این پسر دزد تک روی تهران بود
پشت پرده داستان سراییهای دانشجوی پولداری که دزد شد
تهران (پانا) - پسرجوانی که در خانوادهای پولدار و تحصیل کرده زندگی میکرد پس از قبولی در دانشگاه تصمیم شومی گرفت.
بهگزارش خراسان، این دانشجو از شهرش به تهران میآید و برای این که بتواند خوشگذرانیهای زیادی داشته باشد دست به سرقت میزند.
اردیبهشت سال گذشته بود که ماموران پلیس تهران در جریان سرقتهای سریالی گوشی قاپی در شمال تهران قرار گرفتند و تیمی از ماموران برای دستگیری عامل این دزدیها وارد عمل شدند.
ماموران در گام نخست به محلهای سرقت رفتند و پی بردند که دزد تکرو سوار بر موتور سیکلت در خیابانهای خلوت شمال تهران به کیفقاپی و گوشیقاپی از طعمههایش اقدام میکند.
تجسسهای پلیسی در گام بعدی نشان از آن داشت که سارق حرفهای، جوانی شیکپوش است او با گذاشتن یک کلاه کاسکت نقشه سرقتهایش را به اجرا میگذارد و برای پنهان ماندن دزدیهایش نیز روی پلاک موتورش را با یک زنجیر قفل میکند.
بازداشت دزد تک رو
با توجه به پراکندگی سرقتها ماموران برای دستگیری سارق حرفهای بهصورت محسوس و نامحسوس شروع به گشتزنی در خیابانهای شمال تهران کردند.
یک هفته از گشتزنیهای پلیسی گذشت تا این که ماموران به رفتارهای پسر شیکپوش که سوار بر یک موتور لوکس بود مشکوک شدند و او را بهصورت نامحسوس تحتنظر قرار دادند.
ردیابیها ادامه داشت تا اینکه پسر جوان برای قاپیدن گوشیهمراه پسر جوانی وارد عمل شد و پس از سرقت بهسرعت پا به فرار گذاشت که تیم گشت پلیسی عملیات دستگیری را آغاز کردند و سارق جوان پس از یک تعقیب و گریز پلیسی موفق به زمینگیر کردن این سارق حرفهای شدند.
اعتراف به سرقت
سامان ۲۲ ساله که راهی جز اعتراف نداشت در تحقیقات پلیسی ادعا کرد که چند سال قبل پدر و مادرش در یک تصادف به کام مرگ فرو رفتهاند و او با خواهر بزرگ ترش در یک خانه اجارهای زندگی میکند.
او در ادامه گفت: خواهرم برای ادامه تحصیل به شهرستان رفت و دیگر از هم خبری نداریم و من نیز مدتی در یک کارگاه کار میکردم اما کارگاه ورشکسته شد و همه نیروها تعدیل شدند.
راهی برای تامین هزینههای زندگیام نداشتم و فکر میکردم بدبختترین آدم روی زمین هستم، چون هر کاری میکردم به در بسته میخوردم و دیگر راهی جز سرقت به ذهنم نرسید. سامان ادامه داد: حالا که دستگیر شدم فکر نکنم زندان برای من جای بدی باشد چون بدون هیچ دغدغهای راحت میخوابم و به نان شب هم فکر نمیکنم.
پسر جوان گفت: نمیدانم چه مدت باید در زندان باشم و در این مدت با پولهایی که بهدست آوردم هزینه زندگی و اجارهخانه را پرداختم و هیچوقت پولی برای خوشگذرانی سرقت نکردم و اگر میخواستم خوشگذرانی هم کنم باید بیشتر دزدی میکردم اما قانع بودم. او افزود: بهتنهایی دست به سرقت زدم چون شنیده بودم اگر همدستم دستگیر شود مرا حتما لو میدهد و چون باید سهم او را هم پرداخت میکردم پول کمی به دست میآوردم تا این که دستگیر شدم.
دزد دروغ گو
سامان با توجه به اعترافاتش و این که ادعا میکرد کسی را ندارد به زندان رفت و یک هفته بعد در حالی پا به اتاق بازپرس پرونده گذاشت که با خانواده اش روبهرو شد و قاضی خواست تا سامان دقایقی پشت در منتظر بماند.
سارق جوان شوکه شده بود و از این که خانوادهاش او را با لباس زندان دیده بودند خجالت میکشید و نمیدانست برای دروغ پردازیهایش چه بهانهای میتواند بیاورد تا این که قاضی پرونده او را به اتاق صدا زد.
دزد جوان که هیچ سابقهای در پروندهاش نداشت در همان ابتدا رو به قاضی و در حالی که اشک میریخت گفت: بهدلیل آبروی خانوادهاش این داستان سراییها را کرده و منتظر بوده تا از زندان آزاد شود.
سامان پس از صدور کیفرخواست و در حالی که با وثیقه آزاد بود در دادگاه کیفری ۲تهران به یک سال زندان و ردمال محکوم شد و به آن اعتراض کرد.
یک سال بعد
سامان با توجه به تایید حکماش در دادگاه تجدید نظر استان تهران به دادسرا احضار شد تا روانه زندان شود.
گفتوگو با دزد دروغگو
سامان ۲۲ ساله دانشجوی مهندسی مثل روز نخست علاقهای به زندان ندارد او شرمنده خانواده با آبرویش است:
سابقه داری؟
نه، تاحالا هیچ وقت خلاف نکرده بودم.
چرا دزدی؟
من دانشجو بودم و چون به پول نیاز داشتم مجبور شدم دزدی کنم.
خانوادهات حمایتت نمیکردند؟
خانواده ام فکر میکردند من خوابگاه گرفتم در صورتیکه یک خانه اجاره کردم و پدر و مادرم همیشه مرا حمایت مالی میکردند اما چون نمیخواستم راز خانه مجردیام فاش شود از آنها زیاد درخواست پول نمیکردم.
یعنی برای خوشگذرانی دزدی کردی؟
بله، با پولی که خانوادهام به حسابم میریختند هزینه دانشگاه و کارهای روزمرهام را میپرداختم اما برای خوشگذرانی به پول بیشتری نیاز داشتم به همین دلیل دست به سرقت زدم.
موتور را از کجا تهیه کردی؟
پدرم برای این که بهراحتی به دانشگاه بروم یک موتور برایم خرید، البته قصد داشت یک خودرو بخرد اما چون خودم به موتورسیکلت علاقه داشتم این موتور را خریداری کرد.
خانوادهات وضعیت مالی خوبی دارند؟
بله، پدرم مهندس و مادرم پزشک است و وضعیت مالی خوبی داریم.
چرا بعد از دستگیری گفتی پدر و مادرت فوت کردهاند؟
چون نمیخواستم آنها متوجه ماجرا شوند و آبرویشان را ببرم.
در این مدت با آنها تماس داشتی؟
یکی از هم سلولیهایم که از ماجرای زندگی و کارهای من با خبر بود یک گوشی همراه داشت که با شماره او به خانوادهام زنگ میزدم و هر وقت میخواستند به تهران بیایند یا من به دیدنشان بروم بهانه میآوردم و خودم را سرگرم درس خواندن نشان میدادم.
خانوادهات چطور متوجه ماجرا شدند؟
فکر کنم چون یک سال است که به دانشگاه نرفتم و کارهای تسویه را انجام ندادم از دانشگاه با خانوادهام تماس گرفتند و آنها هم با پیگیریهایشان فهمیدند که دستگیر شدهام.
چه برنامهای داری؟
نمیدانم چطور به چشمان پدر و مادرم نگاه کنم، قصد دارم ادامه تحصیل بدهم و دیگر خلاف نکنم تا آرامشی را که در زندگیمان بود به هم نریزم.
چطور به فکر دزدی افتادی؟
جلوی دانشگاه خودمان و در برابر چشمانم گوشی چند نفر از بچههای دانشگاه را سرقت کرده بودند، بهخاطر همین فکر سرقت به ذهنم رسید. بنابر این گزارش، این سارق جوان از جنبه عمومی جرم باید در زندان باشد و پس از پایان دوران محکومیتاش آزاد میشود.
تحلیل کارشناس
عوامل مجرم شدن دور از ذرهبین نظارتی والدین
دکتر کاظم قجاوند، جامعهشناس و استاد دانشگاه
عموما در ادبیات جامعهشناسی از دو نوع کنترل یاد میشود. کنترل رسمی که منظور همان کنترلها و نظارتهایی است که از سوی منابع و سازمانهای ذیصلاح مانند نیروی انتظامی، دادگستری، آموزش و پرورش و دانشگاه صورت میگیرد تا رفتار افراد مطابق با هنجارها و ارزشهای اجتماعی باشد و کنترل دیگر غیر رسمی است که منظور از آن نهادینه شدن اصول تعلیم و تربیت خانوادگی، ارزشهای جامعه و... در ذهن تکتک اعضای جامعه است.
متاسفانه در مواردی با پروندههای بزهکاری روبهرو هستیم که والدین با اعتماد کامل به فرزندان خود آنها را برای کار یا تحصیل به شهر یا کشورهای دیگر فرستادهاند اما متاسفانه گاهی دیده میشود فرزندان دور از نظارت والدین بهجای کار و تحصیل عضو گروههای بزهکاری یا در خانههای تیمی مرتکب رفتارهای غیراخلاقی میشوند این قبیل فرزندان با دور شدن از نظام خانواده و زندگی در کلان شهرها یا کشورهای خارجی تصور میکنند کنترل رسمی کاهش یافته و از طرفی با توجه به ضعیف بودن کنترل درونی و غیر رسمی ممکن است به انحرافات اجتماعی رو بیاورند و دست به رفتارهای بزهکارانه و غیرهنجاری بزنند که مجرم شناخته شوند.
این رفتارهای ضداجتماعی به جای کار و ادامه تحصیل برمیگردد به اصول سختگیرانه برخی خانوادهها که در ابتدا فرزندان را به خود وابسته میکنند و اختیار عمل را از آنها میگیرند و از یک سنی به بعد آنها را وارد جوامع بزرگتر میکنند و این فرزندان چون دچار احساس رهاشدگی میشوند پایبندی به ارزشهای جامعه را از دست داده و در شهرها و کشورهای بزرگتر بهخاطر حس ناشناخته و گمشدهای که دارند عضو گروههای تبهکاری میشوند و دست به خلاف میزنند تا تجربیات جدیدتری کسب کنند.
اگر خانوادهها از دوران کودکی فرایند اجتماعی شدن و جامعهپذیری را به فرزندان خود بیاموزند و الگوهای اجتماعی مناسب را در اختیار فرزندان قرار دهند قطعا کمتر شاهد این رخدادهای تلخ خواهیم بود. این فرزندان دور از نظارت کافی والدین هستند و ممکن است بهدلیل ضعف در اعتقادات و پایبندیهای درونی سبک زندگی سالمی را انتخاب نکنند و راجع به جرم و بزه واکنش منفی نداشته باشند از اینرو بهراحتی عضو باندهای خلافکاری میشوند و مرتکب هر جرم خرد و کلانی خواهند شد.
تعلیم و تربیت خانواده نیز از اصول مهم و اولیهای است که میتوان به آن اشاره داشت زیرا اگر شخصیت فرد در خانواده سالم و به دور از محدودیتها و فشارها شکل گرفته باشد حتی زندگی در کلان شهرها و کشورهای جرم خیز نمیتواند از او یک فرد مجرم بسازد.
ارسال دیدگاه