انسجام و هماهنگی حرف اول را در مدیریت میزند
تهران (پانا) - برکناری رضا رحمانی، وزیر سابق وزارت صنعت، معدن و تجارت بار دیگر بحثها درباره ضرورت انسجام در دولت و وجود یک وحدت رویه در آن را تقویت کرد. این امر با اظهارنظر وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در «توئیتر» جدیتر شد که نوشت: «رئیس جمهوری در جلسه اخیر دولت بر حمایت جمعی وزیران از مصوبات دولت تأکید داشت. این نکته وی، در سال پایانی و شرایط خاص کشور ضرورت مضاعف است. اگر وزیران این حمیت را نداشته باشند، برخی مدیران خیلی زود به جابهجایی زنبیلها میپردازند. واگرایی به وادادگی میانجامد.»
بهگزارش ایران، باوجود این، «احیای مسئولیت جمعی هیأت وزیران» نه مسألهای مربوط به امروز که دغدغه دولت حسن روحانی از سال ۹۲ بوده است. درباره ضرورتهای این امر و چرایی خدشه وارد شدن بر آن، با مرتضی مبلغ، فعال سیاسی اصلاحطلب و مدیرکل سیاسی وزارت کشور دولت اصلاحات گفتوگو کردیم که میخوانید.
برخی معتقد بودند یکی از مسائل اصلی دولتهای یازدهم و دوازدهم، تقویت انسجام نهاد دولت و احیای مسئولیت جمعی «هیأت وزیران» بود. چرا انسجام دولت ضروری است و چرا باید به رویکردهای کلی هیأت وزیران، احترام گذاشته شود؟
اصولاً در مدیریت بویژه هرچه سطح مدیریت بالاتر رفته و عالیتر شود، که اوج آن مدیریت کلان نظام و دولت بهعنوان یکی از دستگاههای بزرگ نظام است، انسجام، هماهنگی و همافزایی حرف اصلی را زده و عنصری بسیار تعیینکننده است. به این معنی که اگر همه دستگاههای حاضر در دولت، راهبردهای مشخص و برنامههای منسجم داشته باشند و در اجرا هم بهصورت هماهنگ عمل کنند، بسرعت میتوانند اهداف مورد نظر و تعیین شده را محقق کنند. اما اگر انسجام در اهداف و در راهبردها، وحدت در برنامه و سیاستها و هماهنگی در اجرا وجود نداشته باشد، میتواند اختلال زیادی در تحقق اهداف ایجاد کند و حتی در مواردی میتواند علاوه بر اختلاف، منجر به خنثیسازی فعالیتهای سایر بخشهای آن دستگاهها نیز بشود. بهعنوان مثال، اگر مدیریتی ضعیف باشد و نتواند کار خود را بدرستی انجام دهد، میتواند در کار سایر مدیریتها هم چالش و اختلال ایجاد کند. کافی است بخش، مدیر یا قسمتی از مدیریتی، نه تنها کارآمدی پایین داشته باشد، بلکه بخواهد برخلاف جریان کلی هم حرکت کند، این امر علاوه بر اینکه منجر به اختلاف میشود، منجر به مشکلات اساسی در تحقق اهداف مورد نظر هم میشود. بنابراین
انسجام و وحدت رویه در همه سطوح، یک اصل مهم مدیریتی است.
چه زمینههایی وجود دارد که در نهایت شرایطی را فراهم میکند تا برخی ترغیب شوند خلاف وحدت رویه عمل کنند؟
میتوان از منظرهای متفاوتی به مسأله نگاه کرد. در یک نگاه کلان، متأسفانه در کشور ما بهدلیل نگاههای متصلب و انقباضی که در برخی ردهها وجود دارد، بسیاری از نیروهای توانمند از عرصه مدیریت حذف میشوند. این امر باعث عقیم و ناکارآمد شدن مدیریتها شده و خصلتهای ناپسندی مانند چاپلوسی را رواج میدهد. همچنین این نگاههای امنیتی شجاعت مدیریتی را از مدیران سلب میکند. مسأله دیگر به مدیران ارشد بازمیگردد که مدیران پایین دست را منصوب میکنند. اگر برای مدیران بالادستی شجاعت، توانمندی و کارآمدی مدیران پایین دست اهمیت داشته باشد، طبیعی است که مدیران خاص و توانمندی را انتخاب میکنند. مسأله دیگر، به خود مدیران انتخاب شده بازمیگردد. اینها هم انسانهای مستقلی هستند که مانند هر فرد دیگری، در معرض هوای نفسانی و وسوسههای مختلف هستند. طبیعتاً مدیری که از اهداف اصلی خودش فاصله بگیرد و بهدنبال این وسوسههای شخصی برود، میتواند مشکلات جدی را در روند مدیریتی ایجاد کند.
راه حل این مسأله، بویژه برای تقویت نهاد دولت چیست؟
راه حلش به خنثی شدن لایههای مختلفی بازمیگردد که بسترساز افول و ناکارآمدی مدیریتها شدهاند که در پاسخ به سؤال قبلی به چند مورد آنها اشاره کردم. اما در مجموع، نخستین راهبرد این است که نگاههای حاکمیتی باید سازنده و براساس شخصیت، توانمندی و شایستگی افراد باشد، نه براساس اینکه ممکن است یک نفر نظراتی متفاوت با مسئولان داشته باشد. یا اینکه سطح تحصیلات و سوابق اجرایی آنان باید مدنظر باشد، یا ابعاد شخصیتی مدیران و اینکه مدیران شجاعی باشند که به خاطر منافع مردم عمل کنند و به هیچ وجه براساس منافع شخصی خود عمل نکنند. لازمه این امر هم دو چیز است؛ یکی اینکه نظارتهای مؤثر و سازندهای بر روندهای مدیریتی باشد که عمده این نظارتها عمومی هستند. همچنین نظام حزبی در کشور باید تقویت شود. زیرا مدیران توانمند در چارچوب نظامهای حزبی تربیت میشوند. احزاب، چه هنگام کسب قدرت و چه هنگامی که از قدرت دور هستند، بهدنبال ارتقای توانمندی مدیریتی خود هستند تا خود را نزد مردم ثابت کنند، از اینرو سعی میکنند از نیروهای کارآمد استفاده کنند. اگر این دو اتفاق در کشور بیفتد، سطح مدیریت در دولت و کل حاکمیت ارتقا مییابد.
ما امروز شاهد تداخل حوزههای کاری یا قانونی نهادهای مختلف حاکمیتی هستیم. این امر تا چه اندازه در افول اقتدار نهادهایی چون دولت یا کاهش انسجام آن و
زمینهسازی برای بازی متفاوت بازیگران درون این نهادها را فراهم میکند؟
باید چند امر را از هم تفکیک کنیم. نخست اینکه وقتی نگاههای بخشهایی از کشور متصلب است و نگاه خودی و غیرخودی اعمال میشود و بهدنبال آن نگاه حذفی غلبه مییابد، فضا برای ورود افراد با توانمندی متوسط یا پایین فراهم میشود که به نوبه خود انواع فسادها هم به وجود میآید. دیگر اینکه ما در کشور شاهد بروز نهادهای غیررسمی موازی در مقابل نهادهای قانونی و رسمی هستیم که به نوبه خود منبعث از نگاه انقباضی است. یعنی وقتی دستگاههایی میبینند منویاتشان در چارچوبهای قانونی قابل اجرا نیست، سعی میکنند با ایجاد سازوکارهایی که منجر به دور زدن قانون میشود، شرایطی را فراهم کنند تا افراد را به سمت منویات خودشان هدایت بکنند. این امری است که ما در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی و فرهنگی با آن روبهرو هستیم. این فرآیندها باعث میشود اهداف کلان نظام و دولت که باید منجر به حل مسائل و مشکلات یا تعالی کشور شود، بیاثر شده و در روندها اخلال ایجاد بشود. به همین دلیل معتقدیم که بسیاری از چالشهایی که امروز در کشور مواجه هستیم که میتوانست در کشور به وجود نیاید یا حل شود، متأسفانه معلول همین رویههای نادرست است.
ارسال دیدگاه