد از کنترل نسبی اوضاع حالا هفتهای یک بار کهریزک را ترک میکنند. قبل از رفتن به خانه و موقع بازگشت هم تست میدهند.
- صغرا خانم میگوید: «عیب ندارد آدم تا بچه نداشته باشد میتواند تحمل کند.»
باز میپرسد خانم کی این مریضی تمام میشود؟
همه با هم جوابش را میدهیم. به زودی به زودی. یکی از بهیارها با تأکید میگوید، میگذرد، میگذرد. میپرسم چطور میتوانند وحشت و هراس از کرونا را در اینجا کنترل کنند که یکی از پرستارها جواب میدهد: «روانشناسها و مشاورها دائم در کنار مددجویان هستند و اگر کسی مبتلا شود تنهایش نمی گذارند دائم با آنها حرف میزنند و در کنارشان می مانند.»
«سلام مامانیها.» با این جمله پرستار، وارد یکی از اتاقهای زرد میشویم. دو تخت خالی هستند و صاحبانش در قرنطینه. «سلام قربونت بشیم.»
«چکارا میکنید مامانیها؟ ببینید خبرنگار اومده میخواهید معروف بشوید؟» همه با هم میخندند. اتاقشان منظم و مرتب است.
ستاره خانم جوابم را می دهد اینکه دو تا از هم اتاقیهایشان رفتهاند قرنطینه اما خدا رو شکر صحیح و سالمند و به زودی برمیگردند واینکه خودشان هم حالشان خوب است و خیلی دستهایشان را میشویند و منتظرند هر چه زودتر این کرونا برود.
ستاره خانم هفت هشت سالی است در کهریزک زندگی میکند. میگوید اینجا خیلی راحت است و احساس میکند توی خانه خودش است: «اگر به من بگویند از اینجا برو هم نمیروم.»
یکی از خانمها اما متحیر نگاهش میکند: «راحتی نداریم همهاش غم و غصه است مادر جان. اما باید بسازیم دیگر هیچ چیز مثل قدیمها نیست.»
همه اتاقهای کهریزک اما پنج نفره نیستند بسته به بزرگی و کوچکی اتاقها تعداد افراد هم تغییر میکند برخی اتاقها چهار نفرهاند و برخی شش نفره. الان که به خاطر قرنطینه مددجوها اجازه بیرون رفتن ندارند و فقط می توانند توی بخش تردد کنند هر شب در ماه رمضان برایشان در فضای باز مراسم افطاری برگزار میکنند.
یکی از خانمها میگوید کلی صلوات نذر کرده این بیماری از بین برود تا همه مثل قبل زندگی کنند.
آمارهایی که از تعداد مبتلایان و کشته شدههای کرونا در کهریزک میدهند متفاوت است؛ یکی میگوید سه، چهار نفر و دیگری میگوید بیست نفری به خاطرش کشته شدهاند اما آمار رسمی اعلام نشده هر چه هست تأکید میکنند اینجا همه تلاششان را برای کنترل بیماری کردهاند.
کبرا خانم چهار- پنج سالی هست ساکن کهریزک شده. روی تختش نشسته: «قبلاً بیرون میرفتیم، حرف میزدیم. الان توی بخش دور میزنیم برای من خیلی فرقی نکرده.»
همه رختخوابش با قلاب بافیهای رنگی که خودش درست کرده پوشانده شده. رد نگاهم را میگیرد: «همه را خودم درست کردم زمانی که سالم بودم الان که راه نمیتوانم بروم.» سرش را میاندازد پایین: «من هیچکس را توی این دنیا ندارم تنهای تنها هستم.» توی اتاق بوی عطر گل یاس پیچیده. نگاهی به اطرافم میاندازم گوشهای از اتاق چند شاخه یاس توی یک ظرف کوچک آب عطرافشانی میکند.
- کبرا خانم از کرونا نمی ترسید؟
- چرا به خدا. آنقدر این دستهام را میشویم و خودم را حسابی تمیز نگه میدارم تا کرونا سراغ من نیاید. اصلاً سراغ من نیاید.
همه به حرفهایش میخندند. می گویند همه همین هستند مدام دست میشویند.
بهیار این بخش میگوید: «دلتنگی میکنند، برای خانوادههاشون دلتنگ میشوند دیگر. برایشان مدام توضیح میدهیم این شرایط موقت است خودشان هم دائم اخبار را از صدا و سیما پیگیری میکنند. در اسفند ماه که کرونا را اعلام کردند همه تخمین میزدند اینجا دست کم سیصد نفر کشته میدهد اما تعداد کمی رفتند. آن هم کسانی که خیلی کهولت سن داشتند. واقعاً بالای ۸۰سال بودند.»
-کسی نیامد دنبال پدر و مادر یا اعضای خانوادهاش که دست کم قرنطینه را در خانه بگذراند؟
- چرا بعضیها رفتند؛ بویژه در قسمت معلولان کسانی به خانه رفتند اما در بخش سالمندان کمتر داشتیم. چون اغلب سالمندانی که اینجا هستند بی سرپرست و بد سرپرستند.
برخی توی تختشان نشستهاند و بی سر و صدا قرآن میخوانند. چند دقیقهای بیشتر به افطار نمانده. به همه زندگیشان که دور یک تخت جا شده نگاهی میاندازم چنان با سلیقه داروها و اسبابشان را دورشان چیدهاند که با یک نگاه میتوانی همه زندگی شان را از نظر بگذرانی.
ملوک خانم ۷۰ساله دو سال و نیم اینجا زندگی کرده.
-ملوک خانم راحتی اینجا ؟
- راحت و ناراحت ما چه فرقی میکند وقتی آدم تنهاست باید تحمل کند.
- کسی را نداری؟
- یک پسر دارم امریکاست حتی نمیداند من اینجا هستم، از تنهایی آمدم اینجا. دیدم نمیتوانم از خودم نگهداری کنم.
-اصلاً سراغتان را نگرفته ؟
-اصلاً نمیداند اینجا هستم که بخواهد سراغم را بگیرد.
- چند ساله است؟
- ۴۵ ساله است سه تا بچه دارد. خوش باشند من هم به خوشی آنها دلخوشم.
ناهید جون سرزنده و شاداب است. همه وسایلش تمیز و شسته رفته و با سلیقه چیده شده.کلی هم مواد ضدعفونی کننده دور و برش گذاشته. «تا این کرونا نرود همین است که هست.» سن و سال زیادی ندارد. قبراق، سرحال و با نشاط است. روی در یخچالش نوشتههایی به چشم میخورد. مثل این: «برگ گل سرخ را باد کجا میبرد؟» میگوید یکی از دلمشغولیهای زندگیاش نوشتن است. عروسکهای روسی قرمز رنگش را نشانم میدهد، عروسک ماتریوشکا. بهمن ۹۲ به کهریزک آمده و هفت سالی است اینجا زندگی میکند.
-ناهید جون راحتید اینجا؟
-چرا راحت نیستم این هم یک فصل از زندگی ماست که باید بگذرد. زندگی گاهی به آدم تنگ میگیرد، نمیشود کاری کرد. دو تا بچه دارم که اصلاً با من ارتباطی ندارند.
سر سن و سالش کلی سر به سرم می گذارد و آخر هم نمیگوید چند ساله است.
-ویروس کرونا که آمد چقدر وضعیت اینجا تغییر کرد؟
-چیز خاصی تغییر نکرد جز اینکه مسائل بهداشتی خیلی رعایت شد و اینکه ملاقاتیها را قطع کردند تا ما در امان باشیم. ما اصلاً استرس نداشتیم.
-حوصله تان سر نمیرود؟
- نه اصلاً. من توی خونه خودم هم اینجوری زندگی میکردم .می نویسم، میخوانم. دعا می کنم انشاءالله تا پایان ماه رمضان کرونا هم تمام شود به شرطی که مردم ایران سجده شکر به جا بیاورند چون همه اینها که پیش آمده برای بیمحبتی است.دعا می کنم هیچکس احتیاجش جز به خدا نباشد.
حالا کم کم خانمها توی حیاط دورهم جمع شدهاند. هوای خنک بهاری پوست را مینوازد. بیشتریها تنها نشسته و به گوشهای خیره شدهاند.
خیرالنسا محمدی ۲۰ سال است اینجا از سالمندان نگهداری میکند: «پسرم ده نفر را واسطه کرد این روزها به هوای کرونا سرکار نیایم. گفتم پسرم من ۲۰ سال است رفتم باز هم میروم. زیاد هم شلوغش نکن. ۱۴ روز ماندم همهاش از خدا میخواستم رو سفید بیرون بروم اما رفتم خانه نگاهم نمیکردند. میرفتم تو ماشینم گریه میکردم. پنج روز مانده به عیده آمدم تا ده عید. همه بدنم با این لباسهای ایزوله آش و لاش شده بود، عرق سوز. عین ۱۴ روز توی خانه محلم ندادند.اصلاً عید هم به من تبریک نگفتند.عصبانی بودند. گفتم من با خدا معامله کردم شاید این ۱۴ روز چیزی برای من ذخیره شده باشد.»
حالا در بخش ویژه سالمندان مرد هستم.آقا محمد علی در یکی از اتاقهای زرد تنها نشسته.علی آقا دیگر هم اتاقش برای وضو رفته بقیه هم اتاقیها در بخش قرمز بستری هستند.» اصلاً بچههایم نمیدانند من اینجا هستم. فقط دختر بزرگم میداند این طوری خیلی راحتترم اینجا برایم مثل بهشت است. خیلی بچههایم را دوست دارم دلم میخواهد همه بلاها سر من بیاید اما سر بچههایم نیاید.»
تعداد اتاقهای زرد در این بخش بیشتر است. آقای ستوده را هم در یکی از اتاقهای زرد میبینم. ۳۰ سال معلم فیزیک بوده. اخبار کرونا را از تلویزیون پیگیری میکند که وارد اتاقش میشوم.
- آقای ستوده چند وقت است اینجایی؟
- ۶ سالی هست
- راحتید؟
- خیلی
- چند نفرید توی اتاق ؟
- والا چهار نفر بودیم که دو نفرمان ویروس کرونا گرفتند ما چیزیمون نشد.الان قرنطینه هستند. ما بهداشت را خیلی رعایت میکنیم من هر یک ربع دستهایم را میشویم و ضدعفونی میکنم.
- بچه ها قبلاً می آمدند؟
- دو تا خارج هستند. دو تا هم دنبال کار خودشان. آمدند، آمدند؛ نیایند هم انتظاری ندارم.
-این دوره که محدودیت بیشتر شده و مردم نمیآیند حوصلهتان سر نمیرود؟
- یک کم بیشتر از سابق حوصلهمان سر میرود.
- اینجا هم مسأله فیزیک حل میکنید؟
- قبلاً اینجا برای رفع اشکال میآمدند، دبیرستانها که باز بود ولی اینجا واقعاً جای خوبی است به همه بگویید. من تا حالا از کسانی که اینجا کار میکنند بدی ندیدم همیشه با خنده و مهربانی با ما رفتار میکنند.
۳۰ سال فیزیک تدریس کرده. یک معلم فیزیک داشته که باعث علاقهاش به فیزیک شده.« اصلاً مثل او راه میرفتم .مثل او لباس میپوشیدم خیلی به او علاقه داشتم. بعد همان معلمم مرا برد دبیرستان خودش تدریس کنم. دانشگاه هم درس فیزیک خواندم.»
مرد آبدارچی یک بانک بوده میگوید بچهای ندارد ودر این دنیا تنهای تنهاست سه سالی هست در کهریزک زندگی میکند :« با این کرونا شرایط برای همه سخت شده برای آنها که سر کار می روند زندگی سخت ترهم شده هم از نظر کاری و هم از نظر روحی. بخشهای دیگر اینجا هم خیلی سخت شان شده. ما که خوبیم راه میرویم. هم برای سالمندها سخت شده هم برای پرستارهای آن بخشها اما باید صبر کنیم صبر کنیم همه چیز درست می شود.»
محمد داوود آبادی بهیار بخش ویژه کرونا یا بخش قرمز است. بخشی که حالا بیشتر بیماران آن در حال استراحت یا گرفتن دارو هستند. او در خط مقدم می جنگد.ابتدا او و همکارانش دوره های ۱۴ روزه در بخش قرمز بودند و الان دورههای هفت روزه. قبلاً در بخش درمان فعال بود.« با آمدن کرونا که متأسفانه در آسایشگاه هم شیوع پیدا کرد به اینجا آمدم از اسفند ماه جداسازی را شروع کردیم و بخشی درست کردیم که اگر کسی مبتلا به کرونا شد از بقیه جدا و در آن بخش قرنطینه شود. بخش شکوفه را به خانمها اختصاص دادیم بخش بنفشه هم به مردها. از آن وقتها پدریارها اینجا هستند. پزشکها هم هستند. ما هم که الان دورههای هفت روزه اینجا هستیم و قرنطینه بشدت اجرا میشود. مخصوصاً اینجا که بخش قرمز است کسی حق خروج ندارد و استراحتگاه و حمام همین جاست. قبل از اینکه دوره هفت روزه تمام شود از ما تست میگیرند بعد که دوباره بعد از هفت روز از خانه بر می گردیم مجدد تست میدهیم. من خودم یک بار مثبت شدم اما علائم نداشتم و دارو خوردم در این مدت به من اجازه کار ندادند.»
خانوادهتان گلایهای ندارند؟
به هر حال گلایه که هست مثلاً دیروز پسرم گریه میکرد چرا یک هفته نیامدی خانه. همیشه موقع رفتن به خانه هم استرس دارم مثبت شده باشم. مثلاً من ۱۴روز اینجا بودم که فهمیدم مثبت شدم. بعد مجبور شدم ۱۴ روز دیگر هم تنها بمانم. یعنی تو ۲۸ روز خانواده را ندیدم اما چاره ای نیست فقط امیدوارم هرچه زودتر این اوضاع تمام شود.
خلاصه به هر گوشه و کنار کهریزک که سر میزنی حرف از کروناست به قول خیلی از ساکنانش این ویروس آمده تا تنهایی شان را تکمیل کند.ساکنان کهریزک هم مثل خیلیهای دیگر میخواهند بدانند این ویروس کی برای همیشه بارش را میبندد تا دست کم بار تنهایی آنها هم کمی سبکتر شود.
ارسال دیدگاه