رسول جعفریان
ریشههای مقاومت ما در برابر پزشکی نوین
داستان مقاومت ما در برابر پزشکی جدید، داستانی طولانی و بخشی از داستان مقاومت ما در برابر تمدن غرب است که همچنان بی حساب و کتاب و بدون آن که مرزهای آن درست تبیین شود، تبلیغ می شود.
این داستان یک بستر فکری ـ تاریخی طولانی دارد و البته در هر ایستگاه آن اتفاق تازه ای افتاده است. از بخش کهن این داستان در قرون اولیه باید بگذریم، گرچه ریشه ها در همانجاست. زمانی که جدال بر سر اصل طب، و تقابل آن با آموزه های دینی وجود داشت. تصور کنید، روزگاری که قاضی عبدالجبار، به عنوان بزرگترین دانشمند معتزلی (در کتاب تثبیت دلائل النبوه) به جنگ طب رفت، و می گفت، این طبیبان مدعی، همگی خود در سنین میان سالی درگذشته اند، و معنای آن، این است که طب آنان بی معناست. فکر کنید، وقتی یک دانشمند معتزلی این را بگوید، تصور کنید جماعت اهل حدیث و اشعری چه خواهند گفت.
این داستان، حتی بعد از هزار سال، همچنان باقی است، و دلیلش آن که ریشه های آن نیرومند است. و این علی رغم آن است که همیشه مردم به دنبال این طبیبان بوده اند. هم به آنان بد می گفتند و هم بدون آنان نمی توانستند زندگی کنند.
روزگاری دراز، شاید هزاران سال، وبا و طاعون می آمد، و یکباره هزاران نفر را به کام مرگ می برد، و جمعیت شهرها را گاه تا نصف و یک سوم می کرد. آن وقت ها بشر از مقابله با آن عاجز بود و همه چیز را با تقدیر حل می کرد.
تمدن جدید که آمد ـ و صد البته میراث اولیه آن، از آن کلّ بشر بود نه از بشر غربی ـ دنبال علم و کشف علل افتاد و به تقدیر و مفاهیم مشابه، تن نداد. قبل از کشف علت طاعون، قریب صد سال، با درست کردن قرنطینه، مسافران را در مسیرهای اصلی چک می کردند تا مبادا ناقل بیماری به نقاط دیگر باشند. به این ترتیب، تا حد زیادی، مردم را نجات داد.
پس از کشف علت طاعون هم به درمان آن پرداخت و اکنون بیش از صد سال است که دیگر از آن بیماری های عمومی که هزاران سال بشر را در معرض خطر قرار داده بود، خبری نشد، و هر بار هم که شد، با قدرت تمام علیه آن وارد میدان شدند، و ریشه آن را یا کندند یا بشدت محدودش کردند.
و اما، ما، همان وقت هم که قرنطیه آمد، شاهد بودیم که بسیاری از متدینین آن را بیهوده می خواندند و آن را تقلید فرنگی می دانستند. یک نمونه بسیار گویا از قریب دویست سال قبل داریم که خواندنی است.
کیکاوس میرزا پسر فتحعلی شاه، که مرد دانشمندی بود و چندین سال هم حاکم قم، در سال ۱۲۵۳ ق / ۱۸۳۷م به حج می رفت که در راه، به قرنطینه برخورد کرد.
نباید تعجب کنیم که او هم مثل همین شیخ تبریزیان، در آن وقت، کار قرنطینه را که مصریها با توصیه انگلیسی ها متکفل آن بودند، پیروی از مذهب کفار دانست و آن را تنقید کرد.
عبارت او این است:
الحق بر متردّدین و حجّاج بیت الله الحرام در عصر محمد علی پاشا [سلطنت: ۱۸۰۵ تا ۱۸۴۸] زیاده از حدّ در مملکت آن خوش میگذرد، و سرپرستیها میکنند، در نهایت نظم و نسق. اصل قلعه در تلّی واقع است....قرانطین که مذکور شد به اصطلاح انگلیسها، محلّ نگاه داشتن است، چون از طاعون و وبا بسیار مخوفند، در سر حدّ خود قرانطین قرار داده اند که هر کسی که بخواهد به مملکت آنها رود، هفت روز در آن مکان نگاه میدارند، و بعضی را بخور میدهند. بعد از اطمینان مرخص میکنند، و مأذونند که بروند، بایست که نوشته ای از بزرگ آن جا و حکیم گرفته شود که جای دیگر ممانعت نکنند، و محمد علی پاشا هم اقتباس از آنها نموده، همین قرار را داده است. ... حال متداول است که قاعده آباء و اجداد را باطل نموده و ترک کرده اند، و پیرو خارجی مذهب شده، قانون خود را از دست داده، عاری و بری از مطلب شده اند، و مبتدی در قوانین کفرند. در نهایت پختگی به اعتقاد خودشان، ولیکن بیخبرانند که در ورطه خامی غوطه ورند و آلت مضحکه خارج و داخل گشته اند. مصرع: «زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست».
عبارت بالا گویاست، مقاومت در برابر روش های جدید پزشکی و متهم کردن آن به عنوان رها کردن روش پدران و پیروی از «قوانین کفر»!
امروز، پس از گذشت نزدیک به دویست سال از آن حکایت، عده ای مانند این شیخ، همچنان طب جدید و روش آنها را پیروی از کفار می دانند. حال اگر کسی بگوید، ما همچنان در قرن هیجدهم هستیم، نباید تعجب کنیم.
منبع : خبرآنلاین
ارسال دیدگاه