محمدجواد لاریجانی:
نظم جهانی مورد ادعای آمریکا و غرب کاملا از هم پاشیده است
تهران (پانا) - یکی از گزارههای مهم مورد اشاره رهبر انقلاب اسلامی در چند ماه اخیر، اشاره به موضوع تغییر نظم فعلی دنیا و رفتن به سوی یک نظم و ساخت جدیدی از جهان است. به تعبیر ایشان، شاخصه مهم این تغییر افول قدرت غرب و امریکاست.
پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب اسلامی برای بررسی و تحلیل این موضوع به گفتوگو با محمدجواد لاریجانی پرداخته است که در زیر میخوانید.
آیا ایران در تحولات امروزین صحنهی بینالمللی دارای جایگاه ویژهای شده است یا نه؟ علائمی هست و نشانهها و تحولاتی هست که به نوعی این گزاره را تقویت میکند؟
اولین نکته فهم درست از وضعیت ما و وضعیت شرایط بین المللی است. فهم واقع بینانه واقعاً کلیدی است برای اینکه ما بدانیم اوضاع در چه حال است. به خصوص در زمانی که انواع مکانیزمهای مدرن شده، مهندسی شده برای تغییر فهم ما در کار هست. یعنی امروز اگر ما بخواهیم یک پدیدهای را در صحنهی جهانی بفهمیم واقعاً کار مشکلی است. چون ابرهای زیادی از چیزی که اسمش اطلاعات هست و واقعاً هم ضدّ اطلاعات یا اطلاعات ما هست در صحنهی فضای مجازی وجود دارد. ذهن مسئولین، ذهن فرهیختگان، ذهن عموم را تأثیرگذاری دارد. لذا فهم واقعیت کار خیلی آسانی نیست. باید موشکافانه کار کرد. یکی از جهاتی است که نقش عظیم رهبر معظّم انقلاب در آن باید واقعاً شکرگذاری بشود.
پردهبرداری از وضعیتهای حقیقی. خب حالا ما میخواهیم ببینیم وضعیت امروز صحنهی جهانی چه هست و تحولاتش چگونه است. و جایگاه ایران چیست. یک خرده باید با سابقه صحبت کنیم. من از حادثهی جنگ جهانی دوم سریع شروع میکنم. جنگ جهانی دوم که تمام شد اینجا دول غربی در فکر این برآمدند که در آینده بهترین راه برای اینکه جنگی اتفاق نیفتد به نظر خودشان البته جنگ در اروپا بود عمدتاً. این است که یک کلوب جهانی ادارهی دنیا را به دست بگیرد. و مدعیاش هم آمریکا بود و بعضی کشورهای اروپایی عمده که در جنگ بودند. و یک بازوی نظامی هم برای خودشان درست کنند. و رفتند به سمت ایدهی جهان گشایی با رهبری کلوب غربی و دموکراسی لیبرال که خودشان پرچمدارش بودند. خب این پروژه همان اوایل با یک چالش بزرگی روبرو شد و آن ظهور امپراتوری سکولار سوسیالیستی شوروی بود و خیلی هم چالش بزرگی بود. آنها در فاصلهی کمی توانستند بر قسمتهای عظیم از دنیا مسلّط بشوند و جلوی این رهبری آمریکا را گرفتند. حادثهی بعد درواقع این از اینجا جنگ سرد به اصطلاح شروع میشود. و خیلیها سعی داشتند در دنیا این جوری شد که سیاستمدارها مسائل را تنازل میدادند به دعوای بین دو قدرت شرق و غرب به اصطلاح خودشان و حل و فصل میکردند. من فقط میخواهم اشاره کنم که تئوری حضرت امام در انقلاب که نه شرقی نه غربی این اولین حرفی بود که این نحوهی تحلیل مسائل را ایشان زیر سؤال برد.
یعنی این جور نیست که مسائل برای حل و برای فهم صرفاً باید تنازل پیدا کند به اینکه ببینی مسکو و واشنگتن در زمان شوروی سابق با همدیگر در چه حالتی هستند. امام اولین چالش بزرگ را برای این مسئله به وجود آورد و مطرح کرد و جنگ هم همین جور بود. یعنی تهاجم لشکریان صدام به ایران پدیدهای بود که هم مورد حمایت امپراتوری شوروی بود به یک شکلی و به یک نحوی نظامی و غیرنظامی. و هم مورد حمایت وسیع امپراتوری سکولار، لیبرال به رهبری آمریکا بود. پس میبینید که ما نمونه از همان اول انقلاب نمونههایی داشتیم که به چالش میکشید تنازل مسائل بین المللی را در سطح رابطه بین دو قدرت.
خلاصه رسیدیم به مسئلهی از هم پاشیدگی امپراتوری شوروی در دههی ۹۰ میلادی. خب این حادثه، حادثهی بسیار عظیمی بود در دنیا با آثار بسیار مختلف. باز هم فهم این قضیه خیلی مهم بود. اولین تئوری که غربیها روی آن سوار شدند این است که این دیگر مسئلهی به اصطلاح چالش در مقابل آن رهبری آمریکا و دول غربی تمام شده و من بد نیست که اشاره کنم بوش پدر در یک سخنرانی گفت امپراتوری شوروی در جنگ سرد شکست خورد. و کسانی پیروز این جنگ هستند که در جنگ سرد شرکت داشتند. سربازانشان در ناتو و جاهای دیگر و جنگیدند. گفت بنابراین غنائم این جنگ مال کسانی است که پیروز این جنگ بودند. و غنیمت این جنگ این حرف بوش پدر است. رهبری دنیاست زیر نظر کلوب آمریکا و دول عمدهی اروپایی و البته موتور صهیونی که هیچ وقت اسمش را نمیبرند و همیشه هم هست. خب این اولین برداشت غرب و آمریکا و کلوب اسمش را میگذارم غرب صهیونی برای سهولت در اشاره در بحث از این حادثه مهم بود. و آنها فکر میکردند کار دیگر تمام است. خلاصه یک عدهای متفکر و قلم به دست و تئوریسین غربی هم دست به کار شدند و تئوریهای عجیب و غریبی بافتند. مثلاً فوکویاما در عاقبت تاریخ، تاریخ به اصطلاح انتهای تاریخ کتابی نوشت که دیگر کار تمام است یعنی بشر به تکامل اصلیاش رسیده، سکولاریزم لیبرال تمام دنیا را میگیرد. و مقاومتهایی که هست حتی اسم هم برده مثل انقلاب اسلامی و اینها، اینها از بین میروند.
یا هانتینگتون در به اصطلاح جنگ بین تمدنها کتابی نوشت که تئوری درست کرد. گفت تئوریهای جنگها و مناقشات امروز به حوزهی فرهنگ رسیده و همهی اینها در مقابل تفکر سکولار لیبرال لنگ میاندازند، بنابراین ما آخر کار هستیم و این رهبری آمریکا و کلوب غرب صهیونی بر دنیا کارش تمام است. پس ببینید این تلقی بوده که بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی پیدا شد. با این تلقی هم شروع کردند به تحرک. حالا حمله کنند به عراق، حمله کنند به افغانستان هر جای دیگری یعنی به کار بردن نیروی نظامی چون فکر میکردند دیگر کار را باید تمام کرد، کسی جلودارشان نیست. خب یک همچنین تصویری از واقعیت درست نبود. من همین جا باید اشاره کنم به نظر مبارک حضرت امام (قدس سره الشریف) که در نامهای که به گورباچف نوشتند، به ایشان صریحاً نوشتند فکر نکنید که اتحاد جماهیر شوروی در جنگ سرد شکست خورد و در تبلیغات و یا حتی از لحاظ اقتصادی شکست خورد. شما در جنگ با خدا شکست خوردید. و بنابراین آنهایی دیگری هم که با خدا سر جنگ دارند آنها هم به همین عاقبت دچار می شوند. این جمع بندی بسیار عجیب و شگرف حضرت امام از حادثهی از هم پاشیدگی امپراتوری شوروی بود. البته خیلیها هم میگفتند این جوری نیست کار تمام است. حتی ما در داخل کشورمان کسانی که تئوریهای اندراج در نظم جهانی را قبلاً بحث میکردند روشنفکرانه، حالا هم وارد میدان شدند به عنوان سیاستمدار که دیگر راه دیگری نیست. ما اگر بخواهیم بمانیم باید در مدار این نظمی که غرب صهیونی دنبالش هست جایمان را مشخص کنیم با ایشان راه بیاییم. خب من فکر میکنم یکی از آسیبهایی که منافع ملی ما دید در چند دوره اخیراً از همین جهت بود. که ما دنبال یعنی همچنین تفکری را در ذهن مسئولین ما درواقع القاء کردند. حالا به هر صورت این خودش یک مقولهای است که چرا این تفکر پیدا شد و چرا ما و چه آسیبهایی دیدیم.
این تئوری پسافروپاشی شوروی برای اداره جهان چقدر در صحنه واقعی بینالمللی پاسخگو بود؟
به تدریج معلوم شد که این ادعای جهان گشایی و رهبری بلامنازع کلوب غربی به رهبری آمریکا بر دنیا این این جوری به راحتی نیست. و شکستهای مختلفی پیدا شد. از اینجا بحثهای مربوط به امروز ما شروع میشود. اولین شکستهایش شکست نظامی بود. اینها به هر صورت به عراق حمله کردند تبلیغات خیلی ابهت و اینها بعد معلوم شد این جوری نیست و کارشان در عراق با شکستهای زیادی روبرو هست. اینها این قدر ساده لوح بودند که یک حاکم نظامی مثلاً برای عراق تعیین کردند فکر کردند کار تمام است. مجبور شدند او را به سرعت بردارند. و امروز مجبورند که از عراق بروند بیرون همین آخرین جا پاهایی که دارند هم تحت فشار ملت عراق است.
در افغانستان که ناتو وارد شد، ببینید بحث خیلی مهمی است ناظر به بحثی است که مقام معظّم رهبری داشتند. ناتو علی الاصول یک اتحادیهای بود برای دفاع از اعضایش در مقابل تهاجم ورشو شوروی سابق و کارش دفاعی بود و مسئولیتش در داخل کشورهای عضو ناتو بود. اینها آمدند اساسنامهشان را بعد از امپراتوری شوروی که از هم پاشیده شد تغییر دادند و برای ناتو رسالت تحرک نظامی در بیرون مرزهای ناتو تعریف کردند و اولین نمونهاش هم افغانستان بود. خب ناتو آمد افغانستان و حالا شکستی که ناتو خورد در افغانستان و آمریکا از شکستی که اتحاد جماهیر شوروی در آمریکا خورد چیزی کمتر نیست بلکه وسیعتر هست. خب این یک شکست نظامی بزرگی که آنها در این قسمت خوردند.
در خود شوروی هم ظهور ولادیمیر پوتین ضربهی مهمی به این تئوری سیطرهی جهانی بود. پوتین به سرعت سعی کرد شوروی سابق را آن قسمتهایش که مربوط به ملیت و استقلال و قدرتشان بود آنها را جمع و جور کند و روسیه را به مدار یک کشور مهم تأثیرگذار وارد کند و تا حد زیادی هم موفق شد. این چالش برای رهبری آمریکا سخت بود. به نظرم این جریان رهبری مدعی رهبری دنیا به سرکردگی غرب صهیونی و آمریکا دو تا چالش بزرگ در مقابل خودش دید. یکی همین چالشی که در روسیه بود و چالش بزرگتری که ما آنها در غرب آسیا و جهان اسلام با آن با حضور جمهوری اسلامی و بحث مقاومت و تئوری مقاومتی که بانی آن حضرت امام بود مواجه شدند. حالا دیگر مسائل برایشان بسیار جدی شد. و معلوم شد که این جور نیست رهبری دنیا به این آسانی نیست. حالا عوامل دیگری هم وجود دارد ببینید مقاومت در اصطلاح ما مقاومتی است مبتنی بر فکر اسلامی، با عزم راسخ و توکل بر خدا و امید توفیق به آینده. این مقاومتی که ما میگوییم این است. منتها مفاهیم یک خرده سادهتری از مقاومت هم در دنیا وجود دارد. ببینید در خود قارهی آمریکا به هر صورت مردم ونزوئلا در مقابل تحرک آمریکا مقاومت کردند. مردم کوبا مقاومت کردند. ظهور لولا و چاوز در، چاوز در ونزوئلا، لولا در برزیل خودش نوعی شکست برای این تئوری رهبری دنیا بود. خب آنها سعی کردند یک تحرکاتی انجام بدهند جایی موفق شدند. خب پس ببینید آنها هم نوعی از مقاومت هست. کوبا هم نوع دیگری از مقاومت دارد. اما آن ژانر از مقاومت که جمهوری اسلامی نشان داده خطرناکترین نوع مقاومت در دید، در دید مدعیان رهبری دنیا بوده. یعنی یک مقاومتی که مبتنی بر فکر اسلامی و مکتب اهل بیت و مبتنی بر عزم، توکل بر خدا و امید به آینده. دو مسئلهی اینکه در این راه شهادت درواقع یک جایزهی بزرگ هست.
شرایط امروز غیر از شرایطی است که بلافاصله بعد از جنگ جهانی دوم یا بلافاصله بعد از فروپاشی امپراتوری شوروی بود که همه فکر میکردند کار تمام است. کلوب غرب صهیونی بر دنیا مسلّط است راهی جز کنار آمدن با آنها نیست. امروز میبینیم نه بسیار فاصله دارد و آن مدعیان رهبری خودشان به هر نحوی زمینگیر شدند و تئوریهای آنها برای رهبری دنیا هم یکی پس از دیگری با گسلها و شکستهای مختلفی روبرو شده. در این شرایط هست که ما بحث حضور ایران را داریم. خب ایران چه تجربهای هست؟ تجربهی جمهوری اسلامی حقیقتاً یعنی بنای یک نظم مدنی سیاسی مدرن بر اساس عقلانیت اسلامی که منبعث از مکتب اهل بیت است.
ما تمام آن چارچوبهای مشارکت مردم را در قانون اساسیمان داریم. خب پس ظهور جمهوری اسلامی این است. این مهمترین حادثهای است که با انقلاب شکل گرفت. حالا یک عدهای میگفتند این امکانپذیر نیست، شدنی نیست آمریکا نمیگذارد، اصلاً اسلام دین کهنهای است مندرس است، نمیتواند کشور ایران را قوی کند، ما بعد از یک مدتی به کشور ضعیفی در منطقه تبدیل میشویم و امثال اینها. خب دومین حادثه که اتفاق افتاد این است که هیچ کدام از اینها درست نبود. معلوم شد با این مبنای قویم اسلامی یکی از قویترین و مدرنترین نظامهای حکومتی در جهان اسلام شکل گرفته. شما نظام حکومتی ما را با کشورهای جهان اسلام مقایسه کنید. بدون شک یکی از پیشرفتهترین هست و یکی از مدرنترین از لحاظ مبانی نظری. از لحاظ قوت و استحکام کشور و امنیت و توان نظامی در حدی است که دشمنان ما درواقع امروز از این جهت هم شگفت زده هستند و هم بسیار خشمگین هستند. حالا این ظهور فقط محدود به مرزهای ما نیست. بحث مقاومت اکنون یک جریان بسیار تأثیرگذار در منطقهی غرب آسیاست. ما در جریان سوریه یک همگرایی وسیع بین موتور صهیونی، جریان سلطه طلب آمریکایی، هماهنگی دولتهای غربی همراه با آنها و جریانهای داخلی نفاقی جهان اسلام بودیم. که آنها یک جریان وحشی گری خاصی را یعنی خشونت بدون انتها که از دستهای بلک واتر درواقع در دنیا هست همان شرکتی که به اسم امنیت و صلح خشونت بیانتها و بدون مرز را پایهی تعلیمات خودش قرار داده. یک کمپانی خصوصی است پول میگیرد آدم میکشد. خب این سیاست به طور کامل که بنا بود شامل منطقهی سوریه، لبنان، ایران، عراق و جاهای مختلف بشود با شکست روبرو کرد. پس مقاومت یک مسئلهی جدی است.
با این تفاسیر آیا جنگ سرد جدیدی در پیش است یا نه؟
ببینید جنگ سرد علی الاصول معنایش این است که دو تا نیروی مدعی رهبری دنیا از جنگ مستقیم با همدیگر ابا دارند و سعی میکنند که به شکل تبلیغاتی با هم جنگ کنند و سیاسی و نوچههایشان را به جان هم بیندازند. شرایط امروز اگر بخواهیم این جنگ سرد را بین مثلاً آمریکا و روسیه در نظر بگیریم این هنوز با جنگ سرد فاصله دارد. آمریکا عملاً درواقع خودش و اذنابش علیه روسیه وارد جنگ هستند و جنگ مستقیماً با روسیه است. اگر با اذناب روسیه بود میشد گفت شبیه جنگ سرد است. ما امروز هنوز تئوری بعد از فروپاشی امپراتوری شوروی را شاهد هستیم. یعنی باز هم روسیه باید تقسیم بشود، کوچک بشود و چیزی که جدید است این است که ناتو در این زمینه دارای مسئولیت شده. پس هنوز تا جنگ سرد فاصله داریم و جنگ هنوز خیلی گرم است درواقع اگر چه اسمش را نمیبرند.
در این صورت، نقش نظامهایی مانند جمهوری اسلامی و ساخت سیاسی آن بهخصوص رهبر معظم انقلاب در این آرایش جدید چیست؟
به نظر من نقش ایشان هم در سطح القای تصویر واقع بینانه از شرایط هست و هم در ترسیم خطوط عملی برای آینده. تصویر واقع بینانه خیلی مهم است. یعنی اگر ما بنا باشد فکر کنیم که در مقابل این هژمونی غربی، غرب صهیونی توان مقاومت نداریم خب طبیعی است که تصورمان از وضعیت جور خاصی خواهد بود. اما اگر فکر کنیم نه این هیبتی که آنها میگویند پوشالی است و مقاومت اصولی، مقاومت اصولی حتماً موفق خواهد شد و علائمش هم وجود دارد خب این درواقع یک بحث دیگری است. یک نمونه بگوییم مسئلهی تحریمها هست. تحریمهایی که بر علیه ایران است از ابتدای انقلاب بوده حالا اینها تشدیدش کردند تبلیغاتش را زیاد کردند. ما هم تنها کشور نیستیم غیر از روسیه که اخیراً تحریمهای وسیع دارد کشورهای دیگر هم تحت تحریم بودند. در مقابل تحریم چه کار باید بکنیم؟ استراتژی مقام معظّم رهبری این بوده است که باید تحریم را بیاثر کنیم البته ما باید همیشه مطالبه کنیم چون تحریم یک تجاوز به حقوق یک ملت است. تحریم یک اقدام بین المللی نیست. یک تجاوز است. در مقابل تجاوز باید ایستاد. اما استراتژی عملی بیخاصیت کردن تحریم است. ابتنا بر امکانات خودمان، چه ملی، چه همسایگی، چه سایر امور. یعنی ما جهان را و خانوادهی جهانی را ندانیم مثلاً چند تا کشور اروپایی و آمریکا و اینها. خانوادهی جهانی بسیار بزرگ است.
من تعجب میکنم از صحبت مشاور عالی رئیس جمهور آمریکا بعد از سفر پوتین به تهران و مواضعی که مقام معظّم رهبری در تبیین شرایط اوکراین در نفی استراتژی یعنی پرده برداری از استراتژی ناتو و نفی آن و ترسیم خط مقابل با آنها ایشان فرمودند عکس العمل دولت آمریکا این بود که ایران به یک گروه کوچکی از کشورهای طرفدار روسیه در مناقشهی با اوکراین پیوسته. حالا ما نفهمیدیم این کوچک و بزرگی مقیاسش چه است. الان در سطح جهانی چین با آمریکا مخالف است با این استراتژی است. خب چین کشور کوچکی است واقعاً؟ هندوستان مخالف استراتژی تحریم است. ایران مخالف استراتژی تحریم است. خب من نفهمیدم برزیل مخالف استراتژی تحریم است. خب اگر اینها کشورهای کوچکی هستند خیلی خب ما که جزو کشورهای کوچک هستیم، یعنی میخواهم بگویم دید نامتعادل، تبلیغاتی و البته از روی خشم که خودش مانع دیدن واقعیتهاست این چنین است. پس یکی از تأثیرات مهم مقام معظّم رهبری پرده برداری از صورت قضایا و دیدن شفاف مسائل. و دوم ترسیم استراتژی مقاومت هست، همکاری هست و اینکه ما در این جریان پیروز خواهیم شد و قدرت هژمونیک را ما مطلق نبینیم.
تفاوت این مقاومتی که ما در ایران راجع به آن صحبت میکنیم با مقاومتهای دیگر در دنیا در همین قسمت است. یک ژانری از مقاومت در ایران تعریف شده و عمل شده. که محورش درواقع حق مداری هست. حق مداری منبعث از تفکر اسلامی است. ما خجالت نمیکشیم از اینکه مطرح کنیم در دنیا که افکار ما منبعث از اسلام است. افتخار میکنیم به این قضیه. احیای حرکت اسلامی خودش بخش مهمی از این جهت حق گرایی مقابله با سلطه است. ما وقتی میخواهیم راجع به خودمان صحبت کنیم سرچشمهی قدرت را فراموش نکنیم.
نکتهی بعد این است که ما از تهدیدها نباید بترسیم. آنهایی که دنبال سیطرهی نظام بر دنیا هستند چه را به رخ میکشند توپ و تفنگ و اسلحهشان را دیگر. خدا را شکر که امروز اسلحههای مدرن از خاصیت افتاده. ولی ما هرگز از این نترسیدیم و نباید بترسیم. این یک خطی است که درواقع بیان شده. سوم این خط کجاست؟ آنجایی است که ایشان میفرمایند دوران بزن دررو تمام شد. بزن دررو تمام شد معنایش همین است. یعنی اگر زدی میخوری و ما نمیترسیم از این قضیه. این یک استراتژی هست. نباید فکر کنیم که حالا اگر زدند ما هم بزنیم او دوباره میزند و بعد به قول آن آقا گفت که در ظرف دو دقیقه تمام سیستم دفاعی ما را از بین میبرد، این جوری نیست. این ندیدن توانمندی خودمان است. خب این هم یک تأثیر، این خودش بخشی از این استراتژی درواقع مقاومت است.
شاید من یک نکتهی دیگر را هم حتماً اضافه کنم و آن بحث توجه به نسل جوان ما هست. نسل جوان توجه به آنها این نیست که ما آنها را به پستهای خیلی بالا بگماریم. بلکه باید برای آنها میدانهای وسیع عمل ایجاد کنیم و بگذاریم آنها توانمندیهایشان شکوفا باشد. و اگر ما به آنها اعتماد کنیم و به ایشان امکان بدهیم کوهها را جا به جا میکنند. آنچه که ما در جمهوری اسلامی از توفیقات تجربه کردیم عمدتاً توسط مجاهدت جوانهای ما بوده. این معنایش این نیست که سالخوردگان را باید ما به ایشان توهین کنیم. نه وقروا کبارکم. این دستور اسلامی ما هست از تجربهی آنها هم استفاده میکنیم.
بهعنوان سوال آخر به نظر شما نظم جدید جهانی بعد از چه مدت به ثبات خواهد رسید و این دوره گذار چقدر طول میکشد؟
ما نظم جدید جهانی را هنوز شکل گرفته نداریم. آن چیزی که به نظر من داریم از هم پاشیدگی نظم مورد ادعای آمریکا و دول غربی است. غرب صهیونی که ما دیگر ایجاد نظم کردیم، مسلّط هستیم ژاندارم دنیا هستیم. این از هم پاشیده. نظم جدید جهانی باید شکل بگیرد. اهمیت حضور ایران در همین پروسهی شکل دهی و شکل گیری است. نظم جدید جهانی باید بر مبانی درستی شکل بگیرد. سازمان ملل نباید میدان تاخت و تاز کسانی باشد که خودشان را آقای دنیا میدانند کدخدا میدانند. سازمان ملل باید خانهی همهی ملتها باشد. وتویی که در شورای امنیت هست درواقع مکانیزم استقرار ملتها را زیر سؤال برده. پس ما در پروسهی شکل گیری نظم جدیدی هستیم که این سیطرهای که دول غربی مدعی آن بودند آن را باطل کرده. اما نظم جدید باید شکل بگیرد. دقیقاً اهمیت حضور ایران در صحنهی جهانی امروز به همین دلیل است. تأثیرگذاری ما هم به همین دلیل مهم شده. انشااللّه در نظم جدید آیندهی جهان دنیای اسلام، مقاومت اسلامی و کشورهایی که مخالف با سیطره هستند آنها نقش فعالی خواهند داشت. این دوره چقدر طول میکشد. من الان پیش بینی خیلی دقیقی ندارم.
ارسال دیدگاه