راز جنایت هولناک در مشهد فاش شد
ماجرای جسدی در کمد وحشت
تهران (پانا) - جسد زن جوان درون کمد وحشت، در حالی به ماجرای ترسناکی تبدیل شد که نقشه معتادان پای بساط مواد مخدر برای به آتش کشیدن کمد نافرجام ماند.
بهگزارش خراسان، مرد معتاد ۳۶ ساله از مدتی قبل دچار اختلافات خانوادگی شدیدی با همسرش شده بود. «کبری-ر» که نمیتوانست بیشتر از این وضعیت اسفبار شوهرش را تحمل کند، قصد داشت او را به مرکز ترک اعتیاد ببرد. اما از سوی دیگر «ابوالفضل-ت» نقشه هولناکی را در سر میپروراند. او که نمیخواست از مواد مخدر جدا شود، تصمیم به قتل همسرش گرفت و چندبار زمانی که کبری در خواب بود، بالای سرش رفت تا جان او را بگیرد اما هربار ترس وجودش را فرا می گرفت یا شرایط بهگونهای رقم میخورد که مرد سنگدل در ارتکاب جنایت ناکام میماند.
این شرایط وحشتناک ادامه داشت تا این که مرد ۳۶ ساله نقشه دیگری کشید. او تعدادی قرص خوابآور را درون چای حل کرد و به همسر و دختر شش سالهاش خوراند. هر دو نفر بهگونهای خوابیدند که گویی بیهوش بودند. عقربههای ساعت حدود ۱۰ صبح پنج شنبه را نشان میداد که مرد بیرحم بالای سر همسرش رفت. کبری هنوز بهخاطر عوارض قرصهای خوابآور، چشمانش را باز نکرده بود که در یکلحظه همسرش تنگ شیشهای را بالا برد و چند بار محکم بر سر او فرود آورد. خون از سر زن جوان بیرون زد بهطوری که به اطراف پاشید.
دست و لباسهای مرد خونآلود شده بود اما هنوز همسرش نفس میکشید. در همین حال روسری را از سر کبری برداشت و روی گردن او قرار داد و سپس با دست گلوی همسرش را حدود ۳۰ ثانیه فشار داد. زن جوان دیگر نمیتوانست مقاومت کند و سایه مرگ را بالای سرش میدید. در حالیکه کبری آخرین نفسها را بهسختی میکشید، مرد سنگدل پیکر نیمهجان او را به درون اتاق برد. او میدانست که تا چند دقیقه دیگر همسرش جان خود را از دست میدهد بههمین دلیل در اتاق را بست و داخل پذیرایی به تماشای تلویزیون نشست. او صدای تلویزیون را نیز بلند کرد تا افکارش بهسوی چگونگی جان دادن همسرش سوق پیدا نکند!
حدود نیم ساعت بعد، مرد ۳۶ ساله با بیخیالی از پای تلویزیون بلند شد، در اتاق را گشود و نگاهی به چهره همسرش انداخت اما او دیگر دار فانی را وداع گفته بود! از آن لحظه به بعد بهفکر نابود کردن جسد افتاد ولی وسیلهای برای حمل جسد به خارج از منزل نداشت. از سوی دیگر نیز بهخاطر ضعف جسمانی، نمیتوانست جسد سنگین همسرش را بهتنهایی به مکان دیگری انتقال دهد. این بود که به منزل یکی از دوستان هم محلهایاش رفت. جاییکه با دوست ۲۷ ساله مجردش بارها پای بساط مواد مخدر نشسته بود! پدر دوستش معلول جسمانی بود و مادرش با کارگری هزینههای زندگی و مخارج اعتیاد پسرش را تامین میکرد.
چند دقیقه بعد، ابوالفضل و دوستش بساط مواد مخدر را پهن کردند و مشغول استعمال شدند. در اثنای مصرف مواد و زمانیکه هر دو به حالت نشئگی رسیدند، مرد ۳۶ ساله آرام آرام ماجرای اختلافات خانوادگی و قتل همسرش را برای دوستش بازگو کرد و سپس از او خواست در انتقال جسد کمک کند. معتاد ۲۷ ساله نیز که فرصت را مناسب میدید برای همکاری با او تقاضای مبلغ زیادی پول کرد تا برای مدتی هزینههای اعتیادش تامین شود اما مرد ۳۶ ساله که آهی در بساط نداشت همه پساندازهای همسرش را که ۳۰ هزار تومان بود به او داد و گفت: گوشوارههای دختر کوچکم و تلفن همسرم را نیز به تو میدهم!
جوان معتاد که نمیتوانست از خیر این مقدار پول و طلا بگذرد، تصمیم به همکاری گرفت و اینگونه مرد بیرحم گوشوارههای زیبای دخترش به همراه تلفن همراه همسرش را به او داد تا بعد از جمع شدن بساط مواد مخدر به خانه ابوالفضل بروند! اما هنوز در حال مصرف مواد بودند که یکی از دوستان جوان ۲۷ ساله نیز به خانه آنها آمد. جوان معتاد که میدانست دوستش آشنایان زیادی در محل دارد، در حالیکه دود غلیظ مواد مخدر را از گلویش بیرون میداد با اشاره به ابوالفضل گفت: قرار است دوستم منزل اجارهای را تخلیه کند اما مقداری ضایعات دارد که دنبال یکدستگاه وانت هستیم تا ضایعات را به رودخانه یا بیابان انتقال دهیم! وقتی آن جوان گفت که مالک یک دستگاه وانت را میشناسد، معتاد ۲۷ ساله ادامه داد: البته یک کمد چوبی هم وجود دارد که باید کبریتی به آن بزنیم! این جمله آخر، گوشهای جوان را تیز کرد و او را به فکر فرو برد که چرا قرار است کمد را آتش بزنند؟!
کنجکاوی جوان مذکور با شناخت اندکی که از دوستان معتادش داشت، او را بهسوی یک ماجرای کارآگاه بازی سوق داد! آن جوان بدون آنکه جلب توجه کند به بهانه پیدا کردن مالک وانت از خانه خارج شد و بعد از رفتن او، ابوالفضل و دوستش نیز به خیابان رسالت ۱۱۷ رفتند تا با کمک یکدیگر جسد را درون کمد جاسازی کنند. دقایقی بعد هر دو نفر جسد زن ۳۳ ساله را درون کمد گذاشتند و پس از طناب پیچ کردن، بهداخل اتاقی شبیه انباری بردند! از سوی دیگر نیز دوست جوان ۲۷ ساله که به ماجرای حمل کمد چوبی مشکوک شده بود نزد یکی از بسیجیان محله رفت و ماجرا را برای او تعریف کرد. اینبار دو نفری و با یک بهانه پوششی به منزل «ابوالفضل» رفتند. جوان بسیجی به بهانه دیدن کمد به درون اتاق رفت و در یکلحظه دور از چشمان دو نفر دیگر گوشه در کمد را بالا داد که بخشی از دست زن نمایان شد.
او با دیدن جسد وحشت کرده بود اما باز هم خودش را کنترل کرد و به بیرون از خانه رفت، سپس موضوع را به یکی دیگر از دوستان بسیجی اش اطلاع داد و اینگونه ماموران کلانتری شهرک مهرگان در جریان ماجرا قرار گرفتند و در حالی که عقربههای ساعت ۲۳ شب جمعه را نشان میداد، ابوالفضل و دوستش را در منزل دستگیر کردند. آنان با دیدن جسد زن درون کمد چوبی، بلافاصله موضوع را به قاضی علی اکبر احمدی نژاد (قاضی ویژه قتل عمد) اطلاع دادند.
اینگونه بود که دقایقی بعد با حضور مقام قضایی و کارآگاهان زبده اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی در محل وقوع جنایت بررسیهای تخصصی و قضایی آغاز شد.
ابتدا قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد از کارآگاه نجفی و جمالی خواست متهمان را در دو اتاق جداگانه مورد بازجویی قرار دهند.
در همین حال چشم قاضی به بیتا (دختر خردسال مقتول) خیره ماند که هنوز درون رختخواب بود و با همه این سروصداها بهدلیل عوارض ناشی از قرصهای خوابآور چشمانش را باز نمیکرد! اما گوشوارهای نیز در گوش نداشت چرا که پدرش گوشوارههای او را برای کمک در حمل جسد به دوستش داده بود. بالاخره با دستور مقام قضایی، ماموران اورژانس، دختر شیرین زبان را از خواب بیدار کردند و به او گفتند که باید به بیمارستان برویم! او نگاهی به پدرش انداخت و گفت: مرا ببرید یا پدرم را؟
در این لحظه قاضی با زبانی کودکانه دقایقی با دختر کوچک سخن گفت و سپس دستور داد بعد از معاینه کودک در بیمارستان شهید هاشمینژاد، تحویل اورژانس اجتماعی بهزیستی شود! اما از سوی دیگر بازجویی از متهمان ادامه داشت تا این که مرد ۳۶ ساله به قتل همسرش اعتراف کرد و به تشریح ماجرا پرداخت.
با این حال، دوست ۲۷ ساله متهم، همچنان به داستان سراییهایش ادامه میداد و مدعی بود که با تهدید مجبور به همکاری شده است. او به قاضی احمدینژاد که با حوصله به سخنانش گوش میداد، گفت: دوستم ابوالفضل برای استعمال مواد مخدر به خانه ما آمد و گفت بیا به خانه ما با تو کار دارم! من هم به خانهاش آمدم و جسد را دیدم! شوکه شده بودم که با او درگیر شدم و فریاد زدم که چرا چنین کاری کردی و همسرت را کشتی؟ اما او با چاقو مرا تهدید کرد که اگر به کسی بگویی، تو را هم میکشم و خانوادهات را آزار میدهم! منهم که ترسیده بودم به ناچار به او کمک کردم و جسد را دو نفری درون کمد گذاشتیم ولی طولی نکشید که لو رفتیم و دستگیر شدیم!
در پی اعترافات متهمان و تشریح جزئیات ماجرای جسدی در کمد وحشت! قاضی ویژه قتل عمد دستور انتقال متهمان به زندان را صادر کرد تا زوایای پنهان این پرونده، در اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی مورد کنکاش های بیشتر قرار گیرد.
ارسال دیدگاه