سید رضا صائمی*
خاک سرخ، در جستجوی هویت و حریت
خاک سرخ ابراهیم حاتمی کیا این روزها به بهانه هفته دفاع مقدس از شبکه آی فیلم در حال بازپخش است. سریالی که بیش از هر چیز در میان مفاهیم و موقعیتهای متعدد انسانی که در تجربه جنگ قابل رصد کردن است به مفهوم هویت پرداخته و قصه خود را در نسبت دراماتیک با این مفهوم و در ارجاع نمادین به نسبت بین هویت و جنگ در ارتباط با هشت سال جنگ تحمیلی، صورت بندی کرده است.
در واقع به موازات جستجوی هویت گمشده لیلا زن اصلی قصه که با جنگ و اتفاقات آن همراه میشود، فیلمساز در پی بازنمایی هویتی است که ما در جنگ و مناسبات آن بدست آوردیم. هویتی که انگار در میدان جنگ و در جبهه نبرد بر علیه دشمن، کشف و بازسازی شد و جنگ را فارغ از معنای متعارفش به ساحتی برای تجربه تازهای از هویت دینی و انسانی بدل کرد.
آنچه در خاک سرخ در پس هیاهوی قصه و فضای ملتهب برساخته از جنگ باید جستجو کرد همین مفهوم هویت است که از بستر انتزاعی خود به تجربه انضمامی حرکت میکند و در نهایت هویت را به مثابه یک تجربه روانشناختی با حریت به عنوان یک تجربه اخلاقی پیوند می زند. از این رو خاک سرخ را باید سریالی جستجوگرانه دانست که در ظاهر قصه شاهد یک سفر بیرونی هستیم که لیلا برای یافتن هویت خانوادگی خود آغاز میکند و راهی خرمشهر میشود و یک سفر درونی که با کنکاش و تلاش برای بازیابی و بازسازی هویت حریتمند و متعهدانه صورت میگیرد.
صورت بیرونی قصه این است که «لیلا» در شب عروسی خود متوجه میشود که خانواده اصلیاش در خرمشهر زندگی میکنند. او برای یافتن حقیقت راهی خرمشهر میشود، اما این سفر با آغاز جنگ تحمیلی همراه است و تجربه قرار گرفتن در موقعیت جنگ، بازیابی هویت خانوادگی را با هویت طلبی اعتقادی و اخلاقی همراه میکند و از این حیث شاید بتوان گفت با قصهای اگزیستالیستی مواجه هستیم که تجربههای وجودی را در بستر یک امر تاریخی مثل جنگ به تصویر میکشد و در پس آن نقش جنگ را در هویت طلبی و هویت سازی برساخته آن برجسته میکند.
حاتمی کیا در واقع با محوریت دو مؤلفه یکی خانواده و دیگری هویت، مفهوم جنگ را از سویه تاریخی آن یعنی هشت سال جنگ تحمیلی به موقعیتی انسانی- اخلاقی بدل میکند که در دل آن میتوان به معرفت و شناختی تازه رسید. البته این به معنای تقدس بخشیدن به نفس جنگ نیست بلکه تطهیر شدن انسان در بستر جنگ است. ضمن اینکه با برجسته کردن سویه خانوادگی قصه خود، عمق تاثیرات مخرب جنگ را به عنوان وجوه آسیب شناسانه ماجرا، به نمایش میگذارد.
در واقع در خاک سرخ مخاطب نه لزوماً با رزمندگان که با هموطنانی مواجه میشود که سرشت و سرنوشتشان در نسبت با جنگ دچار دگردیسی و فراز و نشیب شده و در پس آن مفهوم دفاع از میهن به یک شعر با شکوه بدل میشود بی آنکه روایتی شعاری درباره آن صورت بگیرد. با این حال خاک سرخ را میتوان یک فیلم جنگ شهری هم دانست که فیلمساز از این طریق ادای دین و احترام خود را به دو شهر آبادان و خرمشهر به عنوان مهمترین و چه بسا مقدسترین شهرهای جنگی ادا کرده و آن را برجسته میکند. فارغ از محتوای قصه و فراز و نشیبهای آن که واجد التهاب درونی است، موقعیت جنگی شهر نیز بر التهاب بیرونی ماجرا میافزاید و البته تصاویری که از شهر جنگ زده میبینیم به شدت تاثیرگذار است. به همه اینها بیافزاید موسیقی فوق العاده تاثیرگذار سریال را که بعد از پایان سریال هم به هویت مستقل خود ادامه داد و در مناسبتهای مختلفی در تلویزیون مورد استفاده قرار گرفت. اثری ماندگار از محمدرضا علیقیلی.
خاک سرخ را میتوان سریالی در ستایش زنان و مادران جنگ دانست. لیلای خاک سرخ(لاله اسکندری) یکی از ماندگارترین شخصیتهای زن در آثار جنگی است. بازشناسی و آگاهی از هویت خویش آنقدر برای لیلای خاک سرخ اهمیت و اصالت دارد که ازدواج و وصال به معشوق را نیمهکاره رها کرده و به سوی سرنوشتی نامعلوم روان میشود. او در این راه حتی معشوق ناکامش را نیز از کف رفته میبیند. لاله اسکندری در یکی از نقشهای ممتاز تمام عمر بازیگریاش ایفاگر شخصیت دختری از خانواده دورافتاده میشود که برای پیدا کردن خانوادهاش و به تعبیر بهتر، اطلاع از هویت و ریشههایش، راه سخت و صعبالعبوری را برمیگزیند؛ هزینههایی که او در این راه میدهد؛ گزاف و حتی غیرقابل جبران است؛ از مرگ ناگهانی و شوکآور شوهر در پیش چشمانش گرفته تا آوارگی در شهری جنگ زده که جولانگاه سربازان متجاوز شده است. خاک سرخ را میتوان روایت جنگ از نگاه زن و مادر دانست و چه بسا یک مادرانه جنگی که تماشای آن در روزهای سالگرد آغاز جنگ تحمیلی علیه ایران خالی از لطف نیست.
نویسنده و منتقد سینما
ارسال دیدگاه