میراث بهمن صالحی، آخرین بازمانده از نسل شاگردان نیما یوشیج
تهران (پانا) - «بی مبالغه باید اذعان کرد که پس از ابتهاج(ه.الف.سایه) بهمن صالحی، نامورترین شاعر گیلان زمین در روزگار ماست، و اگر انصاف باشد و تعارفات متداول را فراموش کنیم در طیفی از شعر ها درخشش و برجستگی بیش تری را در کارنامه دارد.»
«در طول چند دهه اخیر، به ویژه در دهه چهل و پنجاه هیچ یک از همگنان و همسالان او، و هیچ یک از پسینان و از پی آمدگانش- به رغم بهره وری برخی از حمایت ژورنالیسم مقتدر پایتخت و انزوا گرایی صالحی و بی نصیبی اش از روابط عمومی و خصوصی- در این میدان از او سبقت نگرفتند. آینده بر ما نامکشوف و نا پیداست، ای بسا شاعرانی دیگر افق های والاتری را فتح کنند.»
سطرهایی که از نظرتان گذشت، گوشه ای از درنگ عبدالرضا رضایی نیا، محقق ، مترجم، شاعر و ترانه سرای نام آشنای ادبیات ایران و گیلان، بر کارنامه مرحوم بهمن صالحی است که در مقدمه کتاب «میراث عاشقان» منتشر شده است. میراث عاشقان، گزینه اشعار آیینی بهمن صالحی به انتخاب و مقدمه عبدالرضا رضایی نیا است که توسط انتشارات سپیدرود در بهار ۱۳۹۱در قطع رقعی و ۱۱۸ صفحه به طبع رسید.
بهمن صالحی شاعر پرآوازه گیلان که در شعر «صالح» تخلّص میکند در سال ۱۳۱۶ ه. ش در شهر رشت دیده به جهان گشوده تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاه خود به پایان رساند. صالحی از سال ۱۳۳۳ به شعر و شاعری پرداخت و در انجمنهای ادبی شهر خود به ویژه انجمن ادبی دوستداران حافظ شرکت جست، و چون دارای استعداد و ذوق و قریحهای سرشار بود از مطالعه دواوین اساتید و بزرگان شعر و ادب فارسی ایران غافل نماند و به تدریج شعرش مایه گرفت و رونق یافت و مورد توجه محافل ادبی واقع گردید.
در آغاز شاعری سبک اساتید باستان را برگزید و به غزلسرایی پرداخت و آثارش در مطبوعات گیلان و تهران به چاپ رسید. صالحی پس از آشنایی با نیما یوشیح و شناختن مکتب فکری او به سرودن شعر نو روی آورد و در سال ۱۳۴۵ نخستین مجموعه اشعارش را به نام «افق سیاهتر»، که در سبک نیمایی بود و یادگار این دوره از کار اوست، منتشر کرد.
آثار صالحی به باور صاحبنظران فرهنگی، هم راهگشای ادبدوستان بوده و هم دستمایه نقد و بررسیهای بسیاری قرار گرفته که از آن جمله میتوان از «سپید رود شعر» نام برد.
عبدالرضا رضایینیا در بخشهایی از مقدمه کتاب «میراث عاشقان» درباره بهمن صالحی مینویسد: «بهمن صالحی از شاعران ارجمند روزگار ماست؛ توانمند و تاثیرگذار، اما خلوت گزیده و بیهیاهو، از لفظ «استاد» میگریزم که امروزه از پی کاربردی هرز و آلوده به ابتذال، از معنا تهی شده»
البته باید اعتراف کرد بهمن صالحی در دنیای طبلهای تو خالی و شاعرنماهای روزگار ما الحق مهجور واقع شد، نشان به همان نشان که با جستجوی نام او در مرورگر های اینترنت از این بازمانده نسل شاگردان نیما یوشیج، به جز چند عکس قدیمی و بیکیفیت نخواهید یافت، و این در حالی است که در همان مرورگرها صدها عکس با کیفیت از تک بیتی سرایان معاصر میبینید.
رضایینیا در بخش دیگری از مقدمه می نویسد:« بهمن صالحی در شعر کلاسیک شاعری قدرتمند است، با غزل های به هنجار و مقبول و موفق قدمایی، اما انصاف این است که سرودن و باز سرودن غزل قدمایی- گرچه نشان از انس و الفت با میراث شعر فارسی دارد- امتیاز شعر بهمن صالحی نیست...نقطه اوج و ارج شعر صالحی در جایی است که با ذهنیت و زبان نیمایی و امروزی پیوند می خورد.»
محمد علی امیر گل، مدیر مسئول انتشارات سپیدرود گفت: «از بهمن صالحی،این محقق و شاعر پیشکسوت در سال های دور و پیش از انقلاب دو مجموعه «افق سیاهتر» و «باد سرد شمال» به انتشار رسید و در سال های پس از انقلاب مجموعههای «کسوف طولانی»، «نخل سرخ»، «بانوی آب»، «خطوط دلتنگی»، «مردی از گیلان»، «زخمهای زیبای عشق»، «در حوالی عطش»، «خنجر و گل سرخ»، «سایه های پندار»، «باغ کاغذی» و «زمزمههای آدینه» از جمله آثاری است که منتشر شد که رنگین کمانی از طبع آزمایی های خلاقانه و موفق او در دنیای شعر کلاسیک و نیمایی است.»
روح جستجوگر حسن نوغانچی صالح معروف به بهمن صالحی، و آخرین بازمانده از نسل شاگردان نیما یوشیج در پنجم آذر ۱۳۹۸ و در سن ۸۲ سالگی آرام گرفت .
***
در حوالی عطش
تو کیستی که جهان تشنه زلالی توست
بهار عاطفه مرهون خشکسالی توست
شب زمانه که مقهور بامدادان باد
شکیب خاطرش از خون لایزالی توست
ز قصّه عطشت چشم عالمی گریان
هزار چشمه جوشنده در حوالی توست
تو ماه من به کدامین ظلامه ات کشتند
که پشت پیر فلک تا ابد هلالی توست
ندید نقش تو را کس به حجم آینهها
حکایت همه از صورت خیالی توست
چه عاشقی تو که در دفتر قصاید سرخ
هرآنچه خواند دلم، شاه بیت عالی توست
سزد که رایحه درد، سازدم مدهوش
که باغ عشق، به داغ شکستهبالی توست
فغان که وارث بانوی آبهای جهان
تویی و تشنه یک قطره، مشک خالی توست
تو شهر عشقی و دروازه ات به باغ بهشت
دل شکسته من یک تن از اهالی توست
***
در حریم رضا(ع)
خوش آنکه رخصتم به حریم رضا دهند
شاید جنون عشق من آنجا شفا دهند
ای دل! بیا گدای خرابات او شویم
باشد که جرعه ای هم از آن می به ما دهند
در محفلی که لایق مستان جام اوست
ما را به گوشه ای ز سر مهر جا دهند
چشمم چو خضر نیست پی چشمه حیات
تا از شراب عشق، نوید بقا دهند
چون غنچه چون که تنگدلم، نیست جای غم
روزی حوالتم به نسیم صبا دهند
طبعم ز دانه چینی دستش خوش است و بس
گو وعده ام به شوکت بال هما دهند
گردم غلام درگه آن شمس تابناک
گر قرب ذره ام ز ره کبریا دهند
تسکین جان من همه باد از شفاعتش
حالی که بر زمان رحیلت صلا دهند
"صالح"! رهین انجمن اهل درد باش
کانجاست گر به شعر تو ارج و بها دهند
ارسال دیدگاه