در گفتوگو با پانا
مهدی کیانی: موقعیت مهدی، شاعرانهای است که با سوژه و مخاطب فاصله دارد
تهران (پانا) - مهدی کیانی کارشناس میگوید، موقعیت مهدی به عنوان یک فیلم دفاع مقدسی شاعرانه و به عنوان اولین کارگردانی حجازیفر اثری ارزشمند و ستودنی با پروداکشنی قدرتمند است. که البته سایه همین شاعرانگی آنقدر پررنگ شده است که فیلمساز را از معرفی عمیقتر اندیشه و فلسفهها، و تفکر و منش باکری که اتفاقا به درد امروز جامعه و مسولین میخورد، بازداشته است.
مهدی کیانی کارشناس ارشد کارگردانی سینما، فیلمساز و مدرس دانشگاه در گفتوگو با پانا درباره چگونگی ساخت یک فیلم از ایده تا طرح و فیلمنامه گفت: «امروزه و در میان انبوه تولیدات سینمایی و تلویزیونی در سر تا سر جهان که منجر به خلق روزانه صدها فیلم، سریال، مستند و... شده است، آن هم در شرایطی که یک اثر هنری هنوز به بازار جهانی ارائه نشده و بازخورد و اقبال عمومی در مورد آن روشن نیست. این رسانه ها و منتقدان هستند که میتوانند در مورد تماشای یک اثر در ما اقبال ایجاد کرده و یا ما را از تماشای ان بازدارند. علاوه بر نقش رسانه ها، رویدادهایی مثل جشنواره ها به لحاظ این که دارای فیلترها و بازبینیهایی است.»
وی به برگزاری جشنواره فیلم فجر اشاره کرد و گفت: «جشنوارههایی چون جشنواره فجر فضای خوبی برای تماشای منتخب هستند. اما این رویدادها هم، همچون گذشته به تنهایی نمی تواند ترقیب کننده مخاطبان برای تماشای یک اثر باشد. لذا فاکتورهای مهم دیگری هم برای ایجاد تمایل برای تماشای یک اثر اهمیت دارد. یکی از اصلی ترین این فاکتور ها پوستر معرف یک اثر هستند. یک پوستر یا حتی نامواره باید علاوه بر فاکتورهای زیبایی شناسانه، حامل معنا و مفهوم نیز باشد و مهمتر از همه با فرهنگ جغرافیایی که در آن عرضه می شود نیز همخوانی داشته باشد، برای مثال بسیاری از فیلم های معروف تاریخ سینما برای عرضه در آمریکا، اروپا، آسیا و.... با پوسترهایی متفاوتی که برای مخاطبان آن منطقه جذاب باشد، عرضه می شود.»
این کارشناس سینما به دیگر مواد مورد نیاز برای معرفی بهتر یک فیلم سینمایی اشاره کرد و گفت: «علاوه بر پوستر، موضوع و کلیت یک اثر که به صورت خلاصه در اطلاعیه ها منتشر میشود یکی دیگر از فاکتورهای مهم برای انتخاب تماشای آن است. فاکتور بعدی عوامل اصلی تولید یک اثر از جمله نویسنده، به عنوان خالق متن، کارگردان به عنوان خالق تصویر و اتمسفر، و بازیگران به عنوان خالق شخصیت ها میباشند. فاکتورهای دیگری همچون شکل و زمان عرضه، تحلیل و نقد و نگاه منتقدان و جوایز کسب شده پس از ورود آثار به بازار فیلم اهمیت می یابد، که می توانند توجه مخاطب را برای تماشای یک اثر جلب کنند. که بر شمردن و تحلیل این فاکتورها خارج از بحث این یادداشت هستند. این در حالی است که متاسفانه هنوز هم خیلی از تهیه کنندگان و فیلمسازان، گویا متوجه اهمیت چنین اقلامی مانند تیزر، پوستر در انتشار یک اثر نیستند.»
نامی که خوشقواره نیست
وی در بخش دیگری از سخنان خود به شکا مصداقی به فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» اشاره کرد و گفت: «در مواجهه با فیلم موقعیت مهدی، در جشنواره فیلم فجر، نام اثر هرچند معنا دار و چندپهلو است و هم موقعیت جغرافیایی، و هم موقعیت و کسوت اجتماعی، و هم وضعیت و حال روحی و معنوی و سرنوشت شهید مهدی باکری را تداعی میکند و همچنین این اندیشه را به ذهن ما متبادر می کند که پیکر این شهید امروز و پس از چند دهه در کجای این عالم مدفون شده است. و از طرفی هم بیانگر یک اثر بیوگرافیک به دلیل استفاده از نام کوچک شهید باکری است، اما می توانست نامی عمیق تر و تامل برانگیزتر و با ظرافت تری یا حتی اسم کاریزماتیک و با مسما تری نیز باشد.»
وی ادامه داد: «این اسم حتی ارتباط چندانی با اتمسفر حاکم بر فیلم ندارد چرا که بعد از تماشای فیلم متوجه می شویم اتر تنها راجع به مهدی باکری نیست. اسم فیلم می توانست با واج آرایی دلپذیرتری باشد یا حداقل در قد و قواره شاعرانگی فیلم یا اسامی اپیزودهای داخل فیلم هم باشد. این نکته به خصوص جایی بیشتر خودنمایی میکند که بعد از تماشای اثر، متوجه میشویم پرداخت به باکری در این فیلم، یا پرداخت به شخصیت خسرو خیلی قدرتمند تر از پرداخت به شخصیت مهدی اتفاق افتاده، و گویا با یک فیلم بیوگرافیک یا یک فیلم صرفا دفاع مقدسی یا تاریخ نگارانه و مستند طرف نیستیم. از طرفی با اثری مواجهیم که ما را به عمق یا ورای احساسات و اندیشه های خودش نمیبرد. و فقط به نمایش لایه بیرونی از کارکترهایش اکتفا میکند.»
این کارشناس سینما در ادامه به پوستر این فیلم سینمایی و اهمیت آن برای معرفی هرچه بهتر فیلم سینمایی «موقعیت مهدی» اشاره میکند و میگوید: بعد از عبور از عنوان فیلم به پوستر و نامواره فیلم میرسیم طرحی که آنچنان مفهوم درونی، اندیشه و تامل یا اطلاعاتی جدیدی از اثری که قرار است ببینیم به ما نمیدهد، و هیچ ترغیبی در ما برای مشاهده اثر ایجاد نمیکند. طرحی که به لحاظ بصری هم خیلی گیرا نیست. از طرفی ما میدانیم که قرار است فیلمی در مورد شهید مهدی باکری ببیننیم که احتمالا با توجه به شناختی که از ایشان داریم میدانیم فیلم در حوزه دفاع مقدس خواهد بود، پوستر هیچ فاکتور سینمایی خیرهکننده ای ندارد و در آن از صحنههای جذاب یا معنی دار فیلم هم استفاده نشده. ، پوستری که در لایه ظاهری وجه پر تامل و پر حیا و با آرامش مهدی باکری، البته بدون آن لبخند پر محبت، مهربان و زیبا و کاریزماتیک را نشان میدهد و در سوپرایمپوز خود در بالاتنه یک دیواره سخت و پر خط و خطوط و بی ربط را تصویر کرده که در زیر آن، آتش و آشوب جنگ شعله ور است. مفهومی که اگر به زور به پوستر بچسبانیم باز هم معنا و ارتباطی با فیلم و شاعرانگی فیلم ندارد.»
وی یادآور میشود: با توجه به آنچه که مرور کردیم میتوان گفت تنها فاکتوری که برای تماشای این اثر در مخاطب رغبت ایجاد میکند در وحله اول خود اسم و مقام شهید مهدی باکری است، در واقع می رویم تا ببینیم این شهید چگونه به تصویر کشیده شده است، فاکتور دیگری که می تواند برای مخاطب تمایل ایجاد کند نام خود هادی حجازی فر به عنوان کارگردان و بازیگر در این اثر می باشد. در واقع می رویم تا ببینیم سینمای هادی حجازی فر در مقام کارگردان چه حرفی برای گفتن دارد، یا بازی های کاریزماتیک و جذاب او اینک در ایفای شخصیت شهید باکری چگونه متبلور می شود؟
بخش دوم: پروداکشن قدرتمندی که درگیرمان نمیکند/ مواجه مفصل و تحلیل اپیزود به اپیزود اثر(خطر اسپویل)
این کارشناس سینما در ادامه سخنان خود به اهمیت تیتراژ در این فیلم اشاره و گفت: «در مواجهه با خود فیلم، در ابتدای اثر و در تیتراژ، با تصاویر آرشیوی قدیمی که فیلم های مهدویان و ایستاده در غبار را در خاطرمان زنده می کند، آغاز میشود. گویی قرار است با فیلم مستند گونه ای مشابه آن طرف باشیم یا شاید هم اثر میخواهد واقعی بودن اتفاقی که روایت میکند را به مخاطب از همین ابتدا القا کند، که اگر هم این باشد این اتفاق به خودی خود نه تنها اتفاق بدی نیست بلکه به عنوان جایگزینی برای جملاتی کلیشه ای «چون بر اساس یک داستان واقعی و...» هم سینمایی تر و هم خوشایندتر است. هرچند ما این پس زمینه را حتا قبل از تماشا داشته ایم که با فیلم تاریخ نگارانه و واقعی مواجه خواهیم شد.»
وی ادامه داد: «بلافاصله بعد از تیتراژ ما با عنوان اپیزود اول اثر مواجه می شویم، و پس از آن در اولین صحنه از فیلم زیر نویس تاریخ و موقعیت مکانی فیلم هم درج می شود زیرنویسی که سعی دارد هم ذهن مخاطب خود را چارچوب بندی کند و هم مستند بودن فیلم را به رخ بکشد. دوربینی که برخلاف رویه معمول سینمای کلاسیک از نمای نزدیک آغاز می شود و بعد به سمت معرفی کارکتر محوری داستان یعنی شهید باکری می رود. اولین مواجه ما با قهرمان، یا کارکتر اصلیِ فیلم به نظر نمی رسد عمیق تر از معرفی وجه آرام و صبور شهید باکری باشد، همان چیزی که روی پوستر هم دیدهایم و لذا برایمان تازگی ندارد، از حلول ضعیف کارکتر اصلی در فیلم که عبور کنیم، کلیت این صحنه به اندازه کافی گیرایی و تعلیق ندارد و فقط بازی ها و فضاسازی با اندکی طنازی و شوخی ها است، که ما را جذب می کند تا به تماشا ادامه دهیم.»
کیانی در بخش دیگری از سخنان خود به دیالوگهای این فیلم اشاره کردو گفت: «نکته حائز اهمیت دیگر این که شخصیت باکری از همان ابتدا به صورت رگباری و با دیالوگ، آن هم از زبان خودش و به بهانه یک جلسه خواستگاری جمع و جور معرفی میشود، در واقع پیش از آن که با این شخصیت ارتباط برقرار کرده باشیم، ایدئولوژی و موضع و هدف خود را صریحا با دیالوگ و به شکل تیپیکال ارایه میکند. که این نوع معرفی شخصیت هرچند اشتباه نیست اما ضعیف ترین شکل حلول و معرفی کارکتر اصلی فیلم به مخاطب است، کافیست همین صحنه را با صحنه هایی از فیلم مهدویان کنار هم بگذاریم، مثلا در ماجرای نیمروز یک و دو، در اولین مواجهه مخاطب با نقش هادی حجازی فر، مقدمه، معرفی و حلول شخصیت به درستی اتفاق می افتد و همین شروع درست است که تا آخر ما را با اثر و نقش همسو میکند.»
وی یادآور میشود: «در صحنه آغازین فیلم موقعیت مهدی، تمهیدات سینمایی، دوربین و فضا هنوز تکلیف مخاطب را روشن نکرده که با چه فیلمی مواجه خواهد بود اما بر خلاف تیتراژ اینبار نوید یک اثر خانوادگی و شاعرانه را می دهد.»
این کارشناس سینما در ادامه با اشاره به این مطلب که این فیلم در چند اپیزود ساخته شده است؛ گفت: «اپیزود اول گره، عطف و تعلیق خاصی در فیلمنامه ندارد و همین هم مخاطب را بیشتر قانع میکند که باید فیلم شاعرانه ای را در ادامه به تماشا بنشیند، که البته شوخی های و طنازی هایی هم خواهد داشت. شوخی هایی که شبیه شخصیت کمال در ماجرای نیمروز می تواند دلچسب باشد و بر دل مخاطب بنشیند. نام این اپیزود، مرتبط با مهریه ازدواج همسر مهدی باکری است و وقتی مخاطب متوجه این قصه می شود، وجه شاعرانگی ماجرا بیشتر هم میشود.»
وی اضافه میکند: «در اپیزود دوم باز هم داستان و فضا شاعرانه و خانوادگی است، اما این بار ماجرای حمید برادر مهدی دنبال می شود، نقشی که شباهت چهره اش با مهدی، به جذابیت قصه می افزاید، یکی از گره هایی که در این اپیزود شکل میگیرد بحث حضور حمید در سپاه و توبه نامه ی است که نمیداند برای چه باید آن را امضا کند، گره ای که هم طنازانه است و هم درد آور به جهت پارادوکسی که به اعتراف به گناهان نکرده منجر می شود. قصه لباسی که بافته میشود، حیاطی که در زمستان موزاییک می شود، در کنار نام این اپیزود، به دلنشینی و شاعرانهگی این قسمت می افزاید.»
این کارشناس سینما در ادامه سخنان خود تصریح می کند: «اپیزود بعدی، فضا و جهان فیلم به طور کلی تغییر کرده است حمید در میدان نبرد و و نزدیک به مهدی مشغول فعالیت است، چیزی از کاریزما نه در شخصیت مهدی و نه در شخصیت حمید نمیبینم، سخنرانی مهدی هم چندان خاص و تکان دهنده و تاثیر گذار برای یک فیلم سینمایی نیست، از طرفی نمونه اش را در فیلم ها زیادی هم دیده ایم. دوربین در سکانس سخنرانی مهدی، برخلاف فضای اپیزودهای قبل آرام نیست و لرزش رو دست دارد و در مشابهت با آثاری مثل آثار مهدویان خوشبختانه مستقل عمل میکند. تصویر فیلترهای نگاتیوی و فورگراندهای سینمای مهدویان را ندارد، و لنز ها مانند کارهای مهدویان تله، یا مستند گونه نیستند. لرزش دوربین هم به لحاظ فرمی ما را برای آنچه که در ادامه خواهیم دید به نوعی آماده می کند که این ریزبینی و دقت در فرم هم برای کارگردان ستودنی و قابل ستایش است. اما ای کاش به زاویه و ارتفاع دوربین هم در این صحوه ها توجه بیشتری میشد. در این اپیزود اگر به دنبال ابعاد شاعرانه باشیم قصه ها کم نیستد، انتظار و فراغ، دوری از خانه، و صحنه ی غم انگیز خانه خلوت و خالی حمید و نمایی که به پنجره ختم می شود. و همچنبن شهادت حمید با آن لباس خاطرانگیزی که هرگز پیدا نخواهد شد، این شاعرانگی ها را رقم میزند که البته جابه جایی یک سکانس در این اپیزود که مشخص نیست چقدر عمدی و چقدر سهوی بوده، یعنی صحنه شهادت، کمی ماجرا را پیچیده میکند، پیچیدگی گیج کننده ای از منطق روند روایی اثر می کاهد، در همین اپیزود قصه سربازی که قصد عبور از کانال و رساندن مهمات را دارد، هرچند داستان تامل برانگیر و غرور امیزی دارد ولی میتوانست پرداخت قوی تری هم داشته باشد.»
وی به دیگر اپیزودهای این فیلم اشاره و اظهار کرد: «اپیزود بعدی نیز در خط مقدمه جبهه و زیر گلوله و بمب باران، اما شیرین و دلپذیر و شاعرانه است، و سرشار از طنازی و شوخی است، یک دوستی شیرین که البته کمی از داستان اصلی فیلم جداست و میتواند یک فیلم کوتاه جداگانه تلقی شود، کاشت و برداشت پشت سر هم در این اپیزود کمی در ذوق زننده است، یعنی همین اپیزود که البته با همه ضعف های پرداختی خود، قوی تر و به یاد ماندنی تر از سایر اپیزودها در امده است. می توانسند به لحاظ چیدمانی، شخصیت پردازی و ایجاد همزاد پنداری، طویل و عمیق تر و تاثیر گذارتر و تعمل بر انگیز تر پیش برود، هم در داستانِ پیش مقدمه این اپیزود که بعد تر به شاعرانگی و تاثیرگذاری این اپیزود کمک می کند، هم در ایجاد همزاد پنداری بین شخصیت خسرو و محمد، در واقع تا بیایم و با شخصیت خسرو ومحمد و ارتباطتشان، جایگاهشان و ربطتشان به داستان نزدیک بشویم و آن ها را عمیق تر بشناسیم و درک کنیم، داستانِ زیبایشان به پایان می رسد. نام این اپیزود هم در پایان آن برای مخاطب کشف می شود و احساس خوشایند و تامل بر انگیز آن به دل مخاطب نیز می نشیند.»
وی اضافه کرد: «اپیزود پنجم هم رنگ و بوی شاعرانگی خود را دارد، شاعرانگی که در برخورد یک ملت با پدیده شهادت در کوچه و خیابان ها تبلور پیدا کرده و به دیالوگ شخصیت شهید باکری و همسر حمید منتهی می شود. و صحنه گفتگو و رانندگی مهدی در کنار همسرش نیز به آن رنگ و لعاب می دهد. در همین صحنه هم عمق این ارتباط زناشویی با دیالوگ و کلمات است که شکل میگیرد نه با دوربین و بازیِ بازیگرها.»
این کارشناس سینما به اپیزود پایانی این فیلم اشاره کرد و گفت: «اپیزود آخر نیز هرچند زیباست اما متاسفانه درست از اب در نیامده، و به جای آن که ماندن مهدی در کنار یارانش فداکارانه و ایثارگرانه به نظر برسد، غیر منطقی از آب در آمده است،حتی آرامش مهدی در میان تصویر زیبا و چشم گیر جزیره باز هم شاعرانه اما غیر منطقی است، و علت آن هم دوباره شاید عدم همزاد پنداری با این شخصیت باشد. در موازات صحنه های جزیره مجنون، با شاعرانگی انتظار همسر مهدی همراهیم، فلش بک هایی که دلپذیر است و نام این اپیزود هم در راستای شاعرانگی همین شاعرانگی خوب انتخاب شده است. صحنه به اب سپردن مدارک شناسایی یا پیوستن مهدی و یارانش به رود هم، زیبا و عمیق و پر معناست و از نظر پروداکشن سینمایی هم کمبودی ندارد، صحنه ای که غرور آمیز، تامل بر انگیز و گر احساس است و جای دستمریزاد دارد.»
شاعرانهای که با سوژه و مخاطب فاصله دارد
وی در پایان سخنان خود به سوژه این فیلم و شاعرانگی در این فیلم می بینیم اشاره کرد و گفت: «به عنوان جمع بندی شاعرانگی بزرگترین نقطه قوت فیلم موقعیت مهدی است، شاعرانگی و طنازی که اما بیشتر از آن که در شخصیت ها حکم فرما باشد در فضا و اتمسفر و کارگردانی تجلی پیدا کرده. پروداکشن قوی و خلق صحنه های به یاد ماندنی از دیگر نقاط قوت این اثر است که در کنار قصه های غرور انگیر و کوتاهِ لابه لای فیلم اتفاق خوبی را رقم زده است.»
کیانی ادامه داد: «اپیزودبندی ها و نام گذاری زیبا و شاعرانهشان در انسجام بخشیدن به ذهن مخاطب برای هر قصه موفق بوده اما به همان اندازه یکپارچگی کلی اثر را به خطر انداخته است.»
وی اضافه کرد: «نام گذاری مستقیم و اشتباه عنوان فیلم که ارتباطی با مود عاشقانه اثر ندارد، وارد نشدن به عمق کارکترها و شخصیت ها، تیپیکال بودن آنها، عدم همزاد پنداری با کارکتر ها، دور ماندن مخاطب از کارکترهای فیلم، عدم پرداخت به عمق فلسفه فکری کارکترها به خصوص شهید باکری، عدم ایجاد کاریزما در کارکتر های شاخص اثر، دیده نشدن کاریزمای پر مهر و محبت و ارام شهید باکری در چهره حجازی فر، معرفی ناقص این شهید بزرگوار و بازنکردن منش و ابعاد اندیشه ای و شخصیتی او، اصلی ترین نقاط ضعف این اثر تلقی می شوند که از تاثیرگذاریِ این اثر کاسته اند. و رفتار مهدی و رزمندگان در خط مقدم بیشتر از آن که تداعی گر آرامش و عادت انها به آن شرایط باشد، بی خیالی و بی تفاوتی و بی اهمیتی به ان اوضاع و شرایط را تداعی کرده است، تعهدی که مهدی به یارانش دارد در دیالوگ هایش تجلی پیدا کرده اما در رفتار، بازی و میزانسن هایش در خط مقدم یا حتا پیش خانواده اش تجلی نیافته است.»
کیانی یادآور شد: «در نهایت موقعیت مهدی به عنوان یک فیلم دفاع مقدسی شاعرانه و به عنوان اولین کارگردانی حجازی فر اثری ارزشمند و ستودنی با پروداکشنی قدرتمند است. که البته سایه همین شاعرانگی انقدر پررنگ شده است که فیلمساز را از معرفی عمیق تر اندیشه و فلسفه ها، و تفکر و منش باکری که اتفاقا به درد امروز جامعه و مسولین میخورد، بازداشته است. و لذا از این بُعد نه مخاطبی که باکری و عظمت وی را میشناسد قانع میکند. و نه باکری را کامل و جامع به مخاطبی که او را نمیشناسد»
ارسال دیدگاه