زور کرونا به مهربانی و نوعدوستی مردم ایران نرسید
روی کـرونا سیاه
تهران (پانا) -از ظهر چهارشنبه هفته گذشته که خبر ورود کرونا به ایران، منتشر شد، شهر رنگ و بوی دیگری بهخود گرفت. انبارهای خیلی از سودجویان پر از ماسک و مواد ضدعفونیکننده شد. خیلیها از آب گلآلود ماهی گرفتند و ماسک ده هزار تومانی را صد هزار تومان فروختند.
بهگزارش جامجم، آمار ابتلا به ویروس کرونا در کشور هم مانند قیمتها رو به افزایش است. تا لحظه نوشتن این گزارش، ۴۳ نفر مبتلا شده و هشت نفر هم جان خود را از دست دادهاند. در این آشفتهبازار اما، کسانی هستند که در گیر و دار گرانی و شیوع ویروس نگاهشان محدود به خودشان نیست و رفتارشان مشق نوعدوستی و محبت است، مثل دختر جوانی که هوای سالمندان را دارد، مرد میانسالی که به معتادان بیخانمان رسیدگی میکند، راننده تاکسیای که مراقب مسافرانش است و کارمندی که همکاران نگرانش را با خودروی شخصی به محل کار میرساند. کسانیکه انساندوستی پیشه کرده و قدمی هرچند کوچک، برای از بین بردن نگرانیها برداشتهاند؛ کسانی که مشق ایثار میکنند.
ضدعفونی قبل از استارت
ایستاده است گوشه خیابان و هر زن و مردی که از کنارش رد میشود، میپرسد: «میرداماد میری؟»
اغلب اما جواب منفی میشنود. دستکش به دست دارد و یک ماسک هم زده روی صورت استخوانیاش. از کرونا که میپرسیم، در تاکسی را باز میکند و ظرف ضدعفونیکنندهای را که روی داشبورد است، نشان میدهد. سه دختر جوان، ماسک زده، نشستهاند توی پراید سفیدرنگی. میگوید: «از روزی که شنیدم ویروس وارد ایران شده، مایع ضدعفونیکننده گذاشتهام توی ماشینم.»
او از قانونی میگوید که وضع کرده است. از اینکه هر کدام از مسافرانی که وارد تاکسی میشوند، باید دستشان را ضدعفونی کنند: «دستورالعمل درست ضدعفونی کردن را از اینترنت پرینت گرفتم تا مسافرانم، دستانشان را درست ضدعفونی کنند.» راننده تاکسی جوان، راست میگوید، یک برگه ۳۰ در ۴۰ سانتیمتر در کنار ظرف مایع گذاشته است که در آن در ۹ مرحله، روش درست ضدعفونی کردن دستها را نشان میدهد. میگوید: «در طول روز همه با هم در ارتباطیم، اگر ویروس وجود داشته باشد، با همین مواد ضدعفونیکننده از بین میرود. کاری که میتوانیم انجام دهیم، همین پیشگیری است.»
دلشان گرم میشود
توی دستش پر از لیمو، پرتقال، سیر و گریپفروت است. صبح زود، میوههای تازه خریده است. ماسک بهصورت زده است و هر از چندگاهی سرفه میکند. از همان اول میگوید: «سرما خوردم، کرونا ندارم.» رد خندهاش از زیر ماسک معلوم میشود. میوهها و خریدهایی که نه برای خودش که برای همسایه پیرش است. دختر جوان است، تازه ۲۲ سالش شده.
میگوید: «۲۰ سالی میشود که مهری خانم همسایه ما هستند.» و از روزهایی میگوید که مادرش کارمند بود و مهری خانم او را نگه میداشت.
اینکه بیشتر از این که همسایهشان باشد، مادربزرگش است. حالا تنها دلخوشی پیرزن بیچاره، که تنهاست و همه بچههایش خارج از کشور زندگی میکنند، همین همسایهها هستند. دختر جوان توضیح میدهد: «از وقتی که اخبار کرونا را شنیده، ترس برش داشته است. مخصوصا خبر این که سالمندان بیشتر در معرض خطرند.» و همین بهانهای شده است تا همسایهها بههم نزدیکتر شوند. حالا رسیدگی به کارهای روزانه این همسایه، تمام روزمرگی زندگی دختر جوان شده است. خریدهای خانه پیرزن را انجام میدهد و سطوح و دستگیرههای در خانهاش را ضدعفونی میکند. میگوید: «این روزها، حضورمان، میتواند نگرانیشان را از بین ببرد. این که دلشان قرص کسانی که هنوز به فکرشان هستند، میشود.»
وظیفهمان است
اسمش فاطمه است. اولش نمیخواهد حرف بزند. «ما که کاری نمیکنیم، داریم وظیفهمان را انجام میدهیم.»
کاری که بهخاطرش چهار سال، در دانشگاه درس خوانده است. فاطمه در یکی از بیمارستانهای قم، پرستار است و مانند خیلی از همکارانش، در معرض خطر ابتلا به ویروس. او اما دلنگرانی ندارد.
نه این که نمیترسد. با صدای خسته میگوید: «این چیزها نه برای من و نه برای همکارانم که شبانهروز کار میکنند، مهم نیست. تنها مهم این است که به وظیفهمان خوب عمل کنیم.»
حالا او و همکارانش، جانشان را گذاشتهاند کف دستشان و خالصانه برای رسیدگی به بیماران کار میکنند.
با خستگی میگوید که دو روز است از بیمارستان خارج نشده و در بیمارستان شیفت است. در بیمارستان اما در هر شیفت ۸ ساعته، دو ساعت استراحت میکند. زیاد نمیتواند حرف بزند، در شیفت کاری است و تا زمان استراحت چند ساعتی وقت مانده است. آخرین جملهاش این است: «انشاءا...، با سربلندی این روزهای سخت را پشت سر میگذاریم.»
تکسرنشین نمیرانم
میپرسیم: توی روزهایی که بنزین سهمیهبندی شده است، این کار منطقی است؟ میخندد و میگوید: «فعلا که به مشکل برنخوردهام. تا بعد ببینم که چه میشود؟»
مرد جوان کارمند یکی از ادارات دولتی است و بعد از این که خبر شیوع کرونا را شنید، سریع دست به کار شد و تنها کاری که از دستش برمیآمد را انجام داد. این روزها با ماشین شخصیاش، با همکارانی که مسیر مشترک دارند، قرار میگذارد و آنها را به محل کار میرساند. او توضیح میدهد که بعد از شنیدن اخبار کرونا، بسیاری از همکارانش از تردد با مترو و اتوبوس ترسیدند و همه اینها باعث میشود تا او آنها را برساند.
خبر این ایثار به برخی از کارمندان اداره هم رسیده و آنها هم دست به کار شدند تا سرویس همکاران شوند و حالا بهجز او، دو نفر دیگر از همکارانش هم هفت همکار دیگر را به محل کار میرسانند. «این کار، کار عجیب و غریبی نیست. بهجای این که خودروها تک سرنشین در جادهها برانند، میتوانند چند مسافر سوار کنند؛ کسانیکه از شلوغی مترو و اتوبوس میترسند. بهجز این، احتمال ابتلا به ویروس را هم کاهش دادهایم.»
مراجعانی که بیشتر هم شدهاند
ویروس کرونا که پایش را گذاشت توی کشور و چند تا شهر را هم درگیر کرد، همه ترس برشان داشت. اضطراب و ترس ناشی از این ویروس اینقدر زیاد بود که خیلیها حتی خود را در خانه حبس کردند. این ترس اما با شنیدن شایعات هر لحظهای و هر ثانیهای که منتشر میشود، دلهره را بیشتر هم میکند. همین باعث شده است ناصر بهعنوان روانشناس دست به کار شود و به دیگران راهکارهایی برای درمان اضطرابشان بدهد. او که خود یک مرکز مشاوره دارد، میگوید: «بعد از این که کرونا وارد چین شد، مراجعانی که با اضطراب ناشی از بیماری به من مراجعه میکردند، بیشتر هم شد.» حالا اما شرایط تغییر کرده است و کرونا پایش را در کشورمان گذاشته است. ترس و نگرانی از این که بیماری در کشوری دیگر اپیدمی شود با ترسی که این اپیدمی در شهر خودت اتفاق بیفتد، متفاوت است. همین شده است که تعداد مراجعانی که اضطراب دارند، بیشتر هم شده. از همان زمان هم، این روانشناس تصمیم گرفت که به اطرافیانش و در فضای مجازی آموزشهای مقابله با ترس ابتلا به ویروس کرونا را بدهد. این که از اخبار بد خود را دور کنید و کارهای پیشگیرانه را انجام دهید؛ کارهایی که اتفاقا برای خیلیها هم کمککننده
بوده است.
نمیشود معتادان را رها کرد
در کوچه پسکوچههای مولوی، شوش، هرندی، در خیابان انبار گندم تهران و دروازه غار و کوچه اوراقچیها آنقدر معتاد بیخانمان هست که محله، محله معتادهاست، خیابانها و کوچهها و بنبستهایی که از این همه زخم بدنام شدهاند و تکه ناسورِ بدن تهرانند. در دل این محلههای پرآسیب، جاییکه تازهواردها از ادامه راه اکراه دارند و حس ناامنی به جانشان میافتد عدهای هستند که زیر سقفهایی نهچندان آباد، در خانههای قدیمی و عمرکرده محلات جنوبی تهران، سرپناههای روزانه و شبانه برای این معتادانفراهم کردهاند.
اسم علمی این سقفها شلتر و دیآیسی است، سرپناه و مراکز گذری کاهش آسیب، جاییکه معتادان بیخانمان آنجا قوت قلب میگیرند، تیمار میشوند و عدهای غذای گرم میخورند و شبها دمی میآسایند تا روز بعد. کلید یکی از این سرپناهها دست مردی به نام عمو اکبر است؛ مردی مهربان که معتادان دوستش دارند و به او اعتماد میکنند.
عمو اکبر با این که ته دلش از ویروس کرونا میترسد و احتمال میدهد دمخور شدن با این همه مصرفکننده مواد که بدن ضعیفشان آماده میزبانی از هر ویروسی است، ممکن است او را نیز مبتلا کند اما میگوید نمیشود اینها را رها کرد و درِ سرپناه را بست. او میگوید ته دلش از مبتلا شدن ترس دارد، ولی نمیگذارد این ترس بر او غلبه کند، بلکه این ترس برایش انگیزهای برای رعایت بیشتر بهداشت شده است.
او این روزها با ۶۱ مصرفکننده بیخانمان حشر و نشر دارد و شبها که هوا سردتر میشود با ۷۰ نفر، ولی میگوید همهجا را با الکل تمیز میکند و شستوشوی مرتب دستها را به معتادان نیز توصیه میکند و کوچکترین علامتیکه در یکی از آنها ببیند برای بررسی بیشتر پیش پزشکان بدون مرز میفرستد.
عمو اکبر از آن ایثارگران گمنام شهر ماست، آدمی بیچشمداشت و داوطلب؛ دستمریزاد عموجان.
حالا خودشان به دیگران آموزش میدهند
درست است که ویروس کرونا، کاری با بچهها و جوانان ندارد اما این دلیل نمیشود که آنها کارهای پیشگیرانه نکنند و بیخیال پیشگیری شوند. بهروز ۲۵ سالی میشود که معلم است و در همه این سالها، در مقطع دبستان درس میدهد.
بعد از شیوع کرونا، تصمیم گرفت کاری هر چند کوچک انجام دهد. میگوید: «همیشه از مادران دانشآموزانم میشنیدم که میگفتند ما هرچه به فرزندانمان آموزش میدهیم، توجه نمیکنند، اما آنچه که شما به آنها آموزش میدهید، بیشتر در ذهنشان میماند.»
همین جمله کوتاه، باعث میشود که دست به کار شود و بخواهد که به دانشآموزانش در فضای مجازی آموزش دهد.
او توضیح میدهد: «از زمانی که مدارس تعطیل شده است و من به دانشآموزان دسترسی ندارم از اینترنت کمک میگیرم و بروشورهایی برای شستوشوی دست و ضدعفونی کردن، برایشان میفرستم.» بهروز توضیح میدهد که همسرش در بیمارستان کار میکند و همه بروشورهایی که میفرستد، علمی و بهداشتی هستند. این معلم قدیمی، بازخوردهای خوبی از طرف دانشآموزانش هم دیده است. این که بسیاری از مادران به او خبر دادند که حالا، دانشآموزانش، خود به دیگران یاد میدهند که چطور دستهایشان را بشویند یا ضدعفونی کنند.
ارسال دیدگاه