حنانه خوافی*

روحِ پاکِ فائزه رحیمی، یادگارِ مقاومت

پاکدشت (پانا) - شهیده فائزه رحیمی، دختری که عشقش به حاج قاسم و شهدا او را به معراج رساند. این دانشجوی جوان که  علاقه‌ وافری به شهدا و جبهه مقاومت داشت،  در حادثه تروریستی کرمان به شهادت رسید.  روایت زندگی فائزه از  آرزوی زیارت سوریه تا  لحظات وداع با خانواده و  عشق عمیقش به شهدا،  داستانی از ایثار و عشق به وطن است؛ و امروز اولین سالگرد او است.

کد مطلب: ۱۵۳۰۳۷۴
لینک کوتاه کپی شد

نگاهی به آسمانِ معراجِ حاج قاسم:

شناخت شهیده فائزه رحیمی از حاج قاسم به نسبت زیاد بود ، زمانی او را شناخت که در جبههٔ مقاومت در عراق و سوریه بین رزمندگان درحال جنگ بود. او تمام سخن‌های حاج قاسم رو با لذت گوش میداد و به خانواده می‌گفت :« انشاالله با جان‌فشانی‌های مدافعان حرم راه زیارت سوریه هم باز شود.»

روزی که حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسید او در کنار پدر و مادر نشست و گریست .. از آنجا به بعد اتاق او شد پر از عکس‌های حاج قاسم حتی کتابی در این مورد داشت که جملات مهم درمورد حاج قاسم رو مشخص می‌کرد.

مادرِ ایران و عشقِ ابدیِ حاج قاسم:

روزی که فائزه رحیمی برای شهادت انتخاب شده بود روز مادر بود ؛ او قبل از اینکه به گلزار شهدا برود برای مادر پیام تبریکی فرستاد که در آن گفته بود :« ‏مادرم تو نبض خانه ما هستی، بدون تو و حضورت قلبی نمی‌تپد. اینجا همیشه بمان برای‌مان، روزت مبارک عزیزتر از جانم.» مادر بعد از خواندن این پیام به او زنگ زد و او گفته :« مادر با شما تماس تماس خواهم گرفت.» اما او دیگر تماس نگرفت ....

آرامشِ جاودانِ شهدا و سیرهِ ماندگارشان :

فائزه رحیمی خیلی به شهدا و دفاع مقدس علاقه داشت ، او کلی کتاب دربارهٔ شهدا و جنگ از نمایشگاه کتاب خرید، مثل «جهاد مقدس»، «روایت سوم» و «تنها گریه‌کن» که آقا هم بهش اهمیت می‌دادند ، فائزه کتاب «خون دلی که لعل شد» و «هواتو دارم» رو به مادرش هدیه داد و خیلی دوست داشت که مادرش این کتاب‌ها رو بخواند ، فائزه دوست داشت مردم بفهمند که حضرت آقا چه سختی‌هایی کشیدن و چقدر از خانواده دور بودن ، اتاقش پر از عکس شهدا و حاج قاسم بود، شهدایی که هم‌سن و سال یا کوچیک‌تر از خودش بودن.

التماسِ دعا برای روحِ پاکِ شهید علی‌وردی:

شهیده خیلی مزار شهید آرمان علی‌وردی رو دوست داشته است ، مادر شهیده وقتی برای دفن فائزه به قطعه ۵۰ بهشت زهرا رفت، یه خانم رو دید که می‌گفت: این دختر خانم دو هفته پیش کنار مزار شهید علی‌وردی بود و شهید را التماس می‌کرد و به او می‌گفت: باید شهادت را به من بدهی! من با زحمت توانستم او را از کنار مزار شهید جدا کنم.

آرامگاهِ عشق و ایثار:

مادر او می‌گوید :«فائزه هر دو هفته یکبار به معراج می‌رفت و من را هم دعوت می‌کرد، اما من به دلیل ناراحتی از دیدن پیکر شهدا، قبول نمی‌کردم ، بعد از شهادت فائزه، مادر خودش به معراج رفت و احساس کرد که فائزه با شهادتش او را به آنجا برده است.» فائزه علاوه بر حضور در برنامه‌های معراج، گاهی با دوستانش برای رنگ‌آمیزی سنگ مزار شهدا به بهشت زهرا می‌رفت.

کرمان، ترکشِ درد و یادِ ایثار:

فائزه قبل از سفر به کرمان، با وجود عجله، ناهار کوکو سیب زمینی فاطمه خواهرش را خورد و به او سفارش کرد که درس بخواند و به پدر و مادر احترام بگذارد ، دوست فائزه از لحظه حادثه تعریف می‌کند و می گوید: در گلزار شهدای کرمان، فائزه شوخی کرد که شربتی که می‌خورند شربت شهادت است. بعد از انفجار، فائزه برای پیدا کردن دو نفر از بچه‌ها رفته بود و در اثر ترکش به شهادت رسید. مادر فائزه بعدا در فیلم‌ها، او را از روی روسری‌اش شناخت.

*دانش آموز خبرنگار پاکدشت

خبرنگار : دانش‌آموز ، حنانه خوافی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار