گروه رستاک
موزیکرونا
پرسیدیم این چیست یا کیست که برایمان اینقدر سوغاتی ناخواسته آورده، گفتند: اصلا دیده نمی شود، اما شما دشمن بینگاریدش. گفتیم حالا که دیده نمی شود، چگونه حالش را بگیریم؟
نام: ویروس کرونا
محل تولد: چین و ماچین خودمان
هدف از تولد: قلقلک جهانیان
راه های مبارزه: علم، فرهنگ و هنر، امید
ناگهان پچپچی با نوید خطری مهیب از این سو و آن سو راه خود را به خانههایمان گشود. همه چیز را مجبور به تغییر ماهیت کرد، چه جاندار و چه بیجان متحول شدند. خبری با زمزمههای آمیخته با ترس و دلهره، جای پای خود را در گوشمان محکم می کرد. گوش که بماند! ای کاش فقط گوش، قصدش ماندن در ریههایمان بود، آری ریههای نازنین مان که تا قبل از این با دود دنیای مدرنیزهپُرشان میکردیم، حالا برایمان از قبل عزیزتر شده بودند.
پرسیدیم این چیست یا کیست که برایمان اینقدر سوغاتی ناخواسته آورده؟
گفتند: اصلا دیده نمی شود، اما شما دشمن بینگاریدش.
گفتیم حالا که دیده نمی شود، چگونه حالش را بگیریم؟
گفتنند: حالتان را نگیرد،
کلاهتان را بیندازید بالا.
که گرفت و چطور هم گرفت!
گفتیم اسمی هم دارد؟
گفتند: آری،کرونا یا کووید ۱۹
خلاصه از آن روز تاکنون که تقریباً یک سال میگذرد آشوبی بپا شد. در بدو ورودش، سنگفرشهای خیابانهای دنیا دیگر به ندرت سیلیخور کفشهای عابران پیاده میشدند.
برای آمادهسازی انبارهای خالی ذهنمان، با عجله تمام، به فروشگاهها رفتیم و هرچه را که میتوانستیم تهیه کردیم. انگار همه انسانها بسان موشهایی شده بودند که برای گذراندن فصل سرما، مشغول به انبار کردن آذوغه در گونههای خود و انتقال آن به خانههایشان شده بودند. از داروخانهها برایتان نگویم!
غلغله روم شده بودند. تمامیشان برسر دکان هایشان زده بودند؛ ماسک و الکل نداریم.
یعنی اگر آقای مرحوم زکریای رازی میدانست که در این برهه تاریخی، جهانیان با نبود مرهمش آنقدر ناراضی میشوند و از فقدانش، دل و دماغشان ناکوک و ناراضی؛ پادزهری را نیز برای سهل الوصول بودنش مهیا میکرد.
خلاصه روزهای را پشت سر گذراندیم و میگذرانیم، که بدون تجویز دوای برای پیش گیری و شفا، گذران نمیکنیم.
سرتان را به درد نیاورم، چپیدیم در خانه هایمان. دیگر خودمان بودیم، حوضمان و صابون و تی. آنقدر شستیم و شستیم که دیگر نگو. دستهایمان از شست و شوی مکرر دیگر پوستی بر تن نداشت که بشوییم.
چند روزی که گذشت؛ دیدیم همچین مثل رب چینچین آنقدر هم که به نظر میرسد بدک هم نیست. خودش هفت چینی از چینِ زندگیست.
راستی تا یادم نرفته بگویم که میهمانمان از چین و ماچین آمده، با دامن چین چین آمده. بساط تخمه و پفک را مهیا کردیم.
پوست تخمهای نبود که در خانه از دست جاروبرقی خانه جان سالم به در نبرد.
در هر صورت اوایلش حتی با ترس از دشمن نامرئی خیلی خوش می آمد،اما کم کم صدای خانم خانه مثل صدای جاروبرقی خانم خانه بلند شد.دیگر تاب تحملی نبود.آری،قرنطینه کار خودش را کرده بود! قرنطیه ای که همراه با وسواس و ترس در وجودمان لانه کرده بود.
چه وسواس های که بوجود آمد ،چه عصب هایی که در مغز به خشم و خروش آمدند.چه کارگرانی که بیکار شدند و چه اشک های که برگونه ها جاری و از همه مهمتر چه عزیزانی که از دست رفتند. بعضی هایمان آنقدر ترسیدیم که از ترس مردن، مردیم.
حالا نکته قابل تامل این است که چگونه بر ترسهایمان فائق آییم.
نمیخواهیم مانند جملات کلیشهای بدنبال بیان تبدیل سازی فضای ترس به فرصت باشیم، اما چه کنیم که ضربان قلبمان را به آرامش دعوت کنیم؟
آیا میشود از ستون های فرهنگی و هنری جامعه برای دعوت به آرامش و تسکین دردهایمان بهره برد!؟
آیا لازم است بازبینی در نگاه جمعی جامعه، برای تعیین کردن نقش صحیح افراد به عنوان اعضای گروه و یا یک جمع در مهیا ساختن آرامش و امنیت، داشت؟
بیشتر وقتها، کلید سؤال های بزرگ در دستان نگاه و توجه به ساختارهای کوچک جامعه موجود است.
بگذارید گروه موسیقی رستاک را مثال بزنیم.
قسمتی از بدنه فرهنگی و هنری جامعه که مانند لایههای مختلف اجتماع از صدمات ناشی از کرونا بینصیب نماند.
رستاکی که با سابقه بیش از بیست سال فعالیت هنری و کنسرت های متعدد در داخل و خارج از کشور، به عنوان سفیر فرهنگی ایران زمین، حال باید مانند دیگر اقشار جامعه، به خواب زمستانی برود.
حال باید فشارهای متعدد پیش رو را تحمل کند.
حال باید دوری چهرههای نازنین طرفدارانش را متحمل شود.
بگذارید از مصیبت و درد برایتان نگوییم که همه در زندگانی این روزهایمان بیشتر تجربه میکنیم.
قرار بود به ره گشای این راه پر نهیب بپردازیم که رستاک را برایتان مثال زدیم.
بعضی وقتها سوالهایی هستند که بزرگترین جواب ها را فقط با خوانششان بیان میکنند.
چه شد که رستاک با تمامی لحظات محدود شوندهای که از این بیماری برای تکتک افراد جامعه حاصل شد، از پای ننشست و برای حاصل شدن قطره به قطره پادزهر فرهنگی و هنری جامعه از تلاش خود عدول نکرد؟
چه شد که تفکر جمعی و گروهی رستاک به فردیت دچار نشد؟
چه شد که علیرغم پرخطر بودن بیماری در مکان های شلوغ، حضور و بودنش را در اجراهای آنلاین یا مجازی دریغ نکرد؟
جوابهایتان را که آرامآرام در ذهنتان نقش میبندد،می شنوم.
بعضی اوقات راه درمان و ساخت سازه های بزرگ اجتماعی، نگاه و توجه به عملکرد سازهها و اشل های کوچک جامعه را می خواهد.
پس شاید بتوان گفت مادامی که تفکر خود را به سمت و سوی مدنیتی که داد و هوارش را میزنیم، پیش ببریم و تفکر جمعی را بر فردیت غالب کنیم، میتوانیم شاهد تغییرات تاثیرگذار و صحیحی در جامعه باشیم.
قلبتان مملو از خونی باشد که با جوش و خروش عشق میتپد.
«گروه موسیقی رستاک»
ارسال دیدگاه