آنچه نمایش نویسى ما را تهدید مى کند، میل به تک گویى و خط قرمز هاست
تهران (پانا) - فرهاد مهندسپور، کورش نریمانی، اشکان خیلنژاد و پیام لاریان در دومین نشست از سلسله نشستهای تخصصی نمایشنامهنویسی سی و هفتمین جشنوارهی بینالمللی تئاتر فجر به گفتوگو نشستند. گفتوگویی که بخش اول آن پیشتر منتشر شد و اکنون بخش دوم از نظر میگذرد.
به گزارش روابط عمومی سی و هفتمین جشنوارهی بینالمللی تئاتر فجر، نشست «گفتوگوی نویسنده و کارگردان نمایشنامهنویسی امروز ایران:پیوستگیها/ ناپیوستگیها» از سلسله نشستهای تخصصی نمایشنامهنویسی سی و هفتمین جشنوارهی بینالمللی تئاتر فجر به مدیریت سلما سلامتی، با حضور فرهاد مهندسپور، کوروش نریمانی، اشکان خیلنژاد و پیام لاریان در قالب دو پنل جداگانه از نظر حضور افراد در جایگاه اما بههمپیوسته از لحاظ موضوعی در سالن کنفرانس مجموعه تئاتر شهر برگزار شد. گفتوگویی که بخش اول آن پیشتر از نظر گذشت و در ادامه بخش دوم آن را میخوانید.
از جمله کسانی که در این رویداد حاضر بودند میتوان به محمدرضا خاکی، محمد امیریاراحمدی، حمیدرضا نعیمی، آرش دادگر، ابراهیم پشتکوهی و... اشاره کرد.
مصائبی که همان است
قسمت دوم این نشست تخصصی با حضور اشکان خیلنژاد و پیام لاریان برگزار شد و کوروش نریمانی نیز آنها را همراهی کرد. مدیریت این نشست بر عهده امن عظیمی بود.
پیام لاریان در ابتدای این بخش گفت: اگر بخواهم نظرم را در مورد پارت اول بگویم باید بپرسم که ما در این جا با این مسئله روبهروییم که در مورد نمایشنامهنویسی و اصول آن صحبت کنیم یا در مورد این که چرا نمایشنامهنویسان در ایران مورد توجه قرار نمیگیرند؟ من هم به عنوان کارگردان ناچار میشوم نمایشنامههایم را خودم کار کنم و میدانم که پروسه معرفی شدنم به عنوان نمایشنامهنویس کاری دشوار است و باید این سوال پرسیده شود که اساسا میخواهیم به این موضوع بپردازیم یا به این مسئله که یک نمایشنامه چطور نوشته میشود و به نظرم بحثهای خوبی درگرفت و هم صحبتهای آقای مهندسپور و هم صحبتهای آقای نریمانی برای من بسیار جذاب بود.
عظیمی از لاریان در مورد چالشهایی پرسید که نریمانی به عنوان نمایشنامهنویس- کارگردان با آن مواجه بوده است و او گفت: همان چالشها به همان شکل هست و الان شاید بدتر شده باشد. ما با تئاتری مواجهایم که سالی ۲۰۰۰ دانشجو میگیرد و رقابت، رقابت شدیدی است. ولی من همیشه احساس کردهام که نمایشنامه یا تئاتر راه خود را باز میکند و خود را نشان میدهد هر چند در این میان سیاهیلشکر نیز زیاد است.
او ادامه داد: شرایط خیلی بد است و هر چند به نظر میرسید با زیاد شدن سالنها اتفاق بهتری بیفتد ولی دو برابر شدن دانشجویان تئاتر مانع از آن شد و فکر میکنم بخشی از این، به نگاه مدیریت کلان تئاتر مربوط است و بخشی دیگر به دیدگاه خودمان که علاقهمند به نمایشنامهنویسی نیستیم حال یا به دلیل خط قرمزها یا محدود بودن موضوعات یا پررنگ بودن روحیه تکگوییمان و این باعث میشود نمایشنامههایمان به شکل کلی به سمت تکگویی یا تکصدایی بودن برود.
در ادامه امین عظیمی گفت: میخواهم به سراغ اشکان خیلنژاد بروم که کارگردانی جوان است و شاید انتخاب اولش نمایشنامههای ایرانی نبوده است و بیشتر به سراغ نمایشنامههای خارجی رفته است. چه اتفاقی میافتد که اولین انتخاب شما نمایشنامههای خارجی است و نه داخلی؟
خیلنژاد گفت: پارت قبلی برای من صحنه جالبی بود. اتفاقی که افتاد شبیه به صحبتهای محکومینی بود که سعی میکردند گسستهایی را تصریح کنند و بعد شروع کردند به اعتراف کردن و امین عظیمی در این میان گاهی نقش وکیل مدافع را داشت و گاهی نقش دادستان را. میخواهم بگویم اگر فرض کنیم که تئاتر ما صاحب نسلهایی جداگانه است همین وضعیت، با موقعیت من و پیام لاریان از این منظر پیوسته است که تمام مصائبی که آقای نریمانی برشمردند همچنان با ما هست و نکاتی هم که آقای مهندسپور گفتند همچنان با ما پیوسته است و ما به این فکر میکنیم که چگونه میتوانیم حقوقمان را به عنوان یک جمع احقاق کنیم و من با این گزاره مخالفم که میان ما پیوستی نیست.
روایتی از انتخاب «پچپچههای پشت خط نبرد» برای اجرا و «شب بیست و یکم»ی که رنگ اجرا را ندید
خیلنژاد ادامه داد: پیشفرضی وجود دارد که کارگردان باید دست به انتخاب متن بزند و سعی کند با مراجعه به نمایشنامهها متنی بیاید ولی این تنها یک راه است و من «بالاخره این زندگی مال کیه؟»، «پچپچههای پشت خط نبرد» و «شب بیست و یکم» را به همین شیوه یافتم. انگار من باید صاحب متنی باشم و قلابم در جایی گیر کند و متنی مرا فرا بخواند. زمانی که «پچپچهها...» را انتخاب کردم دوره احمدینژاد بود و از یاسی که در دانشگاه تهران تجربه میکردیم مطلعید. قرار بود بزرگداشتی برای علیرضا نادری برگزار کنند و از ما دعوت کردند که آثار او را نمایشنامهخوانی کنیم و این همان مسیرِ صاحب ایده شدن من به عنوان کارگردان و بعد تماس گرفتنم با گروه بود. آن دوره با بازتولید «مخزن» و کار آقای یعقوبی همراه بود و گروهها با رویکرد زیباییشناسی جدید یا با همان رویکرد سابق به آثار پیشینشان مراجعه میکردند. همآوایی با وضعیت بازتولید نمایشهای موفق و همخوانی با شرایط روز اجتماعی موجب شد «پچپچهها...» هم از نظر منتقدان و هم از نظر مخاطبان مورد توجه قرار بگیرد.
او توضیح داد: وقتی «شب بیست و یکم» را انتخاب کردم سعی میکردم آن را با توجه به آگاهیای که در دانشگاه تربیت مدرس در زمینه دراماتورژی پیدا کرده بودم روی صحنه ببرم که با بازسازی تالار مولوی همزمان شد و نتوانستیم اجرایش کنیم. این اتفاق باعث شد من به مدت چهار، پنج سال از تئاتر به بیرون پرتاب شوم. احتمالا آن روزی که با «پچپچهها...» گفتوگو میکردم چیزی همخوان با خودم در آن پیدا کرده بودم و در «شب بیست و یکم» میخواستم ارتباطی میان تکست تاریخیشده و امر معاصر پیدا کنم که به اجرا نرسید. پس از آن شروع به تولید تکست کردم و «پرده سوم، صحنه چهارم» را همراه با یوسف باپیری براساس یکی از صحنههای «هملت» روی صحنه بردم و بعد در پروژهای با محمد منعم کار کردم و الان با فارس باقری و این وسط «پسران تاریخ» را داشتم که چون خارجی است گمان نمیکنم لازم باشد در موردش حرف بزنیم.
نمایشنامهنویس در ایران مانند زن است در سیستم سنتی که باید منتظر انتخاب شدن بماند
در ادامه عظیمی از لاریان در خصوص تجربهاش در این مورد پرسید و او گفت: نمایشنامهای که در گروه خلق میشود با نمایشنامهای که به صورت انفرادی نوشته میشود دو جهان متفاوت است. لحظهای که شما تنها در خانه مینویسی سختیهایی برایت پیش میآید که هنگام نوشتن در گروه، اعضا میتوانند برای مرتفع شدنش کمکتان کنند. فکر میکنم بحثی که این جا مطرح میشود این است که چرا اتفاقی که باید برای نمایشنامهنویس ایرانی بیفتد نمیافتد؟! و این به دلیل ضعف نمایشنامهنویسان است یا کارگردانان؟ من فکر میکنم نمایشنامهنویس در ایران مثل زن است در سیستم سنتی که باید منتظر بماند تا کسی انتخابش کند و شوهری به سراغش برود.
جشنوارهای که به نمایشنامهنویسی نه به عنوان ضرورت که به عنوان امری تشویقی نگاه کرد
خیلنژاد نیز در این خصوص گفت: جشنواره تئاتر فجر در مقطعی برای مرتفع کردن قطع ارتباط بیننسلی که رخ داد نمایشنامهنویسی را به عنوان امری تشویقی و نه به عنوان ضرورت مورد توجه قرار داد و هر گروهی باید برای حضور در جشنواره یا رسیدن به اجرای عمومی نمایشنامهای تازه تولید میکرد. یعنی ما به عنوان عامل تشویقی نمایشنامهنویس پرورش دادیم تا به نمایشنامهنویس- کارگردانانی رسیدیم که هر دو کار را همزمان انجام میدادند.
او ادامه داد: در چند سال اخیر تئاتر شکل و شمایل متفاوتی به خود گرفت که بخشی از آن حاصل ممیزی بود و نبود گروههای تئاتری و بخشی به دلیل قرائت یکسان کارگردانان و نویسندگان از تئاتر اجتماعی به مثابه موضوع و گروههایی که به سمت کنار گذاشتن تکست رفتند. اساتید دانشگاهها اما به این دلیل که خودشان کسانی بودند که براساس تئوری نوشتن نمایشنامه و پشت میز کار میکردند نمایشنامهنویسانی شبیه به خود پرورش دادند و من به شخصه مایلم با نمایشنامهنویسی کار کنم که از آن سنت فاصله گرفته باشد.
خیلنژاد تصریح کرد: نسبت من در هر نمایشی میتواند با نمایشنامهنویس متفاوت باشد. میخواهم وارد جزئیات شوم و بگویم که من با این تصور به سراغ آقای علیرضا نادری رفتم که سعی کنم در مورد تکست با او وارد گفتوگو شوم اما او مرا به بیرون از تکست راهنمایی میکرد و میگفت چیزی که راجع به امر اکنون میگویی در دل تکست رخ نمیدهد و باید در زمینه طراحیها و رویکردت به طراحی شخصیتها شکلش دهی. اجرای من از کار آقای نادری نود و نه درصد، خود تکست بود و دیالوگ من با او به گونهای پیش رفت که به جای کم یا زیاد کردن کاراکترها یا موقعیتها به سمت اجرای همان چیزی که بود هلم داد. از نظر او ضرورت معاصر کردن امری نبود که به کم و زیاد کردن منتهی شود و همین که گروهی تصمیم گرفته بود متنی را در وضعیتی جدید تولید کند اگر میتوانست متن را با امکانات اجرا معاصر کند آن اتفاق رخ داده بود.
لاریان نیز در بخش پایانی صحبتهایش گفت: من به فرمگرایی یا به سمت اجرا رفتن معتقدم و کنار نمیگذارمش ولی فکر میکنم از طرف سمت مقابل ماجرا کنار گذاشته میشویم. من به عنوان کسی که گمان میکند نمایشنامه کتاب مقدس ماست از طرف سمت مقابل پس زده میشوم. ما به آنها اجازه دادیم که آن شیوه از تئاتر را شکل دهند ولی آنها ما را به رسمیت نمیشناسند و به جرات میتوانم بگویم که ۷۰ درصد تئاتریها آن سمتیاند و ۳۰ درصدشان با نگارش و متن روبهرو میشوند.
این نشست با گفتوگو میان حاضرین در سالن کنفرانس مجموعه تئاتر شهر و برگزارکنندگان آن پایان یافت.
ارسال دیدگاه