دکتر مرتضی منادی*

آفرینش «فرهنگ فاخر»

«میل» در یک جامعه چگونه شکل می‏‌گیرد؟ تحت تأثیر چه مؤلفه‏‌هایی می‌تواند به «میل فاخر» بدل شود؟ فرهنگ فاخر چطور میل فاخر می‌‏آفریند؟ با توجه به اینکه میل از فردی به فرد دیگر متفاوت است و نوع میل از جامعه‏‌ای به جامعه دیگر فرق می‎کند آیا «میل» ارتباطی با «فرهنگ» دارد؟ فرهنگ‏‌ها چه نقشی در شکل‎گیری امیال افراد آن جامعه دارند؟ چرا در برخی جوامع یک نوع «میل» خاص بروز بیشتری پیدا می‎کند؟ به‌عنوان مثال در جامعه‎ای چون برزیل میل به ورزش فوتبال افزایش می‎یابد، در جامعه‌‏ای دیگر میل به فعالیت‌‏های فرهنگی (همچون کتابخوانی در فرانسه) و در جامعه‌‏ای میل به پُرکاری (مانند ژاپن) شکل می‎گیرد؟ اساساً «میل» چیست؟ چه فرقی با «نیاز» و «خواسته» و «غریزه» دارد؟ اینها محورهایی است که سعی شده در این مقاله مورد مداقه قرار گیرند.

کد مطلب: ۱۲۲۵۳۱۸
لینک کوتاه کپی شد

یکی از مفاهیم مهم در حوزه روانشناسی و در مکتب روانکاوی بخصوص اندیشه ژاک لکان، روانکاو فرانسوی، مفهوم «میل» است. در باب این مفهوم لازم است چند نکته را مدنظر داشته باشیم. در وهله نخست «نیاز»، «خواسته» و «میل» به‌ظاهر مترادف هستند و یک معنی را می‎رسانند. در حوزه جامعه‏‌شناسی از جمله اندیشه زیمل، «میل» و «نیاز» یکسان شمرده می‎شوند؛ ولی از منظر لکان متفاوتند. دوم، «میل» از یک فرهنگ به فرهنگ دیگر تعریف متفاوتی دارد؛ یعنی «فرهنگ» در تولید و تعریف میل نقش دارد. به زبان دیگر، تعریف میل به مانند یک واقعیت اجتماعی، برساخت‌های اجتماعی است. سوم، هر فرهنگی امیال خاصی را تولید و پرورش یا به‌عبارتی، آموزش می‎دهد. و چهارم، میل درجه‎بندی دارد؛ یعنی «میل فاخر یا ناب» و «میل ساده یا عامیانه» داریم.

ژاک لکان تمایزی بین سه مفهوم «نیاز» (Envie) و «خواسته» (Demande) و «میل» (Désir) قائل می‎شود. به باور او «نیاز از جمله گرسنگی یا تشنگی، ارضا شدنی است. اما میل با چیزی فراسوی نیازهای اولیه بشر ارتباط دارد که ارضا شدنی نیست. از نظر او، میل مفهومی وسیع‌‏تر و انتزاعی‏ تر از لیبیدو یا «خواست» نزد فروید است. میل در مرکز هستی ما قرار دارد و به معنای دقیق کلمه، اساساً رابطه‌‏ای با فقدان دارد.» (هومر، ۱۳۸۸: ۱۰۲) به زبان دیگر، همچنان به تعبیر لکان «میل نه اشتیاق به ارضا شدن است و نه تقاضای عشق؛ بلکه باقی مانده تفریق اولی از دومی است؛ پدیده از هم جدا شدن آن دو.» (هومر، ۱۳۸۸: ۱۰۳) از این رو، در اصل «میل جوهره انسان است.» (اونز، ۱۳۸۶:۴۵۹) یعنی به نوعی میل، هویت واقعی هرفردی است.
زمانی که لکان از میل سخن می‎گوید «نه به هر نوع میلی، بلکه همواره به میل ناخودآگاه اشاره دارد.» (همان، ۴۵۹) که غالباً برای انسان پنهان یا شاید دست‎نیافتنی است ولی وجود دارد. از این رو، لکان معتقد است «هدف درمان روانکاوی هدایت فرد تحت روانکاوی به‌سمت شناخت حقیقت درباره میل خود است.» (همان، ۴۵۹) لکان «ناخودآگاه را به سادگی «کلام دیگری بزرگ» می‏ نامد.» (هومر، ۱۳۸۸: ۹۹) به‌دنبال این تعریف، وی معتقد است که «میلِ انسان، میلِ دیگری بزرگ است.» (اونز، ۱۳۸۶:۴۶۲) یعنی به زبان ساده‌‏تر، الگوهایی که در اطراف فرد وجود دارند و فرد در صدد رسیدن به آنها است یا به مانند آنها شدن را در سر می‌‏پروراند.

نکته مهم دیگر در مورد مفهوم میل، این است که میل درجاتی دارد؛ به مانند فرهنگ فاخر و فرهنگ توده‎ای. به تعبیر الن گی (۲۰۱۷) ما با میل فاخر یا میل توده‎ای روبه‌رو هستیم. «میل فاخر» بیشتر تفکر برانگیز است. کمتر مادی است، تکامل را به‌دنبال دارد و فاصله زیادی با نیاز و خواسته دارد؛ در مواقعی دست‏ نیافتنی است. در حالی که «میل توده‏ ای» بیشتر مادی است. روزمره است نزدیک به غریزه است که دست‏‌یافتنی‏‌تر است و امکان اجرا شدنش بیشتر است.

آیا میل امری فطری و ذاتی، یا امری اکتسابی است؟ آیا می‌توان میل را آموزش داد؟ میل یکی از نیازها و خواسته‏‌های طبیعی و بعضاً غریزی هر انسانی است. میل به شادی، میل به غم، میل به خوردن، میل به خوابیدن، میل به محبت کردن، میل به عشق ورزیدن، میل به بخشش یا میل به خساست، میل به صلح یا میل به خشونت و جنگ، حتی میل به خدمت و خیانت یا عفو و انتقام.
خوب یا بد بودن میل، بحث دیگری است؛ ولی همه افراد، همه این نوع میل‏‌ها را ندارند. در این شکی نیست که هر میلی، محصول متفاوتی خواهد داشت. در واقعیت امر، چگونگی و نوع میل به‌عنوان یک هدف یا آرزو، در سطح خُرد «مسیر حرکت فرد» را و در سطح کلان «مسیر حرکت جامعه» را نشان می‏‌دهد.
با توجه به اینکه میل از فردی به فرد دیگر فرق می‌کند و نوع میل از جامعه‏‌ای به جامعه دیگر متفاوت است آیا «میل» «ارتباطی» با فرهنگ دارد؟ آیا می‌توان گفت هر فرهنگی میل‏‌هایی را در افراد القا می‎کند و آموزش می‎دهد و به‌وجود می‏ آورد؟ یا می‎توان بیان کرد که در یک فرهنگ، یک نوع میل بیشتر از میل‏‌های دیگر است؟

«فرهنگ» معانی متفاوتی دارد. در این میان «اسپیلمن دسته ‏بندی سه گانه‏‌ای صورت داده است که در آن، همه تعاریف فرهنگ را ذیل سه گروه می‌آورد: ۱)فرهنگ به منزله خصلت کلی گروه‌ها و جوامع
۲) فرهنگ به منزله قلمرو مجزایی از نمودهای انسانی و ۳) فرهنگ به مثابه فرایند معنی‌سازی.
در برداشت نخست، فرهنگ به منزله خصلت کلی گروه‎ها و جوامع، چیزی است که اعضای درون جامعه را به هم پیوند می‏‌زند و درون را از بیرون متمایز می‎کند. اسپیلمن ریشه این تعریف را به اروپای قرن ۱۹ مرتبط می‌‏داند که نوعی برتری‏ جویی میان جوامع دیده می‌‏شود. و این مطالعات را برای نشان دادن نوعی برتری یا کهتری فرهنگی صورت ‎دادند. در معنای دوم، به داخل جامعه می‏‌آییم تا با مفهوم فرهنگ و صفت فرهنگی بین عناصر خاصی از درون جامعه جدایی ایجاد کنیم. در نتیجه، عناصری را فرهنگی و عناصری دیگر را غیرفرهنگی می‌‏نامیم. این دسته از تعاریف، بر جداکردن فرهنگی و غیرفرهنگی متمرکزند.
در دسته نخست، نوعی سلسله مراتب بین جوامع فروتر و فراتر دیده می‎شود و در دسته دوم، نوعی رتبه‎بندی کارها و مصنوعات بشری مطرح می‎شود. به‌عنوان مثال، فعالیت‏‌های اقتصادی کم ارزش و مثلاً نوشتن کتاب ارزشمند تلقی می‏ شود. در اینجا نوعی سلسله مراتب وجود دارد. در دسته سوم، فرهنگ نوعی فرایند معنی ‏سازی تلقی می‌شود و هدف، توضیح معانی متفاوت کردارها و تأثیر آنها بر زندگی اجتماعی فرد است. اسپیلمن تعریف سوم را بر دو تعریف دیگر ترجیح می‏‌دهد.» (کاظمی، ۱۳۸۷: ۴ و ۵)

با تعریف دوم از اسپیلمن، در جوامع امروز ما با دو نوع فرهنگ روبه‌رو هستیم؛ بخشی به‌نام «فرهنگ والا یا ناب یا فاخر» محسوب می‏‌شوند که ماندگارند، غنی هستند، تفکر برانگیز و انتزاعی‏ اند. و «فرهنگ توده‎ای یا عامیانه یا روزمره» که سطحی است نیاز به تعمق و تفکر دارند، انضمامی است و به‌سرعت قابل مشاهده است.
فرهنگ هر جامعه‎ای، به تعبیر التوسر(۱۹۷۰)، به کمک دستگاه‌های ایدئولوژیک در گذر از نهاد آموزش و پرورش، نهاد خانواده، رسانه‏‌های جمعی و فعالیت‌های فرهنگی موجود در جامعه، در تلاش است تا میل‏‌هایی را در افراد جامعه به‌ وجود آورد.
به تعبیر وینیکات «فرهنگ در چگونگی و شکل میل، نقش مهمی ایفا می‏‌کند.» (وینیکات، ۱۹۹۷: ۵۹) همانگونه که در جامعه‏‌ای میل به ورزش (مثلاً فوتبال در برزیل) افزایش می‎یابد در جامعه ‏ای دیگر میل به فعالیت‌‏های فرهنگی (مثلاً کتابخوانی در فرانسه) و در جامعه‌‏ای میل به پُرکاری (مانند ژاپن) و غیره شکل می‎گیرد. همه این حالات و میل‏‌ها متأثر از فرهنگ حاکم بر آن جامعه است و مسیر فرد و جامعه را تعیین می‏‌کند. به عبارتی، فرهنگی میل به صلح و دوستی و گذشت را سرلوحه خود قرار داده و به آموزش آنها پرداخته و آنها را ترویج می‎کند و فرهنگی دیگر میل به ستیزه و مبارزه و خشونت را القا و تبلیغ می‎کند. در واقعیت امر، فرهنگ هر جامعه‌‏ای در گذر از نهادهای آموزشی نظیر نهاد آموزش و پرورش، نهاد خانواده، رسانه‏‌های جمعی و فعالیت‌‏های فرهنگی موجود در جامعه نظیر سینما، تئاتر، کنسرت‌‏های موسیقی، نمایشگاه‏‌ها، گالری‏‌های نقاشی، جلسات ادبی، مراسم مذهبی و غیره در تلاش است تا افراد جامعه را نسبت به عناصر و جزئیات فرهنگ جامعه، جامعه‌‏پذیر(منادی، ۱۳۸۷) کند.

البته جامعه‏‌پذیری یک عمل دو سویه است. رفت و برگشتی است و فرد با توافق و به کمک آموزش، میلی را می‌‏پذیرد و اجرا می‏‌کند. یعنی در سنین کوچک‌تر کودک بیشتر پذیرنده است و تحت‏‌تأثیر آموزش ‏دهندگان است ولی در سنین بزرگ‌تر خود اقدام به انتخاب و ساختن نوع میل با تعامل با افراد و نهادها خواهد کرد. در نتیجه، فرهنگ و محتوایش نقش مهمی در آموزش و ترویج میلی خاص دارند.
اما در مورد میل فاخر به مانند فرهنگ فاخر و میل توده ‏ای به مانند فرهنگ توده‌‏ای می‌توان دو نکته را مطرح کرد: نخست، سرمایه فرهنگی بالا، فرهیختگی را به همراه خواهد داشت و مخاطب فرهنگ فاخر خواهد شد و به تعبیر هایدگر (۱۳۹۰) با موضوع تفکر برانگیز ارتباط خواهد داشت و طبعاً میل فاخر خواهد آفرید که مسیری فاخر را فراهم می‌‏کند.

همانگونه که زیمل (۱۳۹۲: ۱۷۲) بر این باور است که ذهن نافرهیخته علایق آنی را می‌‏طلبد که عملی بشود یقیناً نمی‎تواند به‌سمت فرهنگ فاخر جذب شود که نیاز به زمان و تعمق زیاد دارد و میل آنی، سطحی و اجرا شدنی را که بیشتر غریزی است، در نظر خواهد گرفت.
دوم، جامعه‏‌ای که نهاد آموزش و پرورش‏ش، دانش‏‌آموزانش را با بردن به گالری‏‌ها، موزه‏‌ها و... با هنر آشنا می‏‌کند؛ آنان را به خواندن رمان‏‌های کلاسیک و اشعار شعرای بزرگ جامعه ترغیب می‏‌کند؛ آنان را تشویق به اندیشیدن و فکر کردن و نوشتن می‏‌کند به تعبیر مانهایم(۱۳۹۴) فرهنگ فاخر را دموکراتیزه می‏‌کند؛ میل فاخر را به آنان می‎آموزد و در آنان درونی می‌کند و این امر امکان‏پذیر نیست مگر فرهنگ فاخر بر جامعه حاکم باشد. در این حالت همه دانش‌آموزان، حتی آنانی که در خانواده، محروم از فرهنگ فاخر هستند با این فرهنگ آشنا شده و می‌توانند ترغیب به داشتن «میل فاخر» را بیابند.
در واقعیت امر، تأثیرگذاران بر یک جامعه، نظام سمبلیک جامعه (به تعبیر بوردیو) یا الگوها (به تعبیر ژاک لکان) یا نخبگان جامعه هستند. این الگوها با مطرح شدن در سطح جامعه و با اندیشه، رفتار و سبک زندگی خود، به جامعه جهت می‌‏دهند. روحانیون، هنرمندان، نویسندگان، سیاستمداران، ورزشکاران و نخبگان خواسته یا ناخواسته برای بخشی، قشری، آحادی و در مواقعی برای اکثریت افراد جامعه الگو می‏‌شوند و میل مشخص یا امیالی را به جامعه تزریق می‎کنند.
منابع در دفتر روزنامه موجود است

نیم‌نگاه
تأثیرگذاران بر یک جامعه، «نظام سمبلیک»، «الگوها» یا «نخبگان» جامعه هستند. این الگوها با مطرح شدن در سطح جامعه و با اندیشه، رفتار و سبک زندگی خود، به جامعه جهت می‏ دهند. روحانیون، هنرمندان، نویسندگان، سیاستمداران، ورزشکاران و نخبگان خواسته یا ناخواسته برای بخشی، قشری، آحادی و در مواقعی برای اکثریت افراد جامعه الگو می‌‏شوند و میل مشخص یا امیالی را به جامعه تزریق می‎کنند.
همانگونه که در جامعه‌‏ای میل به ورزش (مثلاً فوتبال در برزیل) افزایش می‎یابد در جامعه‏‌ای دیگر میل به فعالیت‌‏های فرهنگی (مثلاً کتابخوانی در فرانسه) و در جامعه‏‌ای میل به پرکاری (مانند ژاپن) و غیره شکل می‎گیرد. همه این حالات و میل‌‏ها متأثر از فرهنگ حاکم بر آن جامعه است و مسیر فرد و جامعه را تعیین می‏‌کند.

فرهنگ هر جامعه‏‌ای در گذر از نهادهای آموزشی نظیر نهاد آموزش و پرورش، نهاد خانواده، رسانه‏‌های جمعی و فعالیت‏‌های فرهنگی موجود در جامعه نظیر مراسم مذهبی، سینما، تئاتر، کنسرت‏‌های موسیقی، نمایشگاه‌‏ها، گالری‏‌های نقاشی و جلسات ادبی و غیره در تلاش است تا افراد جامعه را نسبت به عناصر و جزئیات فرهنگ جامعه، جامعه‏‌پذیر کند.
*جامعه‌‏شناس و هیأت علمی دانشگاه الزهراء
منبع: ایران

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار