من یک کارگرم اما بدون بیمه!
ایران (پانا) ـ من یک کارگرم. با افتخار میگویم که یک کارگرم، زندگی برای ما کارگرانی که روزانه ۱۲ ساعت مفید زندگیمان را در محلهای کارمان سپری میکنیم، از زمانی حساب میشود که امضای قراردادمان را روی کاغذ دیدهایم.
به گزارش روزنامه ایران، تولد ما درست از همینجا شروع میشود. برای همین میگویم که من حالا یک کارگر ۱۴ سالهام. اما خیلیها تلاش میکنند تا سن کارگری ما را نادیده بگیرند. برای آنها فرقی نمیکند، ۱۴ سال پیش بوده یا همین ۲سال پیش. نامشان که کارفرما باشد، عمر کاریات را با سلیقههایشان تخمین میزنند.
یک نفر میآید، تشویقت میکند، اما بعدی نادیدهات میگیرد. ملاک کاری ما اما فقط سلیقه کارفرما نیست. اوضاع اقتصادی، زندگی ما را بهم پیچیده است. برای ما یک فیش حقوقی معنایش فقط یک فیش حقوقی نیست. یک زندگی پر پیچ و خم است. دولت تلاش میکند تا درآمد ما را بالا ببرد، اما زندگی گران امروز، ما را به یک دونده تبدیل کرده است. تورم نمیگذارد که یک فیشحقوقی تنها یک فیش حقوقی بماند. قیمتها زورشان از زور جیب ما بیشتر است. من در این سالها خوب دویدهام، کارفرماهای منصف و با اخلاق کم ندیدهام، کارم را تمام عیار پیش بردهام، اما بازهم آنچه برایم مانده، یک دغدغه بزرگ بوده است. دغدغه آخر ماه برای ما کارگرها یک سناریوی از پیش نوشته شده است. ما میخواهیم پایانش خوش باشد، خیلی از کارفرماها هم همین را میخواهند، اما روزگار، راهش با ما یکی نیست. هر چقدر تلاش میکنیم، مسیرش را به سمت دیگری کج میکند.
من یک کارگر ۱۴ سالهام، اما ۱۴ سال پیش، اگر بخت بیمهها یارم بود، حالا ۱۹ ساله بودم، یک کارگر ۱۹ساله در آستانه بازنشستگی! خیلیها شبیه من، قراردادهایشان سالها طول میکشد. از وقتی پایشان به محل کارشان باز میشود، بیرابطه و ضابطه، همان جادرجا میزنند تا اینکه یک نفر میآید، قراردادهایشان را به روز میکند. من هم شبیه خیلیها، ۵ سال عمرم را بدون بیمه گذراندهام. صدایم بلند بود، اما آنکه باید میشنید، گوشهایش سنگینتر! تا اینکه یک روز صدایم به گوشش رسید، از همان جا بعد از ۵ سال دوندگی سرانجام قرارداد چند ماههام امضا شد. از آن روز تنها چند سال روی قرارداد یک ساله را دیدهام. اما قراردادها از یکسال به نصف رسیده است. حالا من یک کارگر ۱۴ ساله ۶ماههام! تمدید نشدن قرارداد، البته از فیش حقوقیام ترسناکتر است.
از روزی که از یک واحد تولیدی به واحد بازرگانی آمدهام، فهمیدهام نامت که کارگر باشد، فرقی ندارد نخ تولید کنی یا کاغذ! خیلیها فکر میکنند، کارگرها، بار روی دوششان سنگین است، اما من میگویم قلب ما بارش سنگینتر است. سنگینی بار کرایه خانهها، کمر ما را خم نکرده اما قلب ما را رنجانده است. سهم نیمی از فیش حقوقی ما حتماً برای کرایه خانه است. زرنگترها شاید جایی دور و اطراف، خانه که نه کاشانهای خریده باشند، اما اغلب ما، دستمان به جایی نرسیده است. تسهیلات مسکن و خرید خانه هست، اما برای ما نیست. نه اینکه نخواهند، ما هم میخواهیم، اما فیشی که حداکثر زورش به ۲میلیون تومان میرسد، سقف رؤیاهایش هم بیشتر از جور کردن کرایه خانه نیست! ما تلاش میکنیم.
اغلب کارفرماها هم با ما راه میآیند، این را جلسات فشرده آخر سالشان میگوید. بیشترشان انتقادهای ما را میشنوند. گوشهای بعضیهایشان، اما بدهکار نیست. برخیهایشان جلسات را به سخره میگیرند. درصدها (افزایش حقوق) برایشان شوخی است. اما زندگی ما همین درصدها، (کم یا زیاد) برایش جدی است. آنقدر جدی که وقتی ۱۲ درصد میشود، ۲۰درصد مسیر آرزوهایمان تغییر میکند. ما رؤیاهایمان کوچک نیست، آرزوهایمان هم! اما زندگی کارگری، حتی برای آب خوردنمان هم سقف تعیین کرده است.
چارچوب حقوقهایمان، چارچوب زندگیمان را شکل داده است. با وجود این همیشه ترس از دست دادن شغلمان، ترس خوب زندگی کردن را برای خیلی هایمان خراب کرده. ما یک زندگی خوب میخواهیم، برای همان هم تلاش کردهایم و میکنیم، اما صدایمان که شنیده شود، حتی اگر وعدههایشان به امسال و سال بعد نرسد، دلخوشی چند سالهمان آماده است. میدانیم اعتبارشان زیاد نیست. میدانیم چرخ تولید فقط با یکدست نمیچرخد، اما وقتی چرخید، مثل حالا که خوب درحال چرخیدن است، چرا زندگی ما خوب نمیچرخد؟ سهم ما از افزایش تولید همان شعارهایی است که داده میشود.
بگذارید سود بازار به جیب کارگر ایرانی ریخته شود. این را خطاب به برخی از کارفرمایانی میگوییم که دستشان تنگ است. ما خیلیهایمان کارگران کارگاهها و کارخانههای تولیدی هستیم، اما وقتی تولید جان میگیرد، سودش به جیب یک نفر دیگر میرود! آیا این عادلانه است؟!
ما عائلهمندیم. یک، دو، سه و چهار فرزند داریم. آیا با آن نیمی از حقوق باقیمانده بله، همان یک میلیون تومانی که از این فیش دو میلیون تومانی میماند، چرخ زندگی یک خانوار حداقل ۵ نفره میچرخد؟
من از حرفهای کلیشهای بیزارم! از اینکه بخواهم خودم را با دیگران مقایسه کنم. اما هرچقدر هم که از کلیشهها فراری باشم، نمیتوانم وضعیت معیشت خانوادهام را انکار کنم. یک میلیون تومان برای خیلیها، پول یک روز رستوران رفتنشان است! من یک کارگرم، یک کارگر زحمتکش، برای درآمدم کار میکنم، تلاش میکنم، حرف میشنوم، حرف میزنم، دستم در جیب کسی نیست. اما سهم من از ۱۲ ساعت کار روزانه، نباید ناامیدی و ناامنی شغلی باشد.
ارسال دیدگاه