قلههای سینمای کودک و نوجوان از «دونده» تا «۲۳نفر»
تهران (پانا) - سینمای کودک و نوجوان، طی چهل سال اخیر فیلمهای شاخص کم نداشته است. آثاری که یا نزد مخاطبان داخلی به جایگاه رسیدهاند و یا در آن سوی مرزها، نام «سینمای ایران» را به اوج رساندهاند.
تعدادی از فیلمهای سینمای کودک و نوجوان را که میتوانند در تقسیمبندی «برای کودک» و «درباره کودک» جایگاه داشته باشند، مرور کردهایم.
دونده
امیرو جوانکی است که در لانگشاتهای کنشگر امیر نادری با زیستی دغدغهمند و پُرتکاپو جا خوش کرده است. در پی بسط دادنِ این مقدمه باید گفت امیرو برای مخاطبان فیلم دونده فراتر از یک جوانک نیست. اساساً همین بیریشگیاش دستمایهای است برای چفت و بستهای علت و معلولیِ غریب پور و نادری در فیلمنامه.
نادری بارها در فیلم دونده جامعهای کوچک و سرزنده از قشر کم سن و سال را در جامعهای بزرگتر که از قضا سخت و زننده است در چالشهای دراماتیک شرکت میدهد تا مخاطب را بیشتر از همیشه به این نبرد نابرابر نزدیک کند.
به زعم بنده نادری دست به هنجار شکنیِ زبردستانهای در کارکرد جایگاه کودک در سینما زده است. امیرو معلق در دنیای شخصیتمحور امیر نادری معصومیت کودکانهاش را به دویدنهای خستگی ناپذیر و فریادهای از ته قلبش فروخته است، او برای تأویل رویاهایش در ذهن مخاطب دست به هیچ زحمتی نمیزند، امیرو با نکوهش رخوت در میان تمام معضلات و سختی های پیش رویش مسیر جاودانگی در مدیوم سینما را به راحتی طی میکند. در واقع به همین دلیل آنچه از دوندهی امیر نادری مانده، چیزی والاتر از چندین پلان مهندسی شده است.
شهر موشها
مرضیه برومند را میتوان با این اثر در والاترین رده در میان کارگردانهای سینمای عروسکی دانست. دست مایه کردن ایدهای ساده و دم دستی برای پی ریزی کردن درامی نابرابر با میان مایهای کمیک و با نشاط.
در واقع تمام آنچه شهر موشها جز آثار ماندگار قرار داده است کاراکتریزه کردن فرد به فردِ شخصیتهای قصه است، به طوری که هر یک از آنها کالت شده و خارج شدن از تیپ ساختار منسجمتر را در عرصهی پرسوناژ به خود میگیرد.
مریضه برومند کارکرد سازندهی ترانه و موسیقی را چنان به فیلم تزریق میکند که اثر در عین مطابقت با جامعه کودک روی خود را از رده های سنی بالاتر بر نگرداند.
در آخر به دنباله این کلام باید گفت شهر موشها برای یک نسل خاص با یک تاریخ مصرف مشخص نیست. اثری ابدی است که در تسلسل نسلها فُلو ناپذیر قصهی خود را تعریف میکند.
خانه دوست کجاست
ورای خانه دوست باید بگویم از دنیای کیارستمی دست به تأویل و رمزگشاییِ هر مولفهای بزنیم بازی را باختهایم. خانه دوست نیز از این قائده مستثنی نیست. باید روبه روی پرده نقرهای بنشینیم و از استشمام اتمسفرِ معصوم کودکانه از صداقت و سادگیِ اثر لذت ببریم. خانه دوست کجاست مفروض اساسی خود را که صداقت نام دارد به وسیله جاری کردن آن در لحن دوربین و کلام کاراکترها تعمیم میدهد.
لحن دوربین نیز در موازات با برخورد آهسته و در بعضی موارد ثابتش نسبت میزانسن به فیلم جلوهای کارت پستالی میدهد، این اقدام کیارستمی در رفتار با دوربین و خلق قابهایی همچون مسیر رفت و آمد کودک با آن درخت بالای تپه و گل بین دفتر مشق نتیجهای جز ماندگار شدن آن در ذهن مخاطب ندارد این ماندگاری آنچنان اورجینال است که همچنان وقتی اسم جشنواره کودک و نوجوان میآید نام خانه دوست کجاست بر سر زبانها میافتد.
آلبوم تمبر
آلبوم تمبر اثر کیومرث پوراحمد از منظری کاملا انتزاعی به سراغ این ژانر از سینما میرود. انتزاعی به معنای به کارگیریِ امیالی همچون تردید در عرصهی پیشبردن ایده در ذیل شکل دادن به کاراکترها قرار میگیرد.
کیومرث پوراحمد در پیریزی امیال و کاشتن بذرِ تردید در ذهن کاراکتر به موازات رسیدن به مایههایی از تعلیق به دستمایهای( آلبوم تمبر)ای رجوع میکند که در واقع اساس فیلم است. تمام تمهیدات فیلمساز در راه اندازی ایده در بدنهی فیلم به شکل انسدادی سخت در ارتباط درمیآید که گیرایی و جذابیت فیلم را تا گرهگشاییِ پایانی دوچندان میکند.
این نوع گره خوردن ارتباط در مقابل دوربین پوراحمد به واسطهی ایدهای که گفته شد تنها دنیای بیغل و غش و کودکانه را میطلبید.
ماهی
ماهیِ کامبوزیا پرتوی از دغدغههای کوچک دنیای کودک مانند تصاحب یک ماهی پیشینهای بزرگ میسازد. جواد و امیر دو کاراکتری هستند که به دنبال تحقق مسیری دراماتیک گرههای داستانی پیشروی خود را باز میکنند.
جواد پیروز این بازی در دنبالهی تفکرات مادرش راجع به زندانی کردن ماهی، سِیر ممارستهای خود بر سر بدست آوردن ماهی را میشکند. اما آنچه قابل توجه است و تاثیر به سزایی بر مخاطب کودک میگذارد، صحت یافتنِ همان تفکر مادر است. در واقع پرتویی در مدیوم سینما با عملکردی تازه و جذاب نسبت به مقولهی دیدگاه کودک در رابطه با دیگران و سایر موجودات بخشیده است.
باشو غریبه کوچک
باشو غریبه کوچک به زعم مخاطبین خاص و عام سینما یکی از ضدجنگترین فیلمهای سینمای ایران است و در دیدگاه بنده از لحاظ سینمایی نیز در تاریخ سینما حرفی برای گفتن.
بهرام بیضایی شاه پیرنگای متشکل از خرده پیرنگهای دراماتیک دارد که همگی از کوچ ناخواستهی کودکی به نام باشو آغاز میشود. ادامهی کوچ این پسر شاهد بسترسازیِ بیضایی برای القای جنبههای جنگ گریزی، صفا، صمیمیت و همدلی کاراکتر ها در فیلم هستیم.
مسیری که فیلمساز با طی کردن آن، در اتمام هیچ ساختار فرمیکالی برای بیان احساسات باز نمیماند، همان دیدگاه استادانهی بهرام بیضایی را میرساند.
قصه باشو همراه با نایی و دو فرزندش اساساً از ادراک یکدیگر پُلی میزند به ادراک مخاطب در برابر لحظههای فیلم. به نحوی که قرابت و نزدیکیِ رفته به رفتهی باشو نسبت به نایی و جغرافیای بومیسازی شده در فیلم برای مخاطب قابل درک و احساسات برانگیز میشود.
دزد عروسکها
دزد عروسکها در میان آثار کودک که برچسب کالت را گرفتهاند از درامی هیجان انگیز یا حتی رعب آور برای خردسالان در دل این نسل جا خوش کرده است. البته لازم به ذکر است که این جا خوش کردن تنها از ژانر ترس ساطع نمیشود. محمدرضا هنرمند در بطن شهری خیالی با آدمهای مهربان، خنده و موسیقیهای نشاط آور را رج میزند و چنان حساب شده قهرمان و ضد آن را تمیز میدهد که جای تفکر زیادی در حل گرهها برای مخاطب فراهم نمیکند.
دزد عروسکها نیز همچون تعداد قابل توجهی از آثار درخشانِ دههی شصت، مسیر خود را منحصراً از درِ شخصیتپردازی خصوصاً در رابطه با کاراکتر اکبر عبدی، در دل مخاطب به سمت پایدار شدن در اذهانِ مخاطبین سینمای کودک و نوجوان قرار داد.
سفر جادویی
ژانر تخیلی در ایران میان مایههایی دارد که در برابر سینمای بینالملل به ویژه آمریکا و اروپا نیازها را برآورده نمیکند و در برابر انتظارها کمر خم میکند.
سفر جادویی از این قائده مستثنی است. ابولحسن داوودی خالق اثر، تعهدی در پرداخت به ژانر تخیلی ندارد. تأویل مسئلهای که کودکان را آزار میدهد برای ایرج کریمی دستآویزی مطمئن است تا سادهترین تفکری که در ذهن یک کودک میگذرد را در محتوای خود پیاده کند و آنچنان در بزنگاهها و ضربالاجلهای معقولانه مانور بدهد تا در نهایت اثری که ارائه میشود، همگام با ملودیِ به یاد ماندنی استاد ناصر چشم آذر در احساسات کودکان و نوجوانان هر نسلی رخنه کند.
نیاز
نیاز، دختری با کفشهای کتانی، دونده و بسیاری از فیلمهایی که در جشنواره کودک و نوجوان حاضر شدند، از درِ واقعیتگرایی ایدههای خود را جاری ساختند و قصههای مختلفی را برای جامعه کودک و نوجوان تعریف کردند.
نیاز همانطور که از اسمش پیداست رفعهای نیازهای دو شخصیت در فیلم را به داشتن شغلی گره میزند. به نحوی آنها را نیازمند به این شغل نشان میدهد، حال بر طرف کردن این نیاز را در پلاتی پرفراز و نشیب در محتوا تعریف میکند. نیاز که معضلات زندگی را وارد دنیای نسل جوان کرده است، با وامداری از معصومیت آنها به گره گشایی در پایان راه میابد.
نان و شعر
پیش از ساختن هرکلامی مختصِ نان و شعر اثر کیومرث پوراحمد باید بگویم مجموعهی قصههای مجید با زدن برچسبِ هویت ملی متعلق به زمان و مکان مشخصی نیست. پلاتِ این مجموعه با بهرهگیری از عملکرد طیف شخصیتمحوری و به دنبال آن غرق شدن در موقعیتهای کمیک و درام تمام آنچه را که باید یک مجموعه دارا باشد را عرضه میکند.
نان و شعر نیز بسط داده شدهی همین ایده، در ساحت رویکرد تکنیکال پوراحمد است. رابطهای گره خورده میان مجید و سایر شخصیتها اندر احوالات گمشدن یک چک، در موقعیتهای دراماتیک تقسیم میشود.
در نهایت پوراحمد سیر سینوسی قصهی خود را مثل همیشه در نوک قله، در اوج خوشبختی به پایان میرساند. او استاد نشاندن لبخند بر چهرهی کودکانی است که ساعتی کوتاه را با آثار او به خصوص نان و شعر همراهی داشتهاند
کلاه قرمزی و پسرخاله
کلاه قرمزی یکی از قویترین آثار سینمایی در بخش کودک و نوجوان است. قصهگویی، شخصیتپردازی، القای کنشهایِ دراماتیکِ موقعیتها به موازات پلات اصلی داستان، که کمدی میباشد. کلاه قرمزی پرسوناژی با ثبات و مهندسی شده دارد که به پشتوانهی آن، ادای هر کلمه و کُنش از او رفته رفته ارتباطی جداناشدنی با مخاطب را به دنبال دارد.
کلاه قرمزی و پسرخاله که اولین فیلم از سری داستانهای کلاه قرمزی است با موفقیت در گیشه و راه یافتن به تلویزیون، داستان گیرای خود را برای شما بالایی از کودکان این سرزمین بازگو کرد. داستان پسربچهای که قهرمان خود(آقای مجری) را در جعبه جادویی پیدا میکند و به دنبال آن میرود. کلاه قرمزی طلایه دار ماجرجوییهای پرفراز و نشیب انقلابی در فیلمهای عروسکی ایران به راه انداخت. کلاه قرمزی از کالبد عروسکی بیجان، پسری شاد و سرزنده را خلق کرد که گهگاه دلش میگیرد، غصه دار و تنها میشود، همچون امیالی که هر از چند گاهی در دل خیلی از کودکانِ این مرز و بوم رخنه میکند.
خواهران غریب
خواهران غریب از جمله فیلمهایی است که در تسلسل مولفهها خود را در بطن سینمای ایران به خصوص ژانر کودک ماندگار کرده است. اما این مولفهها چیست و با چه رویکردی با تعبیه شدن در محتوا قصه را جان دار کرده است قابل بررسی است.
بزرگترین مشخصهای که قابل ذکر، موسیقی متن فیلم ساختهی ناصر چشم آذر فقید است.
این فیلم با قصهای رابطهمحور که مختصِ دیدگاه کیومرث پوراحمد است، رنگ و لعابی دائما تغییر پذیر را به هر موقعیت میزند.
صدای به یاد ماندنی زنده یاد خسروشکیبایی بر امواج نتهای چشم آذر تنها نامی که بر سر زبان ما هنگام شنیدنش میآورد «خواهران غریب» است.
بچههای آسمان
بچههای آسمان؛ در واقع این نام برای فیلم مجید مجیدی مناسبترین اسم ممکن است. بچههایی که از ظرافت عواطف آگاهانهی خود را که ریشه در اجتماعِ بیرون آمده از آن دارند را در طیف موقعیتهای درام سوق میدهند. این کودکان لقب آسمانی میگیرند، چرا که با قلم مجیدی مرزهای انساندوستی و انسانشناسی را در شرایط بغرنج جابه جا میکنند.
باید بگویم اثر مجیدی بیدلیل تا یک قدمی اسکار نرفته است، تمام تکنیکهای به کار رفته در فیلم بی هیچ کارکرد اضافهای در خدمت ارائه آنچه نیاز است در میآید. محله، مدرسه، خانه و هرآنچه به مثابهی میزانسن به تصویر کشیده میشود پر است از اطلاعاتی که همراه با احساس.
بچههای آسمان نیز تاریخ مصرف ندارد و همیشه همچون دایرهالمعارف احساسات آمادهی بهرهبرداری است.
دختری با کفشهای کتانی
رسول صدر عاملی از دسته کارگردانهایی است که با موضعگیری نسبت به یک مشخصه دغدغهی خود را در تسلسل آثارش برای مخاطب به تصویر میکشد.
دخترکی جوان را با شکل دادن به آمال و آرزوهایش دستمایهای قرار میدهد تا واقعگرایانه بتواند جنبههای نامهربانِ جامعهای که در آن زندگی میکنیم را بسازد.
صدرعاملی با به کارگیری فراوان از قاب لانگشات صرفاً جغرافیای خشن جامعه را القا نمیکند در واقع به موازات با این رویکرد جایگاه مخاطب در برخورد با فیلم را معین میکند. آنچه این تکنیک را در تعیین جایگاه تماشاگر مهم جلوه میدهد، واقعیتگرایی است که ملزم به بُر خوردن کاراکترِ پگاه آهنگرانی در همان جامعهی گفته شده است.
دختری با کفشهای کتانی گوشزدی مغرضانه است بر نسلی که به اقتضای سن خود زیستی رویاگونه را در سر میپرورانند، زیستی که به حقیقت یافتن آن به هیچ عنوان به آسانی راه یافتنش به خیال نیست.
شهر اشباح
سینمای بینالملل نیز پر است از ایدهها و تفکرات قابل توجه که جشنواره کودک و نوجوان مأمن برای جمعآوری آنها شده است.
شهر اشباح از آثاری است که فراتر نه در این جشنواره بلکه در جهان آوازهاش طنینانداز شده است. هایائو میازاکی خود اعتباری برای یک اثر در نظر گرفته میشود، حال این نام پر اُبهت در مدیوم انیمه اینبار به خارقالعادهترین شکل ممکن تراوشات ذهن زیبایش را با تمام دغدغههایش همراه کرده است.
چیهیرو اوجینو دختر بچهای است که ناخواسته وارد دنیایی فانتزی میشود و عناصر برآمده از آن جهان را درک و دریافت میکند.
قصهای که از چیهیرو گفته میشود با تمام مفروضات وارده در موقعیتهایی دراماتیک خبر از ید طولایی که میازاکی در القای جهانبینیاش دارد، میدهد.
پشت پرده مه
پشت پرده مه را به راحتی میتوان یکی از شیرینترین و خیالگونهترین فیلم ایرانی برای نسل کودک دانست. درامی که در حال و هوای شمال کشور با امیال کودکی ناشنوا ممزوج میشود و به دنبال آن عشق میآید. فیلم خودخواسته وارد فضای درامی جدال برانگیز میشود.
پشت پرده مه اثر پرویز شیخطادی غیرمستقیم تأویل افکار این کودک را به موقعیتهایی جهانگیر الماسی و رزیتا غفاری بازی میکنند نسبت میدهد. این چالش او در قصه مقدمهچینی او برای اتمسفر دوئلوار فیلم را به دنبال دارد.
با این تعاریف پشت پرده مه دنیای خسته کننده برای کودکان نمیسازد، بلکه آنها را دقایقی با خود همراه و چالشهای فکری زیادی را برای آنها ایجاد میکند.
اتوبوس شب
بازهم کاری از کیومرث پوراحمد این چهارمین فیلمی است که از مجموعه آثار پوراحمد در این مقاله آمده است. همین امر نشان دهنده شناخت صحیح او نسبت به ژانر کودک است که برای مخاطب زیستن با کارهای او را به همراه دارد.
پوراحمد اینبار دنیای کودک را به میانه جنگ میآورد. فرم به کار رفته در فیلم اتوبوس شب قرابتهایی با فیلم شبیلدا دارد، جغرافیایی محدود شده که از قبالش بازیگریِ خیرهکنندهی خسرو شکیبایی بیرون میآید و تسلسل پیشآمدهای غیرمنتظره.
اتوبوس شب از حواشی جنگ قصه میسازد و معیارهای یک جنگ بیرحمانه را با احساسات انسان آمیزش میدهد. اتوبوس شب خود یک دنیایی است که تعاملات انسانی را عمیق و سطحی در معرض دید میگذارد تا سویههای جنگ در موازات با انسانیت بثه تصویر کشیده شود.
بچههای ابدی
پوران درخشنده از جمله کارگردانهایی است که بیتعارف از دل مسائل اجتماعی یا بهتر است بگویم معضلات اجتماعی قصهای بیرون میآورد تا دغدغهاش را به رخ بکشد.
بچههای ابدی نیز زاییده همین تفکر است. چالشِ ایجاد شده از جانب تصمیمگیریِ الهام حمیدی درگاهی میشود برای همراهی کردن مخاطب با پسری که دچار عقبافتادگی ذهنی است.
در واقع بچههای ابدی از مدیوم سینما دستمایهای ساخته است تا اهمیت این قشر از جامعه را گوشزد کند.
جعبه موسیقی
فرزاد موتمن کارگردانی است که به واسطهی دانش و تجربهاش از پس خلق فضاسازی درست و به اندازه که با محتوای فیلم منطبق باشد برمیآید.
شخصیتمحور بودن فیلم دستِ مسعود احمدیان برای تکثر موقعیتهای متمرکز بر قصه را باز گذاشته است. کودکی که وانفسای مقدرات روزگار را میچشد و حضور علت و معلولی آن را رفته رفته درک میکند.
رامبد جوان همانطور که از شخصیتاش انتظار میرود کمی خشک و مکانیکی امیال کودک را طبق آنچه برایش گفته شده میپذیرد و مسیری را با تا بزنگاهِ فیلمنامه میرود.
جعبه موسیقی جهانبینی کودکانه را فراتر از آنچه هست میبرد و او را با مقولهای آشنا میکند که در دنیای فانی قابل دسترس نیست، تنبه شدن کودکان نسبت به این مشخصه یکی از چند کارکرد قصهی فیلم جعبه موسیقی است.
تنهای تنهای تنها
احسان عبدی پور مهارت بالقوهای در ساختن مدار احساسات و کشاندن مخاطب داخل آن دارد. داستانهای کوتاه او که به صورت پادکست منتشر میشوند این ادعا را تایید میکند. مولفهای که تقویت کننده اساسیِ این احساسات است، میتواند هر چیزی باشد. از منتظر ماندن در صف نانوایی تا ایدهی همین فیلم تنهای تنهای تنها که شدن آرزوهای دو کودک توسط آدم فضاییها است.
آنچه در ذیل قلم ماهرانهی احسان عبدی پور جای میگیرد بسط دادن موقعیتهایی است که برای تماشاگر به خصوص نسل کودک اگری جادویی را فعال میکند. آنچنان آن را زیبا شرح میدهد که در رگبار احساسات دریافت شده توسط مخاطب جملهای زیر لب زمزمه میکند و میگوید: اگر من جای او بودم…
احسان عبدی پور در ناامید کننده ترین شرایط ممکن پیامآور عواطف زیبا و دوستانه است. او از بطن محلههای بوشهر قصههایی را تعریف میکند که هر نسل با دریچهی دیدگاهش به نوعی با او ارتباط برقرار میکند.
تنهای تنهای تنها رشتهی اخلاقیات انسانهایی را به تصویر میکشد که در قصه جاری شده است. اخلاقیات انسان که طبعاً مجموعهای است از غم فراوان و شادیهای پس و پیش اش.
آهوی پیشونی سفید
یکی از موفقترین آثاری که با بهرهگیری از قصههای ایرانی دست به خلق دنیایی زده است که هم به وسیلهی قصهاش کودکان را به فرهنگ ایرانی نزدیکتر میکند هم با طرح موقعیتهای نشاط آور خنده را به آنها هدیه میدهد.
آهوی پیشونی سفید به کارگردانی سید جواد هاشمی با کنار هم جمع کردن تعدادی از ستارگان سینمایی متعهدانه به ارزش سینمای کودک و نوجوان درخشش بخشیده است.
دزد و پری
دزد و پری اثری است کاملا همرده با سنین کم. هم در بخش کَست و هم در محتوا تفکرات درنظر گرفته شده تایید کنندهی این ادعا است.
دزد و پری برداشتی آزاد از کلاه قرمزی و سروناز و مدرسهی پیرمردها، بدنهی فیلمنامهاش را صیقل داده و از تعقیب و گریز و تزریق هیجاناتی به اقتضای سن کودکان کار خود را پیش میبرد.
حسین قناعت نیز سعی کرده است تا جای ممکن با ترانه و آواز فیلم را با نیازهای است نسل منطبق سازد.
بیست یک روز بعد
یکی از پرمایهترین فیلمهای کودک و نوجوان در دهه نود در کنار بیست و سه نفر از لحاظ دراماتیک بودن فیلم بیست و یک روز بعد است.
فیلم عمیقاً ایدهای گزنده و تلخ برای مخاطب، مراوردهای بیرحمانه با جهان کودکانهای که میبایست سرشار از سرخوشی باشد، دارد.
محمدرضا خردمندان از ذهنیات یک نوجوان درامی خلق میکند که تلاش برای گرهگشاییاش در ادامه داستان تعمیم میباید. بیست یک روز بعد ضربالاجل سرپوشیدهای دارد که در پایان فیلم آن را ارائه میدهد. این پایانی است که دنیای بیغل و غش کودکان را زیر شکنجهی لطمات ناخواسته روزگار میبرد.
بیست یک روز بعد جغرافیا و فضاسازی را معمری قرار میدهد تا دنیایی آزاد و رها را که زیر سیطرهی شرایط بدِ اجتماعی رفته است با این نوجوان پیوند دهد. علی قربانی که به ایفای نقش مرتضی پرداخته است، آنچه باید یک پسر قدرشناس و خانواده دوست را ارائه کند در خود به وجود آورده است.
بیست و سه نفر
بیست و سه نفر یکی از مهمترین فیلمهای دفاع مقدس است مفهوم کلمهی گروه در سینما را میداند. فیلم سعی میکند از شخصیتپردازی فرد فرد کاراکترها پرهیز کند و آنچه که یک گروه میبایست در درامی نابرابر ایفا کند را میسازد.
بیست و سه نفر بر اساس داستانی واقعی شیمی رابطهای که میان یک مترجم و بیست و سه نوجوان که مهر تایید حضور اثربخش نوجوانان در جنگ هستند را با تمام تعاملات سیاسی حاکم در آن زمان آمیخته میکند. در نهایت گروهی نوجوانِ اسیر شده را در کنار یک مترجم را در صف قهرمانان ملی قرار میدهند.
محراب توکلی
ارسال دیدگاه