*نعیمه مرتضایی
نگاهی به آشغالهای دوست داشتنی، زنی زخم خورده
تهران (پانا) - اعتراضات و آشفتگیهای انتخابات سال ۸۸ بستر ساز شکل گیری داستان فیلم آشغالهای دوست داشتنی میشود.
ترسها و تشویشها از دل کوچه و خیابانها میخزد به درون خانه قدیمی یک مادر پیر به نام منیر ، و نگرانی و دلهره را به جانش میاندازد. تا اینکه پناه گرفتن عدهای از معترضان در خانه منیر آن هم به کمک سیما (دختر خالهاش) ناخواسته پای او را هم به میدان آشوبها باز میکند. آن هم منیری که تنها نقش یک مادر ساده دل و مهربان را دارد و به قول خودش با آن بالاییها هیچ کاری ندارد.
زنی زخم خورده که در طول دوران زندگیش بارها مورد هجوم تنشهای متفاوت سیاسی واقع شده. دستگیری و بروز مشکلاتی برای محمدعلی (همسرش) در کودتای ۲۸ مرداد، اعدام منصور (برادرش) یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق در جریان اتفاقات دهه شصت، شهادت فرزندش امیر در جنگ میان ایران و عراق و رفتن رامین به خارج از کشور به دلیل ترس از جنگ و درگیری.
تمام این وقایع به نوعی ترس را در وجود منیر نهادیه کرده است . حالا اما با علامتی ضربدری که از سوی نیروهای امنیتی روی در خانهاش حک شده ، پی میبرد که فردا ماموران برای تفتیش به خانهاش خواهند آمد. حادثه محرکی که به موقع موتور فیلم را روشن میکند و قصه را سمت و سویی هدف دار میبخشد. منیر حالا بر آن میشود تا هر آنچه در خانه از دیدگاه خودش و قانون ممنوعیت دارد را جمع کند و پیش از آنکه به دست ماموران بیفتد و برایش دردسر ساز شود را دور بیندازد.
همین موضوع ما را با منیر همراه میسازد . نقشی که شیرین یزدان بخش به خوبی ایفاگر آن است و آشفتگی و التهاب درونی یک پیرزن تنها و گرفتار در شرایط سخت را به خوبی نشان میدهد. تا جایی که مرز میان واقعیت و توهم به شیوهای خلاقانه از میان میرود و در عین حال اما بر ترس و اضطراب منیر افزوده میشود . تخیلاتی که در طول فیلم شاهدش هستیم و خود کم کم به امری باورپذیر در مورد ذهن مشوش منیر تبدیل میشود.
فضایی رئال که به آرامی با سورئال در هم میآمیزد و روایتگر نوعی طنز تلخ میشود . منیر نماد ایران است که آرامشش مختل شده میان افرادی که هیچکدام تفکرات و عقاید و نظرات مشابهی ندارند . اعضای خانوادهای که هر کدام در برههای از تاریخ کشور درگیر فضاهای سیاسی شدهاند و حالا جز قاب عکسی از آنها و وسایلی که هر کدام به نوعی در گوشه و کنار خانه پنهان کردهاند ، چیزی باقی نمانده است.
پرداخت شخصیتها اما در مورد دیگر کاراکترها با ضعف چشمگیری همراه است. در حالی که نمونهشان را بارها دیدهایم ، اما هیچ کدامشان را نمیشناسیم . چون از درونشان آگاه نیستیم . از دردها ، کمبودها و ضعفهایشان . آنچه که ما را با آنها همراه کند . از تیپ بودن صرف خارجشان کند و حس همذات پنداریمان را برانگیزاند . در این میان شیوه کارگردان در بکارگیری نماهای نزدیک و چشم در چشم شدن مستقیم کاراکترها با مخاطب هم چندان موفق نیست و نمیتواند تاثیری در ایجاد ارتباط ما با آنها داشته باشد.
فیلم هر چند که پرده اول را به خوبی شروع میکند و به پایان میرساند ، اما در پرده دوم کش دار و خسته کننده میشود . هیچ تغییر اساسی در مسیر داستان رخ نمیدهد. تمرکز و خواست نویسنده معطوف میشود به انتقال مفاهیم و درون مایه. آن هم با دیالوگهای طولانی شعار زده . آن هم در لوکیشن و میزانسنی که اسیر تکرار شده و فضای خلاقانه سورئالی که جذابیتش را از دست داده است.
در این میان اما برای برخی اقدامات کاراکترها هم هیچ توجیه عقلانی وجود ندارد . مثلاً امیر که به روی منصور اسلحه میکشد و شلیک میکند ، چه دلیلی دارد وقتی خبر مرگ منصور را بهش می گویند او نیز مثل دیگران ناراحت شود؟ یا با وجودیکه ترس منیر او را مجبور میکند تا برای حفظ امنیت و آرامشش، برادرش را هم حذف کند و او را قاطی آشغالهای دوست داشتنی از خانه بیرون بیندازد، اما چرا در موردسیما، زنی پاکسازی شده که عکسهای عاشقانهاش با منصور نشان میدهد به نوعی هم فکر و همراهش بوده را بی هیچ ترسی از افشای هویتش برای مامورها در خانه پناه میدهد؟
با این وجود سکانس پایانی اما از نقاط قوت فیلم محسوب میشود. یعنی زمانی که منیر هرآنچه که دوست دارد را به عنوان آشغال در سطل زباله میاندازد . سکانسی پر مفهوم و تأمل برانگیز که سؤالهای زیادی را در ذهن مخاطب باقی میگذارد. که به راستی ترس ما را به کجا میکشاند ؟ و در آن شرایط برای حفظ جان یا بهبود وضعیتمان حاضریم از چه چیزها یا افرادی که برایمان دوست داشتنی هستند بگذریم؟ و یا با از بین رفتن ترس ، میتوانیم آنچه را که فدای خودمان کردهایم ، دوباره بازگردانیم؟
منبع: سایت ICN
ارسال دیدگاه