گزارش از حادثه جان باختن ۲ کودک بر اثر ریزش چاه مغازه
کودک کشی چاه قاتل
تهران (پانا) - اینجا منطقهکن در شمال غرب تهران است. حوالی ظهر یکشنبه، ناگهان چاهی به عمق حدود ۱۲ متر در مغازهای قدیمی دهان باز کرد و دو پسر بچه پنج ساله و شاگرد مغازه را یکجا بلعید.
بهگزارش جامجم، از آن هیاهوییکه چند روز پیش اینجا بود، خبری نیست. بیتوجه به سرمای هوا و باران تندی که بیامان به سرو رویمان میکوبد، بچههای قد و نیمقد مشغول بازیاند. نشانی مغازه حادثهساز، آنقدر پیچ در پیچ است که بسیاری از اهالی کن، از این حادثه بیخبرند و ماجرا را تازه از زبان ما میشنوند. از یکی از بچهها میپرسیم از این حادثه خبر دارند یا نه. یکی از آنها که سر و زباندارتر از بقیه است، با لهجه افغانی میگوید من میشناسم. از او میخواهیم ما را به آنجا ببرد. دلش نمیآید بازی را رها کند، اما چند ثانیه بعد به دوستانش علامت میدهد و همه با هم دست از بازی میکشند و با ما همراه میشوند تا به محل حادثه برویم. در طول مسیر، پسرک با لحن کودکانهای از حادثه برایمان تعریف میکند: «من هم خانهشان را میشناسم و هم اسمهایشان را بلدم. یکیشان امید امیری بود و آن یکی، محمد نوروزی. آتشنشانی هم آمده بود.»
۱۰ دقیقه بعد به مغازه حادثهساز میرسیم. دورتا دورش را با نوار زردرنگی پوشاندهاند تا کسی به آن نزدیک نشود. مغازهای با نمای آجری و جمع و جور. داخلش به هم ریخته است. روز حادثه، پیشخوان سنگین مغازه درست روی چاه بود، اما حالا کنار دهانه آن است. دهانه چاه هنوز هم باز است و روی آن را نپوشاندهاند. مشغول گرفتن عکس هستیم که مردی از داخل خودرو فریاد میکشد: «خانم بیا عقب. خطرناک است. این همه بچه دورت جمع شدهاند، چاه ریزش کند، جواب والدینشان را شما میدهی؟! به او میگوییم خبرنگاریم. دوباره با دست تهدید میکند و میگوید: «در اینترنت هست. بگرد پیدا کن.»
بچهها را عقب میرانیم و دوباره مشغول عکسگرفتن میشویم. بعد، همان پسربچه، خانه نادر نوروزی، پدر یکی از بچههای فوت شده را نشانمان میدهد.
چاه آدمکش
پدر محمد نوروزی حوصله حرفزدن ندارد. از صدای خفهاش مشخص است چه غمی روی دلش سنگینی میکند. او میگوید: «معمولا برای خرید، پسر دیگرم را به مغازه میفرستادم، اما اینبار محمد خودش رفت. میخواست لواشک بخرد. دم ظهر بود. مدت زیادی از رفتن محمد نگذشته بود که یکدفعه دیدم مردم بیرون جمع شدهاند. نگران پسرم شدم. هر چه اطرافم را نگاه کردم، خبری از محمد نبود. تا اینکه شنیدم مردم میگویند دو بچه به داخل چاه سقوط کردهاند. آتشنشانی هم آمده بود. بعد از مدتی جنازه دو بچه را از چاه بیرون کشیدند که یکی از آنها پسرم بود. چهار پسر و یک دختر دارمکه خدا یکی از پسرها را از منگرفت. در برابر مشیت خدا چارهای جز سکوت ندارم.»
حال پدر امید امیری هم خوب نیست. یکی از اقوام امید درباره روز حادثه میگوید: «امید آن روز دلش میخواست برای خودش خوراکی بخرد و برای همین پدرش به او پول داد تا به مغازه برود. تقریبا مدت زیادی از رفتن امید نگذشته بود که پدرش متوجه جمعیتی شد که جلوی مغازه جمع شده بودند. بعد هم آتشنشانان جسد امید را بیرون میآورند. پدر امید بهخاطر این حادثه، بهشدت ناراحت است و الان هم به کلانتری رفته است تا نامه بگیرد و به پزشکی قانونی ببرد تا جسد امید را برای خاکسپاری تحویل بگیرد.»
نگذاشتند بچهها را نجات دهیم
احمدی، یکی از همسایهها در مورد روزحادثه میگوید: «داشتیم ناهار میخوردیم که یک دفعه در ما را زدند و گفتند دو بچه و محمد شاگرد مغازه به درون چاه سقوط کردهاند. خدا را شکر، شاگرد مغازه را همسایهها نجات دادند. چند روز پیش محمد را دیدم و در مورد روز حادثه گفت وقتی میخواست پول را از بچهها بگیرد، یکدفعه زیر پایشان خالی شد. بچهها رفتند ته چاه، اما محمد چون جوان بود، خودش را با چنگ و دندان لبه چاه نگه داشت. چند نفر از همسایهها با طناب او را بیرون کشیدند، وگرنه او هم بعد از مدتی لبه چاه را رها میکرد و پرت میشد. البته آن دو بچه را هم همشهریهای خودمان میتوانستند نجات دهند، اما تا آتشنشانی اجناس مغازه را خالیکنند، کلی طولکشید و آنها جان خود را از دست دادند.»
امداد و نجات تخصص است
جلال ملکی، سخنگوی سازمان آتشنشانی تهران درخصوص ادعای ساکنان درباره تعلل آتشنشانان در نجات بچهها میگوید: «بچهها به عمق یک چاه ۱۰، ۱۲ متری سقوط کرده بودند. اجناس زیاد و خاک روی آنها ریخته شده بود. طوری بود که حتی دیده هم نمیشدند. آیا چاهی که نشست کرده و موزائیک و خاکهایش دائم در حال ریزش بود، قابل اعتماد استکه مردم بتوانند بچهها را با این شرایط نجات دهند. در چنین شرایطی ما علمی و تخصصی رفتار میکنیم، اما مردم احساساتی هستند. ما مجبور شدیم به سقف مغازه کارگاه عملیاتی نصب کنیم و همکاران از سقف عملیات را انجام دادند.»
او ادامه داد: «دهانه چاه آنقدر، ناایمن بود که اگر چند نفر دیگر برای کمک وارد مغازه میشدند، قطعا آنها هم سقوط میکردند. حتی داخل دهانه چاه را هم همکاران شمعبندی کردند تا ایمنسازی شود و نریزد و چند آتشنشان دیگر گرفتار نشوند. وضعیت آن قسمت بهقدری ناایمن بودکه الوار گذاشته بودیم تا پا روی زمین نگذاریم. اگر چند نفر روی آن میایستادند دوباره ریزش میکرد. مردم با طناب شاگرد مغازه را نجات دادند که کار بسیار خوبی بود، اما در مورد بچهها شدنی نبود. من سه بار با فرمانده تماسگرفتم و گفتم ما اصلا بچهای نمیبینیم و شک داریم، مگر اینکه چاه کمرگیر شده باشد. یعنی چیزهایی وسط چاه گیر کرده و افرادی هم زیر اجناس باشند که همینطور بود. مردم که اینها را نمیدانند. چطور میخواستند نجات دهند؟ اینکه مردم عرق به همنوع خود دارند، ستودنی است، اما امداد و نجات، یک امر تخصصی است. مسؤولیت محل حادثه با ما است. زیرا تجهیزات داریم، همکاران دوره دیدهاند و فرمانده با صدها حادثه به این شکل مواجه بوده و مدیریت بحران میداند.»
ارسال دیدگاه