روایت معلم شاهرودی از زنگ انشا:

درختِ کاجِ خانه ما

سمنان (پانا) - معلم شاهرودی با هدف پرورش خلاقیت و علاقه‌مندسازی و تشویق دانش‌آموزان خود به زیبانویسی انشا از موضوع‌های هدفمند بهره می‌گیرد.

کد مطلب: ۱۴۶۲۱۸۷
لینک کوتاه کپی شد
درختِ کاجِ خانه ما

زنگ انشا، یکی از بهترین زنگ‌های مدرسه است. دانش‌آموزان در این زنگ وارد دنیای ماجراجویی و تخیل می‌شوند و می‌توانند از دنیای واقعی فاصله بگیرند و به شهرهای دست‌نیافتنی برسند.

زمانی که معلم انشا وارد کلاس می‌شود، آن‌ها را سوار قطار ذهن می‌کند و به همه جا می‌برد. در این صورت آن‌ها دیگر در کلاس درس نیستند و به دنیایی دیگر می‌روند. زمان برایشان معنایی ندارد و می‌توانند به گذشته‌های دور یا به آینده‌هایی که هنوز نیامده‌اند، سفر کنند و در این کلاس، زندگی به‌گونه‌ای متفاوت است و برخی از نوشته‌ها شنوندگان را غمگین و برخی نیز مخاطبان خود را خوشحال می‌کند.

در این شماره، روایتی از فاطمه غلامی (معلم شاهرودی) می‌خوانیم که با هدف پرورش خلاقیت و علاقه‌مندسازی و تشویق دانش‌آموزان خود به نوشتن با گذر به گذشته نه چندان دور از ‌آن‌ها خواسته تا خاطرات مادران خود را بنویسند و در یکی از خاطرات بازگوشده به درخت کاج حیاط خانه و یادگار پدرش رسید.

غلامی این‌چنین روایت کرد: «برای تدریس در پایه ششم، داوطلب شده و در ساماندهی، یکی از مدارس منطقه را انتخاب کردم. از همان روزهای اول متوجه شدم که دانش‌آموزان علاقه زیادی به درس انشا ندارند. به دنبال راه حلی بودم تا آن‌ها را به این درس علاقه‌مند و قوه بیان، نگارش و زیبانویسی‌شان را تقویت کنم. با مطالعاتی که انجام دادم دریافتم شیوه داستان‌نویسی و داستان‌گویی از بهترین روش‌های تقویت درس نگارش است و می‌توانیم با این 2 روش، علاقه و دقت دانش‌آموزان و قدرت تخیل و گنجینه لغات آن‌ها را بالا ببریم و در پیشرفت تحصیلی‌شان نیز در بلندمدت، موثر باشیم. بنابراین ‌موضوع‌هایی را انتخاب کردم که در پایان، خود دانش‌آموزان به هدف مورد نظر برسند. برای این منظور موضوعی را با هدفی که در ذهن داشتم انتخاب کردم و روی تخته کلاس نوشتم: «امروز خانه‌تکانی داشتیم، در میان اسباب و لوازم منزل، دفتر خاطرات مادرم را پیدا کردم...» و ادامه داستان را به دانش‌آموزان سپردم.»

شور و شعف آن‌ها حاکی از آن بود که موضوع انشا برای‌شان بسیار جالب به نظر رسید. بعد از چند روز، زنگ انشا فرا رسید. از متن انشای دانش‌آموزان مشخص بود که بعضی‌ها بدون اجازه در کنجی خلوت، خاطرات مادر خود را خوانده و بعضی دیگر هم با اجازه مادر این کار را انجام داده‌اند که کار گروه دوم هدف آموزش من بود.

از میان دستنوشته‌های دانش‌آموزان، یکی اینگونه آغاز شده بود: «دفتر خاطرات مادرم را پیدا کردم و بسیار هیجان‌زده شدم. آن را نزد مادر بردم و از او خواهش کردم برایم بخواند. مادر با حسرت، آهی کشید و با لبخند شروع به خواندن کرد. او از خاطرات دوران ابتدایی‌اش می‌خواند، از مدیر و معلم گرفته تا همکلاسی‌هایش از مدرسه و حیاطش گرفته تا کاج سربه‌فلک‌کشیده پشت دیوار؛ مادرش بیش‌تر از کردار و رفتار مدیر و معلم مدرسه نوشته بود. البته گاه زیبا، گاه تلخ وگاهی... همین‌طور که او انشایش را می‌خواند، احساس کردم چقدر به خاطرات مادرش نزدیک هستم. همان مدیر، معلم، کلاس، حیاط! انگار در نوشته‌هایش غرق شده بودم. با صدای دست زدن دانش‌آموزان به خود آمدم. او با خاطرات مادرش مرا به خاطرات خودم برده بود. از او نام مدرسه مادرش را پرسیدم. بله.. درست بود. همان مدرسه‌ای که روبه‌روی خانه کودکی‌ام بود و من آنجا درس خواندم و درخت کاج، همان درختی بود که از حیاط خانه ما سر به فلک کشیده بود، همان کاجِ یادگار پدر...

آن‌ روز نه تنها با خواندن انشای متفاوت دانش‌آموزان به هدف نهایی خود رسیدم بلکه بیان خاطرات مادر آن دانش‌آموز برای من درسی بود که روزی خواهد رسید. رفتار و کردار من نیز برای همین دانش‌آموزان و فرزندشان تبدیل به یک خاطره خواندنی و شنیدنی می‌شود.

چه زیبا که درخت کاج خانه پدرم، خاطره مادرش بود و امروز من که تمام آرزوی پدرم بودم، خاطره فرزند او شدم. از آن روز به بعد تصمیم گرفتم بیش از پیش مراقب رفتار و کردارم باشم تا همیشه در خاطرات دانش‌آموزانم زیبا و خوب بمانم.»

فاطمه غلامی

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار