حامد یعقوبی*
جوان خام
یک خانم جوان محجبه که از قضا چند سال در یک برنامه خوب تلویزیونی، وظیفه گفتوگو با همسران شهدا را بهعهده داشته، یکی، دو روز پیش در شبکه افق به دوربین چشم دوخته و رو به مردم گفته هر کسی مثل او و دوستانش فکر نمیکند، بهتر است جل و پلاسش را جمع کند و به کشور دیگری برود.
بعضی کاربران فضایمجازی بهخصوص در اینستاگرام، این جملات را به سخنرانی محمدرضا پهلوی در کنفرانس حزب رستاخیز تشبیه کرده بودند، یک سخنرانی تاریخی که در آن مردی دیکتاتور از مردم کشورش خواسته بود اگر مثل او نمیاندیشند، میتوانند ایران را ترک کنند. مثل روز روشن است که قیاس بین یک مجری جوان رقیقالقلب که از آلام همسران شهدا تحت تاثیر عواطفش قرار میگیرد و جلوی دوربین میگرید، با پادشاهی مستبد که طبق یک تئوری حکومتی مردم را به بیرون از مرزهای کشور راهنمایی میکند، عجیب است با این حال نمیتوان شباهت این جملات را بهخصوص وقتی بوی خودرایی از هر دوی آنها بلند میشود، نادیده گرفت.
واقعیت این است که خودبینی و خودرایی اسکناسهای دوره پهلوی نیستند که مدتی پس از انقلاب به تاریخ پیوسته باشند. این دیوهای دو سر، موجودات خطرناکیاند که از نفس آدمیزاد تغذیه میکنند. اینکه حافظ خودرایی را عین کفر دانسته و عالم رندان را از آن پاک خواسته، نشاندهنده این است که از قرنها پیش تا امروز بشر با این اژدهای تشنه و گرسنه دست و پنجه نرم میکرده است؛ نهتنها از قرنها پیش تا امروز بلکه از وقتی که آدمیزاد پای روی این علم خاکی گذاشته است. من با خانم جوان شبکه افق بحث شخصی ندارم و نمیگویم او چرا به چنین چیزی اعتقاد دارد؛ حتی سعی میکنم درکش کنم چون بارها در تاکسی و روزنامه و خیابان و خانه با دیگران مستبدانه رفتار کردهام و خواسته خودم را معیار حق و باطل تشخیص دادهام.
با این حال چیزی که بین امثال من و خانم شبکه افق تفاوت ایجاد میکند، امکاناتی است که در اختیار داریم. اگر خانم ابوطالبی در یک مهمانی خانوادگی نظرش را میگفت، هیچ اشکالی نداشت؛ ته تهش چند نفر در حالیکه داشتند سیب و پرتقال پوست میکندند و به آشپزخانه چشم دوخته بودند تا ببینند شام کی حاضر میشود، سر تکان میدادند و فرصت این را مییافتند تا با حرف ایشان مخالفت یا موافقت کنند. به طریق اولی اگر عقایدش را در صفحه اینستاگرامش مینوشت، باز ایرادی نداشت. صفحه هر کسی متعلق به خود اوست و آزادی بیان اقتضا میکند، آدمها حرفهایشان را بیتوجه به واکنش دیگران آنجا بنویسند. صد تا لایک بالا و پایین بهجایی برنمیخورد.
او حتی اگر نظراتش را در توییتر مینوشت یا برای یک جمع تلگرامی سند میکرد، باز کسی نمیتوانست به نشانه اعتراض به سکوت دعوتش کند ولی وقتی کسی در یک شبکه تلویزیونی حاضر میشود و مردم مخاطب حرفهایش قرار میگیرند، باید نسبت به رسانهای که در اختیار دارد، آگاهی داشته باشد. یعنی خانم ابوطالبی در غائلهای که بهوجود آورده، تقصیرش بسیار کمتر از کسانی است که به ایشان فرصت چنین اظهارنظری را دادهاند. من سی و چند سالهام و طبیعتا سالهای اول انقلاب را به یاد ندارم ولی در فیلمهایی که از آن زمان باقیمانده، دیدهام تئوریسینهای انقلاب که جلوی دوربین حاضر میشدند، چهکسانی بودند. هنوز وقتی این فیلمها را تماشا میکنم، حسرت میخورم که چطور از آن پیران پخته به این جوانان خام رسیدیم. سعدی جایی در بوستان بزرگوارانه نصیحت کرده: گرت مملکت خواهی آراسته/ مده کار معظم به نوخاسته. سعدی فعال سیاسی دهه ۸۰ و ۹۰ نیست که حرفش را بهمعنی تکرار ملالآور چرخه مدیران پیر و پاتال در نظر بگیریم.
او به تجربه چیزی از اداره یک جامعه انسانی دریافته بود که دستکم میتوان گاهی به آن فکر کرد. وقتی کشور ناخواسته دچار یک بحران بزرگ شده و رسانههای خارجی بل گرفتهاند و صبح تا شب فضای ایران را تیره و تار نشان میدهند، چگونه میتوان تریبونهای مهم را به کسانی سپرد که نمیتوانند حرفشان را مزهمزه کنند و به عاقبت چیزی که میگویند، بیندیشند؟ اداره یک رسانه فقط ساختن استودیوهای خوش آب و رنگ و دعوت از مهمانان عصبانی نیست، خردمندی و عقل و تدبیر و هوش هم لازم دارد. ما میتوانیم با استبداد درونیمان سالها زندگی کنیم ولی قرار نیست دوربینهای رسانه ملی که رفته رفته چیزی از ملی بودنش باقی نخواهد ماند، محل انعکاس مستبدان عصبانی درونی ما باشند؟ هر جور حساب کنیم، میبینیم امثال خانم ابوطالبی نباید در رسانه حضور داشته باشند، اگر هم حضور دارند باید کاملا کنترل شده، برنامهشان را اجرا کنند و بروند به زندگیشان برسند ولی اینکه چطور در چنین روزهایی فرصت مییابند، جلوی دوربین ظاهر شوند و نمک به زخم مردم بپاشند و حرفهای عجیب و غریب بزنند، چیزی است که من یکی عقلم به آن قد نمیدهد.
منبع: اعتماد
ارسال دیدگاه