محمدرضا دلیر*
تاسیان؛ عاشقانه ای در دل تاریخ معاصر!
تهران (پانا) - سریال «تاسیان» بعد از مجموعه موفقیتآمیز «خاتون» توسط تینا پاکروان ساخته شده است. این اثر، داستانی عاشقانه است که در بستر حوادث پیش از انقلاب روایت میشود. امیر که دلباخته شیرین شده، تلاش میکند تا با استخدام در ساواک، به موقعیت اجتماعی بالایی رسیده و همسطح شیرین شود، اما انتخاب این شغل، ابتدای ماجراست.

این سریال در ابتدای انتشار، به خاطر نداشتن مجوز پخش و سایر ملاحظات، چند هفتهای توقیف شد و از این جهت سروصدای زیادی به پا کرد. ناهنجاریهای اثر و بازنمایی ساواک در آن باعث میشود که اثر برای زیر ۱۵ سال مناسب نباشد.
ساواک در این سریال، به شکلی فانتزی و متعادل نمایش داده میشود و خشونت ناشی از دستگیریها، میزان قابل توجهی ندارد.
امیر مشروبات الکلی مصرف میکند و دائم الخمر است. پوشش شیرین، مریم و سایر خانمها در سریال، جالب توجه است. با اینکه پوشش آنها، با پوشش خانمها در قبل از انقلاب تناسب دارد اما حرکتی خارج از عرف بوده و ممکن است در فرهنگ برخی از خانوادهها محدودیت تماشا داشته باشد. خانمها برای پوشش سر، از کلاهگیس و کلاه استفاده میکنند و در مهمانیها، خانمهای خارجی بدون پوشش سر، نمایش داده میشوند. در مهمانی رقص و مصرف مشروبات الکلی نیز نمایش داده میشود. شیرین و مریم دور از چشم خانوادهشان سیگار میکشند.
حاشیهها مثل یک نقاب جلوی سریال قرار گرفتند تا نقصها و ضعفهای «تاسیان» در فیلمنامه کمتر به چشم بیاید. پاکروان علاقه زیادی به احساساتگرایی و درآوردن فضاهای عاشقانه دارد و معمولا آنقدر در این امر زیادهروی میکند که اثرش دچار سانتیمانتالیسم افراطی میشود.
چیزی که بیشتر از همه در قسمتهای پخش شده «تاسیان» به چشم آمده همین احساساتگرایی افراطی سریال است که برای مخاطب باورپذیر نیست. اتفاقات سریال در سال ۱۳۵۶ میگذرد و اینجا هم پاکروان تمرکز اصلیاش را بر شبیهسازی فضای سریال به آن سالها گذاشته و از کیفیت فیلمنامه غافل شده است.
شخصیت امیر با بازی هوتن شکیبا از همان نخستین قسمت با یک نگاه و به شکلی دم دستی عاشق شیرین با بازی مهسا حجازی میشود و از اینجا به بعد درام داستان بر مبنای این عشق و عاشقی شکل میگیرد. نحوه عاشق شدن امیر و تعقیب کردنهای بدون وقفه او، شکلی مصنوعی و باسمهای پیدا کرده و برای مخاطب باورپذیر نیست.
در چند قسمت از سریال، امیر را میبینیم که روز و شب در کوچه و خیابان و دانشگاه مدام در تعقیب شیرین است. فیلمساز به جای عمق بخشیدن به داستان، فقط به دنبال این بوده از روی ظاهر و درآوردن همین تعقیب و گریزها عاشق شدن شخصیت سریالش را نشان دهد. این شکل داستانپردازی یعنی سادهترین راه ممکن و همیشه سادهترین راهها کمترین حرفها را برای گفتن دارند.
در ساختن فیلم و سریال، کارگردانی برنده است که داستانش لایهبندی و سطحبندی داشته باشد و بتواند به جای تصویرسازیهای مستقیم و توی چشم، حرف و منظورش را در لایههای زیرین اثرش بزند. کارگردانانی که روی سطح کار کرده و تمام توجهشان به ظاهر ماجرا بوده، اثرشان توان درگیرکنندگی کمتری داشته است.
در منطق درام، کنش و واکنش شخصیتها باید شکلی عقلانی پیدا کند و اینکه همه چیز را در گرو نشان دادن احساس و عشق بگذاریم، افتادن در ورطه سطحیگرایی است. در طول چند قسمت سریال ما شخصیت مردی را میبینیم که فیلمساز بدون اینکه او را به درستی به مخاطبانش معرفی کند و برای کارهایش مقدمهچینی بیاورد، در حال تعقیب و پرسهزدن اطراف معشوق است.
شخصیتپردازی نکردن درست و قرار ندادن منطقی شخصیتها در بستر داستان، ضعف اصلی «تاسیان» است. هیچ کدام از شخصیتهای سریال که مثلاً نماینده طیف خاصی از جامعه هستند، خوب و عمیق پردازش نشدهاند. در این سریال نه ساواکی، نه کارخانهدار و نه دانشجو و نه آدم بازاری و معتقدش شناسنامهدار نیستند و همه روی سطح حرکت میکنند.
گریم در سریال تاسیان را میتوان یکی از نقاط قوت آن دانست؛ عاملی که نهتنها در خدمت شخصیتپردازی قرار گرفته، بلکه در برخی موارد به بازآفرینی چهرههای تاریخی با دقتی مثالزدنی پرداخته است. در میان سریالهای نمایش خانگی ایران، کمتر اثری را میتوان یافت که گریم آن تا این حد حسابشده و واقعگرایانه باشد.
از مهمترین نقاط قوت تاسیان دقت و ظرافت در طراحی دکور و انتخاب لوکیشنهاست. این سریال ما را به دلِ تهران دهه ۵۰ شمسی میبرد؛ از فضای دانشگاه تهران تا موزه هنرهای معاصر، از کافه خاچیک تا خیابانهای بالاشهر. تمام این فضاها با دقتی تحسینبرانگیز بازآفرینی شدهاند، اما آنچه بیش از هر چیز نگاه بیننده را درگیر میکند، تفاوت بارز طراحی داخلی خانههای شخصیتهای اصلی با کلیشههای رایج در آثار تاریخی است
تاسیان از لباسها بهعنوان عنصری روایی بهره میبرد. یکی از بهترین نمونهها، طیف رنگی لباسهای شیرین است. او اغلب در رنگهای پاستلی و روشن، بهخصوص آبی، دیده میشود—رنگی که نهتنها به فضا حال و هوایی زنده و دلنشین میبخشد، بلکه موتیفی تکرارشونده در داستان است. اتاق او نیز در همین طیف رنگی طراحی شده و این همخوانی بصری به شکلی ناخودآگاه بر احساسات مخاطب تأثیر میگذارد. اما این انتخاب رنگ فقط یک تصمیم زیباییشناسانه نیست؛ بلکه ارتباطی مستقیم با روانشناسی شخصیتها دارد.
در کنار موفقیتهای بصری، در برخی از لحظات، به نظر میرسد که کارگردان نتواسته است به طور کامل از دقتهای تاریخی فاصله نگیرد. بهعنوان مثال، در یکی از صحنهها، وقتی شیرین و مریم از نویسندگان مطرح آن دوران صحبت میکنند، نام جلال آل احمد به میان میآید. در حالی که این نویسنده در دهه ۵۰ فوت کرده بود و در آن زمان باید شخصیتها از چنین اشارههایی اجتناب میکردند. همچنین در بازی نازنین بیاتی، نحوه رفتار او به شکلی اغراقشده به نظر میرسد، چرا که شخصیتهای همسن و سال او در آن دوران معمولاً بهطور متفاوتتری عمل میکردند.
یکی دیگر از نکات غیرواقعی، نحوه برخورد ساواکیها با برادر امیر است. با توجه به اینکه آنها از رابطه نزدیک امیر و برادرش مطلع بودند، باید اقدام به دستگیری هر دو میکردند. اما در عوض، مشاهده میکنیم که ساواکیها بهطور غیرطبیعی چند ثانیهای به تماشای رفتن شیرین میپردازند، که این موضوع از نظر واقعگرایی در دنیای سیاست آن دوران قابل توجیه نیست.
این نکات بهویژه برای تماشاگران آگاه به تاریخ و جزئیات دقیق آن دوران ممکن است باعث ایجاد شک و تردید در مورد صحت برخی جزئیات سریال شود
یکی از مهمترین عناصر این سریال، یعنی روایت و داستان، با ضعفهای جدی مواجه است که نمیتوان به راحتی از آن چشمپوشی کرد. در حالی که جزئیات بصری و کارگردانی با دقت به بازسازی دوران ۵۰ و استفاده از نمادهای آن دوران پرداختهاند، اما در سطح داستانی، به نظر میرسد که با تکرار یک فرمول آشنا روبهرو هستیم.
داستان تاسیان به شدت آشناست: امیر، پسر طبقه فقیر جامعه، عاشق شیرین، دختر خانوادهای ثروتمند میشود که خواستگاری از فرنگ دارد و دلش پیش اوست. پدر شیرین، آقای جمشید نجات، که روابط کاری نزدیکی با پدر امیر به عنوان یک تیمسار معتبر دارد، به شدت بر ازدواج شیرین با شهرام اصرار میکند. این خط داستانی به تکرار یک تم عاشقانه که بارها در سینما و تلویزیون دیدهایم، میپردازد.
ارسال دیدگاه