فرصتی برای معرفی تصویرگران ایرانی

تهران (پانا) - تصویرگری در ایران هنر نوظهوری نیست، بااین‌حال حدود دو دهه‌ای است که تصویرگران کشورمان موفق به درخشش در سطحی جهانی و حتی کسب جوایز شاخصی مانند «هانس کریستین اندرسن» شده‌اند.

کد مطلب: ۱۲۱۱۳۳۶
لینک کوتاه کپی شد
فرصتی برای معرفی تصویرگران ایرانی

به‌گزارش ایران، «هاله قربانی» هم یکی از این تصویرگران است که از اوایل دهه نود کار خود را آغاز کرده و تا به امروز افزون بر تدریس تصویرگری در دانشگاه‌های اصفهان، موفق به کسب جوایز داخلی و خارجی متعددی شده است. البته او چند سالی است که تدریس را رها کرده و تمرکز خود را بر تصویرگری کتاب‌های کودک گذاشته است. رزومه کاری قربانی در این یک دهه با اسامی نویسندگان شاخص گروه سنی کودک و نوجوان همچون فرهاد حسن‌زاده گره‌ خورده است. «جهان مال من» تازه‌ترین کتابی است که تصویرگری آن را برعهده داشته، داستانی تصویری که به جوایز مختلفی راه‌یافته که از آن جمله می‌توان به «پنجمین مسابقه بین المللی کتاب‌های تصویری جزیره نامی» و همچنین «راهیابی به نمایشگاه براتیسلاوا» و کسب عنوان منتخب مجله بین‌المللی «برایتنس» و برگزیده جشنواره نامی (کره) در سال‌جاری میلادی اشاره کرد. گفت‌وگوی امروزمان را با این تصویرگر جوان می‌خوانید.

از «جهان مال من است» بگویید، تازه‌ترین کتابی که تصویرگری آن را به عهده داشته‌اید و به مرحله نهایی داوری جوایز مختلفی ازجمله پکن راه‌ یافته است؟
تصویرگری این کتاب به 3 سال قبل بازمی‌گردد که از نشر فاطمی با من تماس گرفتند. سحر ترهنده، مدیر بخش کودک و نوجوان این مؤسسه از داستان کوتاهی گفت که خواهان تصویرگری من برای آن بود. راستش از قبل علاقه‌مند همکاری با این انتشاراتی بودم و وقتی بحث دعوت آنان به میان آمد؛ پذیرفتم. قرار شد برای کتاب مذکور براساس نقشه پیش بروم و چگونگی شروع کار را هم به خودم سپردند.با اینکه جغرافیای من خوب نیست اما تلاش کردم تا از ابتدا مسیری مناسب را برای تصاویر انتخاب کنم.

با نویسنده داستان نیز همفکری و تعامل داشتید؟
تا قبل از تحویل اتودهای اولیه حتی نمی‌دانستم که تهمینه حدادی نویسنده آن داستان است؛ خیلی تعجب کردم چراکه قبل‌تر با هدی، خواهرش همکاری مشترکی داشتم. از آن به بعد براساس اتودهایی که قبل‌تر زده بودم و همفکری با نویسنده کار را جلو بردم. کار با این مؤسسه نشر تجربه بسیار خوبی بود؛ بااینکه بخشی از کار با مشورت سحر ترهنده پیش می‌رفت اما هرگز نظری را به من تحمیل نکرد. زمان بسیاری صرف این کتاب شد، بارها و بارها اتودها را اصلاح کردم و حتی از نو کشیدم تا به سرانجامی که مدنظرم بود رسید.

اشاره مختصری هم به داستان کتاب داشته باشید که تصاویر را حول آن کشیده‌اید.
ماجرای این کتاب درباره پسربچه‌ای عاشق سفر است. خیلی کتابخوان است و از طرفی عاشق جهانگردی. بااین‌حال به‌دلیل کم‌توانی جسمی، سفرش را به شکلی متفاوت و با همراهی پدرش شروع می‌کند. اما اینکه او به چه شکل سفرش را آغاز می‌کند و... اتفاقی است که مخاطبان آخر داستان درباره‌اش می‌خوانند و به‌نوعی غافلگیر می‌شوند. قهرمان داستان پسر فلجی است که سفرهای او ارتباط مستقیمی با نقشه‌ای دارد که هر شب پدرش از روی آن داستان‌هایی برای او که روی تخت خوابیده می‌خواند.

پس گذشته از حضور جغرافیا در داستان و تصاویر این کتاب، بحث مواجهه مخاطب با کودکی در میان است که شرایط جسمی خاصی دارد!
بله و همین مسأله تصویرگری این کتاب را برای من لذتبخش‌تر و چه‌بسا که مهم‌تر کرد.

از انجام چندباره برخی فریم‌ها گفتید؛ در شرایطی که متوسط پرداختی برای هر فریم حدود 350 هزار تومان است، برای کتابی با 20 فریم اگر حدود 60 روز زمان صرف شود نزدیک به 3 الی 4 میلیون تومان برای هرماه می‌شود. جالب است که با درنظرگرفتن این مسأله برخی تصاویر را چند مرتبه از نو کشیده یا اصلاح‌ کرده‌اید!
گاهی کار آن‌قدر خوب پیش می‌رود که حتی فراتر از مباحث مالی در آدم شوق انجام بهترین کار ایجاد می‌شود. شما بحث دو ماه را به میان آوردید، اما برای تصاویر این کتاب حداقل یک سال زمان صرف کرده‌ام. البته همزمان پروژه‌های دیگری هم انجام داده‌ام. اینگونه نبوده که بگویم همه‌ وقتم را پای آن گذاشته‌ام اما مداوم روی آن کارکرده‌ام.

در شرایطی که برخی همکاران تصویرگرتان از تمایل بیشتر به همکاری با ناشران خارجی از جهت مسائل مالی می‌گویند پس هنوز هم ناشرانی هستند که همکاری با آنها حتی در شرایط اقتصادی فعلی مقبول باشد؟
بله، البته حتی قراردادهای این ناشران هم نیاز به بهبود دارد و هنوز وضعیت مالی تصویرگران به سطح قابل قبولی نرسیده است.

تصویرگری‌تان برای این کتاب به چه جوایز و جشنواره‌هایی راه‌ یافته است؟
این کتاب به جشنواره‌های خارجی زیادی راه پیدا کرد و در برخی تا داوری مرحله نهایی هم پیش رفت. ابتدا در جشنواره سه سالانه تالین(استونی) مورد بررسی قرار گرفت؛ به‌عنوان منتخب مجله بین‌المللی «برایتنس» به کاتالوگ آن راه پیدا کرد و بعدتر هم به جوایز دیگر و رویدادهایی نظیر «براتیسلاوا» هم راه یافت.

و خودتان فکر می‌کنید چه ویژگی خاصی در تصاویر این کتاب بوده که توجه داوران چند جایزه خارجی را به خود جلب کرده است؟
به گمانم داستان کتاب بی‌تأثیر نبوده بویژه که همواره نگاه خاصی به کودکانی با شرایط جسمی این‌چنینی هست. من پیشتر هم برخی آثارم در جایزه‌های خارجی شرکت داده‌ شده بودند؛ اما این‌قدر موردتوجه قرار نمی‌گرفتند، بااینکه آنها هم‌ کارهای خوبی بودند. اما تصاویر این کتاب به هر جشنواره‌ای راه‌ یافته یا انتخاب‌ شده یا به مراحل نهایی داوری رفته است. از سوی دیگر داستان و به‌تبع آن تصاویر ویژگی بین‌المللی بودن هم دارند. ازآنجایی‌ که شخصیت داستان به نقاط مختلفی از جهان سفر می‌کند تلاش کردم تصاویری که می‌کشم به‌ ظاهر یا‌ نژاد خاصی محدود نشود. این مسأله هم به‌ احتمال سبب شکل‌گیری این شده که مخاطب آن را کتابی برای همه بچه‌ها بداند.

آغاز فعالیت جدی‌تان در این عرصه با خانه ادبیات همراه شد؟
قبل‌تر از خانه ادبیات با یک انتشاراتی اصفهانی همکاری کردم که نتیجه کار به‌واسطه برخی دخالت‌ها خوب نشد. می‌دانستم ناشر سطح بالایی نیست اما تصورم این بود که باید بالاخره از یکجایی شروع کنم؛ حتی مدیرهنری نداشتند و ناشر به‌جای همه اعمال‌نظر می‌کرد. آخر هم خروجی کار خوب نشد و دلزدگی بیشترم را سبب شد. برخی مؤسسات نشر شهرستان‌ها حتی مدیر هنری ندارند و این تأثیر بدی بر خروجی کار می‌گذارد. بعد ازآن برای چند مؤسسه دیگر ازجمله «علمی و فرهنگی» چند کتاب تصویرگری کردم که درنهایت به خانه ادبیات رسیدم. اتفاقاً همکاری‌ام با خانه ادبیات با هدی حدادی، خواهر نویسنده کتاب «جهان مال من است» شروع شد. تحصیلات دوره مدرسه و دانشگاه من مرتبط بود؛ هنرستان و دوره کارشناسی گرافیک خواندم اما برای کارشناسی ارشد به سراغ صنایع‌دستی رفتم. در آن دوره‌ای که تهران دانشجو بودم و درس می‌خواندم نمی‌دانم چرا فکر می‌کردم کشف نشده‌ام. آنقدر که با سرخوردگی زیادی به اصفهان بازگشتم. برای چند سالی مشغول تدریس شدم، از اینکه می‌دیدم چطور دانشجوهای خودم مشغول این کارشده‌اند تعجب می‌کردم. خیلی تلاش کردم، از همان وقتی‌که فارغ‌التحصیل شدم. شاید تلاش اصولی نبوده، نمی‌دانم؛ اما جور نمی‌شد.

چطور شد که موفق به همکاری با ناشرانی همچون علمی و فرهنگی یا خانه ادبیات شدید؟
فراخوان یک جایزه از سوی انتشارات علمی و فرهنگی من را به دنیای حرفه‌ای تصویرگری کشاند. آن زمان دست به برپایی یکسری مسابقات تصویرگری می‌زد که برای دو سال در آنها شرکت کردم. در پنجمین دوره جایزه نفر سوم شدم. بعدتر در کارگاهی که همین مؤسسه به تدریس کیانوش غریب‌پور برپا کرد شرکت کردم که تأثیر زیادی بر من داشت. طی همین رفت‌وآمدها با هدی حدادی آشنا شدم و تصویرگری کتابش را به عهده گرفتم. این چند اتفاق، ورود حرفه‌ای‌ام به دنیای تصویرگری را رقم زد.

به‌رغم اما و اگرهایی که متوجه جوایز داخلی‌مان هست اما ورودتان به دنیای حرفه‌ای را تحت تأثیر همین رویدادها می‌دانید؟
بله، من قبل از شرکت در جوایز انتشارات علمی و فرهنگی هم خیلی تلاش کرده بودم اما بی‌سرانجام بودند. این مؤسسه نشر نه‌ فقط برای من، برای بسیاری از تصویرگران نقش مؤثری ایفا کرده که نمی‌توانم منکر آن شوم. بسیاری از تصویرگران کتاب اولی از این طریق وارد دنیای کتاب شدند و حالا خیلی موفق کار می‌کنند.

از پروژه خانه ادبیات هم بگویید، در همکاری با این مؤسسه بوده که عکاسی را با تصویرگری درآمیختید؟
ماجرای این عکاسی همان‌طور که اشاره کردید به‌همکاری با انتشارات خانه ادبیات بازمی‌گردد؛در حین اتود زدن برای کتاب مذکور، هدی حدادی مدیرهنری انتشارات با اینکه از روند کار راضی بود اما تأکید کرد که ستارزاده، مدیر مؤسسه گفته بهتر است کار قدری ایرانی شود. خانه‌ها در اتودهای من سقف شیروانی داشتند و او معتقد بود که در ایران این‌طور خانه‌ها نداریم. هرچند که ما در نقاط مختلف کشور و حتی در تهران خانه‌هایی با سقف شیروانی هم داریم اما تصمیم به تغییر کار گرفتم. متعجب بودم که چرا معتقدند که روح ایرانی در تصاویرم نیست. بنابراین سراغ عکاسی رفتم، دوربین برداشتم و به مناطق جنوبی تهران که هنوز تا حدی بافت قدیمی و سنتی‌شان حفظ‌ شده بود، رفتم.

برای ایده گرفتن؟
نه، تنها به این منظور نبود. راستش بیشتر دنبال اثبات اتودهای خودم بودم، بگویم که حتی این قبیل سقف‌ها را در تهران هم داریم؛ می‌خواستم آنقدر عکس بگیرم که اگر بعدتر گفتند فلان تصویری که کشیده‌ای ایرانی نیست نمونه واقعی آن را نشان بدهم، البته این عکاسی‌ها تأثیر خوبی در نگاهم به ادامه کار داشت؛ نتیجه‌اش هم موردپسند مدیر انتشارات و مدیرهنری قرار گرفت. از آن به بعد خودم هم به انعکاس فضای واقعی معماری ایرانی در تصاویرم علاقه‌مند شدم.

به چه محله‌هایی برای عکاسی رفتید؟
یکی از این محله‌ها، محدوده‌ای در خیابان ناصرخسرو بود که حتی به فریم‌های کتابم هم راه یافت. بعداز این همکاری، انتشارات علمی و فرهنگی تصویرگری کتاب دوجلدی را به من سپرد. برای تصاویر یکی از این دو کتاب سراغ پل مشهوری در اصفهان رفتم. در کتاب دیگرم از پوشش زنان ابیانه استفاده کردم. بعدتر خانه‌های کاشان را کشیدم تا به‌مرور این بهره‌مندی‌ام از ویژگی‌های نقاط مختلف کشور به بخش مهمی از کار من تبدیل شد.

مواجهه مؤسسات نشر با این شیوه تصویرگری شما چگونه بود؟
تعجب می‌کردند و می‌گفتند که چرا این کار را می‌کنم! آن را زحمت بی‌دلیل می‌دانستند اما آن‌قدر تکرار شد که کم‌کم معماری بخشی از کارم شد و حالا گمان می‌کنم که می‌دانند این بخشی از شناسه کار حرفه‌ای من به شمار می‌آید، البته در کنار همه آنهایی که می‌گفتند کار بیهوده‌ای می‌کنم از عده‌ای هم بازخوردهای خوبی دریافت کردم. در تصویرگری، هیچ هنرمندی نمی‌تواند از ذهن خالی اتود بزند؛ حتماً نیازمند الهام گرفتن از دنیای واقعی است. متناسب با داستانی که تصویرگری آن را برعهده می‌گیرم سراغ جغرافیا یا فرهنگ مشابه آن می‌روم.

چقدر زمان صرف این جست‌و‌جوها که ممکن است به عکاسی هم بینجامد، می‌کنید؟
یک کتابی همین اواخر به سفارش کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کار کردم، درباره روستای تاجمیر که بلوچ هستند و عروسک‌های معروفی دارند. ازآنجایی‌که تقریباً کاری مستند به‌شمار می‌آمد تصاویر مرتبط با آن را هم در اختیارم گذاشتند، دسترسی راحتی به تصاویر یا حتی آن منطقه نداشتم. حدود 150 عکس برای من ارسال کردند اما کافی نبودند. بنابراین خودم هم جست‌و‌جو و تعدادی تصویر دیگر پیدا کردم. حتی از نویسنده کتاب راهنمایی گرفتم و این برهه زمانی بیش از 3 ماه طول کشید. اجرا برای من چندان وقت‌گیر نیست، بیشتر این جست‌و‌جوها هستند که زمان زیادی باید صرف آنها کرد. همین حالا مشغول تصویرگری کاری از فرهادحسن‌زاده هستم که جست‌و‌جوی تصاویر مرتبط با آن را بر تهران متمرکز کرده‌ام. در نظر دارم باز به سراغ جنوب تهران بروم، از کوچه مروی گرفته تا دیگر مناطق و حتی وسایل حمل‌ونقل آن محدوده ازجمله مترو. در داستان اشاره‌ای به برخی از اینها نبود اما خودم در صحبتی که با نویسنده داشتم از ابراز تمایل برای بهره‌مندی از این نشانه‌های شهری تهران گفتم. تهیه این تصاویر آنقدر برای من مهم است که برای آنها سفر هم می‌روم، البته حالا که کرونا محدودیت‌های زیادی را رقم‌زده براحتی نمی‌توان از این شهر به آن شهر رفت ولی گذشته از این شرایط فعلی، تا جایی که برای خودم مقدور باشد آن‌قدر عاشق عکاسی و تصویرگری هستم که این کار را انجام می‌دهم. برای تصاویری که مرتبط با خارج از کشور هستند هم به‌راحتی می‌توان از امکاناتی همچون «گوگل مپ» استفاده کرد. با بهره‌گیری از این امکان می‌توان به هر نقطه‌ای از جهان به شکل مجازی سفرکرده و اطلاعات بسیاری درباره آنها به‌دست آورد، البته درباره مناطق مختلف کشور خودمان چندان نمی‌توان به سراغ این ابزارهای مجازی رفت و درصورتی‌که قادر به سفر نباشم دست به مطالعه و پرس‌و‌جو می‌زنم. برای تصاویر همین کتاب «جهان مال من است» ، نمی‌توانستم به ایتالیا سفر کنم اما تا جایی که ممکن بود با نرم‌افزارها در هرجایی که نیاز بود سفر کردم.

این شیوه کار شما بیشتر در جلب نظر ناشران مؤثر است یا در چگونگی برقراری تعامل با مخاطبان کودک و نوجوان هم نقش دارد؟
درباره هر دو مؤثر است. برخلاف آن تصوری که برخی از ما درباره مخاطبان کم‌سن‌و‌سال داریم، آنها فرق کاری خوب با بد را متوجه می‌شوند. گذشته از این نکته، کتاب‌هایی که تصاویر آنها به لوکیشن‌های خاصی ازجمله تهران یا اصفهان و... اشاره دارد برای آنهایی که از کشور مهاجرت کرده‌اند بسیار دلنشین هستند. این آثار حتی برای مخاطبان خارجی که در میان آثار فرهنگی به‌دنبال کشف نکاتی درباره فرهنگ دیگر کشورها هستند هم جالب‌توجه است. از سوی دیگر وقتی کودک یا نوجوان با آثاری ازاین‌دست روبه‌رو می‌شود شاید به‌مرور علاقه‌مند کشف اطلاعات بیشتر و حتی مطالعه‌های بعدی شود. تصویرگر در صورت انجام کاری اصولی می‌تواند به‌نوعی منعکس‌کننده فرهنگ و از سویی بوم جغرافیایی مناطق و قومیت‌های مختلف باشد.

خودتان چقدر با ادبیات کودک آشنا هستید؟ مطالعه در این رابطه تأثیری درنتیجه کار دارد؟
مطالعه ادبیات کودک برای تصویرگر امری ضروری است. تصویرگر باید تفاوت‌های ادبی را درک کند تا بتواند آنها را به روی تصویر پیاده کند. حتی این مطالعه به آشنایی با نیاز بچه‌ها می‌انجامد که اتفاق مهمی است. اصلاً یکی از دلایلی که استفاده از معماری را در آثارم شروع کردم به این بازمی‌گردد که از مدت‌ها قبل تصور می‌کردم در تصویرگری‌های کتاب‌هایمان نوعی خلأ است. در اغلب تصویرگری‌ها عمده توجه به شخصیت‌سازی است و فضاسازی فراموش می‌شود. حالا شرایط خیلی بهتر شده، بااین‌حال توجه به همین نکات گذشته از گفته مدیر نشر خانه ادبیات که درباره‌اش گفتم من را به این سمت کشاند.

به‌ضرورت ارتباط با مخاطبان کودک اشاره کردید، این تعامل چقدر درنتیجه نهایی کار مؤثر است؟
ارتباط با بچه‌ها در خلال قصه‌گویی و نشان دادن تصاویر به ما کمک می‌کند که با نقاط ضعف و حتی کمبودهای کار آشنا شویم. این کسب تجربه حتی می‌تواند از طریق خوانش کتاب‌هایی که دیگران تصویرگری کرده‌اند صورت بگیرد و از این طریق تصویرگر حتی متوجه برخی زیاده‌گویی‌هایی که نقش منفی در روند داستان دارند هم می‌شود. از همین بابت هم مدت‌هاست جلسات قصه‌خوانی برای بچه‌ها برپا می‌کنم، تقریباً از همان زمانی که تدریس در دانشگاه را رها کردم؛ البته نه‌فقط از بابت تصویرگری، این کاری است که خودم هم علاقه بسیاری به آن دارم. برای بچه‌ها هم از کتاب‌های خودم و هم باقی بچه‌ها می‌خوانم و این کار کمک زیادی به آشنایی با سلیقه مخاطبان کم سن و سال می‌کند.

در دهه هشتاد شانس شرکت در جوایز خارجی جوانان، بسیاری را به دنیای تصویرگری کشاند. برپایی این‌ جوایز را چقدر در ارتقای این بخش حوزه کتاب مؤثر می‌دانید؟
برای خود من تا قبل از اینکه موفق به کسب «نشان آبان» از جایزه نشر علمی و فرهنگی بشوم شرایط چندان مطلوب نبود. مهم‌ترین تأثیر این جوایز کمکی است که به معرفی برگزیدگان می‌کنند. تا قبل از کسب برگزیده جوایز، چه داخل و چه خارجی فرصت چندانی برای دیده شدن فراهم نمی‌شود. کارهای سطح پایین پیشنهاد می‌شود و امکان همکاری با نویسنده‌های سطح بالا و خوب فراهم نمی‌شود. تأثیر دیگر این جوایز در رابطه با امکانی است که برای سنجش کار فراهم می‌شود.

چرا در عرصه کتاب‌های کودک، تصویرگری‌مان بیش از داستان‌نویسی فرصتی برای دیده شدن در سطح جهانی یافته؟ این مسأله از بی‌نیازی تصویر به ترجمه شدن نشأت گرفته یا واقعاً بحث پیشتازی تصویرگری در میان است؟
عقیده شخصی‌ام این است که ما نویسندگان بسیار خوبی داریم؛ این‌که به‌اندازه تصویرگرهایمان مطرح نشده‌اند بیشتر تحت تأثیر فقدان راه‌های ارتباطی برای معرفی بوده. نه‌تنها نویسندگان ایرانی، بلکه حتی تصویرگران هم به‌اندازه لیاقتی که دارند دیده نمی‌شوند. شاید باورتان نشود اما وقتی در جوایز خارجی انتخاب می‌شویم به‌دلیل تأثیر تحریم‌ها حتی امکان دستیابی به دیپلم جوایز خود یا کاتالوگ آنها را هم نداریم. این تنها خاص ما نیست، درباره نویسندگان هم حاکم است. هرچند که به‌هرحال تصویرگری ما به دلایلی ازجمله بی‌نیازی به ترجمه شانس بیشتری برای دیده شدن داشته است.

چه عواملی را در جلب‌توجه داوران جایزه‌های خارجی به تصویرگری ایرانی مؤثر می‌دانید؟ وجود ویژگی‌های بومی در این آثار یا خلاقیت مندرج در آنها؟
تا جایی که خود من از مشاهده آثار برگزیده متوجه شده‌ام، پیشتر وجود ویژگی‌های بومی در اغلب تصویرگری‌های برگزیده مشهود بوده است اما طی سال‌های اخیر، گویا توجه داوران بیش از همه به آثاری بوده که وجوه مختلف نوآورانه در آنها بارز بوده است، البته همچنان ویژگی‌های بومی جالب‌توجه هستند.

مترجمان و برخی مؤسسات نشر در کتاب‌سازی و انتشار غیرقانونی آثار پرفروش خود با مشکلات بسیاری روبه‌رو هستند؛ این مسأله و فقدان کپی‌رایت داخلی مؤثر چقدر به‌کار شما تصویرگران لطمه می‌زند؟
نمی‌دانم مشکلات تصویرگران هم در این رابطه به‌اندازه مترجمان هست یا نه، اما من هم برخی دوستان را دیده‌ام که آثار آنان بدون اطلاع کپی شده است اما برای خودم پیش نیامده است. هرچند که یک‌مرتبه، یکی از مؤسسات نشری که با آنها همکاری کرده‌ام از تصاویر من بدون اطلاع خودم استفاده کرده و عجیب‌تر این‌که آنها را رنگ‌آمیزی کرده بود. در آن شرایط من حتی امکان شکایت و پیگیری نداشتم. هنوز قراردادهای تصویرگران با ناشران خلأهایی دارد که سبب مشکلات اینچنینی می‌شود.

تصویرگری در ایران اتفاق تازه‌ای نیست، نخستین آثار جدی در این زمینه به دوره مانی پیامبر در قرن‌ها قبل بازمی‌گردد؛ به‌رغم برخی موانع و گاه توقف‌هایی که در این مسیر رخ‌داده تقریباً هم‌پایه جهان از این هنر بهره‌مند بوده‌ایم. از سویی با استادانی ازجمله فرشید مثقالی روبه‌رو هستیم که توانسته جایزه «هانس کریستین اندرسن» را از آن خود سازد. با این تفاسیر چه جایگاهی برای تصویرگری ایران در سطح جهانی قائل هستید؟
وقتی فهرست نهایی داوری جوایز خارجی را نگاه کنید، حضور هنرمندان ایرانی در آنها بسیار محسوس است و همین مسأله گویای جایگاه تصویرگری‌مان و این است که حرف برای گفتن داریم.

در آخر بگویید این روزها چه می‌کنید؟ از همکاری مشترک‌تان با فرهاد حسن‌زاده بگویید.
غیرازاین کتاب که با همکاری انتشارات چشمه منتشر خواهد شد، تصویرگری کتاب دیگری از نشر مدرسه را هم به عهده‌ دارم. حدود چهار پنج سالی است که تدریس در دانشگاه‌های اصفهان را رها کرده‌ام و تمام تمرکزم بر کار تصویرگری است. پیشتر در اغلب دانشگاه‌های این استان تدریس کرده‌‌ام؛ از دانشگاه خوارزمی و سوره گرفته تا دانشگاه آزاد اسلامی. آخرین سخنم این که تصویرگری کار سختی است، نیازمند تلاش بسیار و مداومت است. بازار این هنر اشباع‌شده، برای ورود به آن باید خیلی خوب کارکرد و ناامید نشد.

ارسال دیدگاه

پربازدیدترین ها
آخرین اخبار