گفتوگو با عبدالحکیم بهار، نامزد جایزه جهانی «آسترید لیندگرن»
آرزویم کتابخوان شدن کودکان این سرزمین است
تهران (پانا) - 16 سال از آن روزی که تصمیم گرفت یکی از اتاقهای خانهاش را به کتابخانه تبدیل کند میگذرد؛ طی این سالها نه تنها کتابخانه را گسترش داده، بلکه تقریباً نیمی از جمعیت هفت هزار نفری روستای محل زندگیاش را هم عضو فعال این کتابخانه کرده؛ حتی آن 400 جلد کتاب اولیه، به 7 هزار جلد کتاب کودک و نوجوان و چهارهزار جلد کتاب بزرگسال افزایش پیدا کردهاند.
بهگزارش ایران، عبدالحکیم بهار طی این سالها، هم روستای رمین و اهالیاش را به الگویی برای کتابخوان شدن دیگر روستاها تبدیل کرده و هم با همراهی بچهها برای دورهای عنوان یکی از ۱۰ روستای برتر دوستدار مطالعه را برای «رمین» به ارمغان آورده است. نام این مروج کتابخوانی برای سالها فعالیت ترویجی در میان نامزدهای دریافت جایزه جهانی «آسترید لیندگرن» جای گرفته، گپ و گفتمان را با این فعال فرهنگی چابهاری میخوانید؛ مردی که مهمترین آرزوی زندگیاش این است که دیگر هیچ کودکی، در هیچ کجای کشورمان در حسرت دسترسی به کتاب نباشد.
علاقهمندیتان به مطالعه که فعالیتهای ترویجی کتابخوانی را هم بهدنبال داشته از کجا نشأت گرفت؟
تا قبل از کلاس دوم-سوم دبستان حتی نمیدانستم کتاب غیر درسی چیست! اما بهلطف ماجرایی که به اختصار میگویم این علاقهمندی آنقدر در وجودم ریشه دواند که بخشی از زندگیام شد. نهتنها دوران کودکی من، بلکه حتی همین حالا هم شرایط بچههای روستا خیلی متفاوت از بچههای شهرهای بزرگ است؛ با سختی بسیاری موفق به خرید کتابهای مورد علاقهام میشدم و در نهایت آنقدر برایم عزیز بودند که دلم نمیآمد بعد از مطالعه گوشهای پرتشان کنم و همه آنها را با دقت نگهداری میکردم.
بحث خانواده و شرایط فرهنگی حاکم بر آن مطرح بوده؟
نه تنها پدر و مادرم سواد نداشتند، بلکه حتی در اطرافیانم هم ندیده بودم کسی کتاب بخواند که بگویم آنجا دیده و علاقهمند شدهام. برای دیدار با مادربزرگم به یکی از روستاهای اطراف رفتیم، سالهای ابتدایی دبستان بودم که از بچههای آن روستا شنیدم معلم مدرسهشان کتابخانهای کوچک درست کرده و تازه متوجه شدم کتابهای غیر درسی هم وجود دارند.
و همین سرآغاز علاقهمندیتان به مطالعه شد؟
کار معلم آن روستا برای من عجیبترین اتفاق ممکن بود! کمی که از آشناییام با کتابخوانی گذشت حول و حوش سال ۶۴ با کیهان بچهها آشنا شدم و مطالعه بخش معرفی کتاب آن منجر به اطلاعم از آثار خوب شد و من از طریق پست و برخی آشنایان آنها را تهیه میکردم. این روند ادامه داشت تا اوایل دهه ۷۰ که به اجبار شرایط ناچار به ترک تحصیل شده و همچون دیگر مردان روستا مشغول فعالیت روی لنج شدم. ملوان شده بودم و درگیر سفرهای طولانی روی آب. از غروب آفتاب به بعد تقریباً بیکار بودم و به فکرم افتادم که اوقاتم را با مطالعه بگذرانم اما فرهنگ غالب برای تفکرات آن روزگار مانعم شد. ناخدا و دیگر ملوانان به محض آنکه متوجه کتابهای من شدند واکنش نشان دادند و گفتند که این لنج برای کسب روزی است و تو حق نداری جز قرآن و کتابهای مذهبی چیزی بیاوری. نگاه خوبی به کتابهای داستانی نداشتند، بخشی از کتابهایم را به دریا انداختند و آنها را از دست دادم هر چند که به مرور آنها هم علاقهمند به مطالعه شدند. چند سالی به همین منوال ادامه یافت تا اینکه خدمت رفتم و بعد هم مشغول کار در جامعه بهورزی شدم.
ماجرای تأسیس کتابخانهتان به این دوران باز میگردد؟
بله، در شغل تازهام هر ۱۵ روز یک مرتبه برای سرکشی یا بررسی وضعیت بیماران بهخانه آنها میرفتم؛ آنقدر عاشق مطالعه بودم که به هرخانوادهای سرمیزدم کتابی هم برای مطالعه به آنان میدادم. کاری هم نداشتم که نتیجه بخش است یا نه تا اینکه روزی صدای همسرم درآمد که فکری بهحال کتابهای قدیمیات کن. کتابها را جمع کردم و به مدرسه روستا رفتم تا به کمک مدیر، کتابخانهای دایر کنیم؛ متأسفانه نپذیرفت. بچهها متوجه شدند و بهدنبالم آمدند که پشیمان نشوم. اما بدون اجازه مدیر که کاری از من ساخته نبود. چند روزی فکرم ناراحت این مسأله و خواسته بچهها بود تا در نهایت با همسرم قرار گذاشتیم یکی از اتاقهای خانه را به کتابخانهای با ۴۰۰ جلد کتاب تبدیل کنیم.
استقبال بچهها چطور بود؟
آنقدر خوب که کل کتابها را چند ماهه خواندند؛ تعداد اعضای کتابخانه در دوران اولیهاش در نهایت ۶۰-۷۰ نفری میشد، این اولین قدم برای کتابخانهدار شدن روستای «رمین» بود که اتفاقی در سال ۸۴-۸۳ برداشته شد. چند ماهی که گذشت بهلطف دوستان شورای کتاب کودک اداره کتابخانه قدری اصولیتر شد، خب من که از کتابداری سردرنمی آوردم! نزدیک ۱۵ کارتن کتاب برای بچهها هدیه آوردند که رنگ و بوی بیشتری به کتابخانه داد.
علاقهمندی بچهها برای مطالعه را تحت تأثیر چه عاملی میدانید؛ آن هم در شرایطی که بچهها حتی به کتابهای غیردرسی دسترسی نداشتند!
نکتهای که نباید فراموش کرد شرایط حاکم بر روستاها، آن هم در مناطق محروم است. وقتی بچهها هیچ سرگرمی دیگری نداشته باشند توجهشان بههر امکان یا گزینه تازهای جلب میشود. آن زمان هم مثل حالا نبود که خبری از موبایل و تبلت باشد؛ هرچند که حتی همین حالا هم کمتر کودکی در روستای ما به اینها دسترسی دارد و حتی برای آموزش آنلاین این روزها بهناچار باید خانه آنهایی که موبایل یا کامپیوتر دارند جمع شوند و درس بخوانند. این استقبال تنها خاص بچهها نبود حتی بزرگسالان هم میآمدند و اگر خواهان کتاب خاصی بودند از من کمک میخواستند.
کتابها را سرموقع برمی گرداندند؟
اغلب بله، اما گاهی پیش میآمد که بچهای کتابی را سه- چهار مرتبه میبرد و در بازپس دادن آن تعلل میکرد، آنجا بود که متوجه میشدم کتابی که امانت گرفته را دوست دارد که دلش نمیخواهد آن را پس بدهد. در مواقع اینچنینی از خیر کتاب میگذشتم. این ماجرا تا سال ۹۳ به همین شکل ادامه پیدا کرد تا اینکه بحث روستاهای دوستدار کتاب به میان آمد؛ نمیدانستم چنین جشنوارهای برپا شده و حتی خبر نداشتم کاری که انجام میدهم فعالیت ترویجی است! دوستان فرمهای جشنواره را برای من ارسال کردند آن هم در شرایطی که هنوز نه اینترنت درستی داشتیم و نه حتی موبایل. به مرور بسیاری از دوستان اهل کتاب را از طریق وبلاگ کتابخانهمان پیدا کردیم.
انتخاب «رمین» بهعنوان یکی از روستاهای برتر دوستدار کتاب کشور تأثیری در فعالیتهای بچهها داشت؟
این انتخاب وقتی رخ داد که اعضای اولیه کتابخانه به سن ۱۶-۱۷ سالگی رسیده بودند، وقتی دیدند فعالیتهای آنان دیده شده اشتیاق بیشتری نشان دادند و حتی بخشی از کارها را به دست گرفتند. دایره فعالیتهای بچهها کمکم از کتابخوانی هم فراتر رفت و بهدیگر کارهای اجتماعی هم کشید. در همین ماجرای سیل، اعضای کتابخانه همراهی زیادی کردند. ما هم برنامهریزیها برای کتابخانه را گسترش دادیم، وقتی اعضا کتابی را میخواندند آنان را به انجام تحقیقی هم تشویق میکردیم.
همراهی خانوادهها در این سالها چطور بود؟
با اینکه خانوادهها از امکان همراهی مالی برخوردار نبودند اما تا حد توان در برخی فعالیتها کمک میکردند؛ هر چند که ابتدای کار باورشان نمیشد کارمان سرانجامی پیدا کند. بگذارید به نکتهای اشاره کنم، در برنامههای هفتگی کتابخانه به تولد نویسندگان ایرانی و جهانی هم توجه داشته و داریم تا از این طریق بچهها بیشتر با آنان آشنا شوند. در یکی از سالروزها به تولد هوشنگ مرادی کرمانی رسیدیم، بچهها برای او تولد گرفتند و کتابهایش را خواندند. ماجرا به گوش مرادی کرمانی رسید او هم برای بچهها پیام تصویری و نامهای پرمهر فرستاد؛ این قبیل اتفاقات تأثیر بسیاری در علاقهمندی بیشتر بچهها دارد.
این علاقهمندی به مطالعه میان بزرگسالان روستا هم کشیده شد؟
بله، از آنجایی که اغلب مردان روستای رمین صیاد هستند و به سفرهای یکی- دوماهه به دریا میروند بنابراین مخاطبان جدی کتابهای ما از میان خانوادهها، زنان و دختران هستند.
در این سالها از همراهی مسئولان هم برخوردار شدید؟
از وقتی روستای «رمین» مطرح شده از نهاد کتابخانهها هم پیشنهاد اداره مشارکتی کتابخانهمان را داشتیم، که نپذیرفتیم و گفتیم دلمان نمیخواهد کاری که اینقدر برای آن زحمت کشیدهایم رنگ و بوی اداری و دولتی به خودش بگیرد. در آن سالهای ابتدایی نهایت کمکی که از آن برخوردار شدیم دریافت کانکسی نیمه خراب بود که آن را به کتابخانه تبدیل کردیم. کتابهای کودک و نوجوان و بزرگسالمان هردو در همین کانکس بودند، از آنجایی که بزرگسالان حوصله سر و صدای بچهها را نداشتند تصمیم گرفتیم فکری برای جداسازی کتابهای این دو گروه سنی کنیم. خوشبختانه خانه بهداشت ساختمان بدون استفاده خود را در اختیارمان گذاشت که آنجا را به کتابهای بزرگسال اختصاص دادیم. البته طی این سالها مسئولان زیادی به روستای ما سفر کردند، از وزیر گرفته تا رئیس منطقه آزاد چابهار و... قول حمایتهایی هم دادند که هنوز هیچ کدام عملی نشده است.
و امید شما بهعنوان مروج کتابخوانی؟
امیدوارم شرایطی فراهم شود که همه بچهها، در هر شهر و روستایی که هستند به کتاب دسترسی پیدا کنند و این دیگر برای هیچ بچهای، همچون روزگار کودکی خودم یک آرزو نباشد. انتخاب شدن در یک جایزه شیرین است اما اتفاق مهمی نیست، من مهمترین جایزه زندگیام را از بچهها گرفتهام.
همه آرزوهای نامزد جایزه آسترید لیندگرن
اولین روزی که یکی از اتاقهای خانه را کتابخانه کردیم نه چیزی از جشنواره روستاها میدانستیم و نه از این جایزه جهانی! این کار را بهخاطر بچههای روستا انجام دادم و حالا هم مهمترین آرزوی من این است از این طریق همه روستاهای استانمان کتابخوان شوند و این فعالیتها را زنجیروار بههمه کشور گسترش بدهیم.
شاید جالب باشد که بدانید از بدو راهاندازی روستاهای دوستدار کتاب موفق به هماهنگ کردن شبکهای فعالیتهای ۷۰ روستا شدهایم و بههمین منظور شورایی هم تشکیل دادهایم که من هم در آن حضور دارم.
این شبکه روستایی سال ۹۷ تشکیل شده که اعضا کارها را بهشکل داوطلبانه انجام میدهند؛ هدفمان راهاندازی کتابخانههایی است که بهحال خود رها شدهاند و دایر کردن کتابخانههای جدید و کمک به تجهیز آنهاست.
ارسال دیدگاه