شهادت؛ هجرت از خاک تا افلاک
قم (پانا) - شهادت، هجرت از خاک تا افلاک و شهید، زنده به پهنای بینهایت است؛ چون خداوند در کتابش بشارت داد: «بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون.»

در پهنۀ شبهای تاریخ، ستارگانی درخشانتر از هر فروغِ زمینی، آسمان را به تماشا میکشند. آنان که خونشان نه بر خاک که بر پیشانی زمان جاری میشود تا زمین، راز آسمانیشدن را از آنان بیاموزد.
شهید، نه در هیاهوی بازار دنیا گم میشود و نه در فراموشی روزهای تکراری خاک، محو میشود. او ماندگار است؛ زیرا جان را نه در سودای ماندن که در شوق رفتن تقدیم کرده است.
شهادت، هجرت است؛ هجرت از خویش، هجرت از خاک تا افلاک و هجرت از هرچه در بند میکشد. پرندهای است که مرزهای محدودِ زمین را برنمیتابد و بالهایش را به گسترهای میگشاید که نگاه هیچ زمینی بدان نرسیده است.
شهادت، مرگی انتخابشده نیست، زندگیای است که به اوج رسیده و مرگی است که بیمرگی میآفریند.
چه کسی میتواند شهید را بفهمد؟ آنان که دل در گرو ماندن دارند؟ آنان که خوفِ از دست دادن، همواره زنجیر بر پایشان نهاده؟ نه! شهید را تنها آنانی میفهمند که دل به جاودانگی سپردهاند که در پس پردۀ این جهانِ فانی، حقیقتی بس عظیمتر را دیدهاند!
و توای شهید! در شبی که زمین از بیعدالتی سرد شد، تو شعله شدی! در هنگامهای که مردمان در عافیت خویش آرام گرفتند، تو برخاستی، نه برای خویش، که برای ما رفتی! برای آنکه در کوچههای تاریکِ تاریخ، چراغی باشد تا گم نشویم.
بیست و دوم اسفند، روز توست، اما تو را روزی نیست؛ که تو، همیشه زندهای، در تکتک نفسهایی که هنوز آزادی و سرافرازی را میطلبند، در هر قلبی که هنوز تپش عدالت را میشنود.
شهید! تو زندهای، به پهنای بی نهایت، چون که خداوند، خود، در کتابش بشارت داد: «بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون»
ارسال دیدگاه