دلنوشتههای دانشآموزی برای شهدای خدمت در تبریز
تبریز (پانا) - تعدادی از دانشآموزان دبیرستانی دوره اول استعدادهای درخشان ناحیه 3 تبریز، دلنوشتههای خود برای شهدای خدمت را قلم زدند و دلتنگی خود را ابراز کردند.
احترام عمیقی که به شهدای خدمت در وجودم نهفته بدون اینکه از نزدیک دیده باشمشان
سانایسادات موسوی اینگونه نوشته است: دو شخص گرامی استانم شهید شدند. شهید آیتالله آلهاشم، کسی بود که همه همشهریهایم او را میشناختند و به ایشان احترام ویژهای قائل بودند. ایشان شخص انقلابی و درستکار بود. پدربزرگم تعریف میکند در زمان انقلاب همراه شهید آلهاشم و شاهد زحماتش بود.
استاندار عزیز استانم شهید شد در حالی که ۳ فرزند داشت. همه مردم استانم او را به خاطر کارهای درست و بهجا تحسین میکردند. او شخصی درست در جایگاهی درست بود و حالا جایگاهی درستتر در بهشت دارد. سخنانم از اعماق دلم است با اینکه آن ۲ عزیز را جز در اخبار ندیده بودم ولی احترام عمیقی برایشان در وجودم نهفته بود و دیدن تصاویرشان هنوز هم دلم را میفشارد و دلم میخواهد اشک بریزم ولی آنها اکنون در دنیای بهتری هستند و به خدا نزدیکترند.
شهادت اتفاقی نیست بلکه انتخابی است
زهرا نوروزی نوشته است: زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست بلکه زنده است شهیدی که حیاتش ز قفاست؛ آری شهادت اتفاقی نیست بلکه انتخابی است، سعادتی است که نصیب هر کس نمیشود بلکه نصیب کسانی میشود که مجاهدین فی سبیل الله هستند. باید شهیدانه زندگی کرد تا شهیدانه به سوی خدا رجعت کرد؛ چرا که انسانهای خوب همیشه در قصهها نیستند و گاهی به عنوان خیر، گاهی عابد، گاهی به عنوان رئیس جمهور، گاهی به عنوان امام جمعه، گاهی به عنوان وزیر امور خارجه، گاهی به عنوان استاندار، گاهی به عنوان یک خلبان و گاهی به عنوان یک محافظ هستند.
میپرسید اینها چه کسانی هستند؟ همان غیورمردان ایران اسلامی، همان یاور محرومان و مستضعفان، همان سید مظلومان و از همه مهمتر همان خادمان علی ابن موسی الرضا(ع) هستند.
اکنون با قلبی پر از اندوه و چشمانی پر از اشک میگوییم «سلام بر ابراهیم، سلام بر آل هاشم و سلام بر رحمتی و سلام بر شهدای راه خدمت.»
نبودنت بغض همیشگی میشود در گلویمان
ریحانه حسنزاده نوشت: بخواب و استراحت کن. به اندازه تمام سالها، شبها و روزهای بیقراریت برای مستضعفان خستهای، خدا هم نخواست اینقدر خودت را اذیت کنی و به آب و آتش بزنی برای مردمی که ولیّ و امامشان را یادشان رفته.
ای قدرتمند متواضع که با بیریایی به مشکلات مردم و ملت سرزمینت دل سپردهای. دلهای افسرده جهان به کسی مثل تو نیاز داشت، نبودنت بغض همیشگی میشود در گلویمان، شهادت افتخار بزرگی است که نصیب هر کسی نمیشود اما بدون شک هیچ جاودانگی برای شما جز شهادت سزاوار نبود.
من هم خوشحالم از اینکه شما طعم شیرین شهادت را چشیدید و هم ناراحت که دیگر کنار ما نیستید اما یقین دارم که روح شما همیشه پشتیبان ماست و ما را برای سربلندی ایرانمان هدایت خواهد کرد. شهادتتان مبارک؛
شهادت شما نهیب بزرگی بود بر دلهای ما
زهرا عزیزی میگوید: در میانِ های و هوی آن مدیران دنیاپرست، پشت میز نشین، شهادت شما نهیب بزرگی بود بر دلهای ما؛ چرا که کدام یک از این مردم، فکر میکرد آن امام جمعهای که هر هفته آنها را به تقوای خدا فرامیخواند، اینگونه به لقای الهی بشتابد؟ میگفتند: مگر آن سیدی که هر جمعه پشت تریبون میرود و چند جملهای موعظه و نصیحت، راهی اذهان مردم میکند هم شهید میشود؟
آری! سید زمان، حاج آقای آلهاشم، آن زمان که دل به رحمت حضرت دوست، گرم و دلت را روانه مشهد کردی و گرهاش زدی به پنجره فولاد، مولا نامت را در بین نام منتخبان الهی نوشت و کتاب سرنوشتت را با کلمه مقدس شهادت، مزین کرد.
به خود میبالم از اینکه من هر جمعه، بیعتم را با امامم همراه با یک شهید تازه میکردم. بارها و بارها پشت سر یک شهید، نماز خواندم و «اوصیکم بتقوی اللّه» هایش را به خود گوشزد میکردم و همراه او در قنوتهایم «اللهم اجعلنی عندک وجیها بالحسین» زمزمه کردم.
در بهشت برای ما هم دعا کن تا انشاءاللّه زمانی که به شما ملحق شویم، بتوانیم مانند شما در جستوجوی رضای خدا به مردم خدمت کنیم.
شهادت شما چراغی است که راه ما را در این دوران تاریک و پرآشوب روشن نگه میدارد
حورا عبداللهی نوشته است: شما با جانفدایی و ازخودگذشتگی، مسیر آزادی و عدالت را روشن ساختید. چرا که هر قطره خونی که از شما و یارانتان بر زمین ریخت، بذر امید و ارادهای شد که بر دلهای ما جوانه زد.
شهادت شما چراغی است که راه ما را در این دوران تاریک و پرآشوب، روشن نگه میدارد. شما و همراهانتان قهرمانان واقعی این سرزمین هستید و با رفتن شما غمی بزرگ بر دلهایمان نشسته اما همزمان انگیزهای شده برای ادامه راه و پیگیری آرمانهایی که برای آن جنگیدید و جان، فدا کردید.
ای قهرمانان وطن! ما عهد میبندیم که راه شما را ادامه دهیم و با تلاش و پایداری، اهداف مقدس شما را محقق کنیم. شما نشان دادید که چگونه میتوان با عشق به میهن از جان گذشت و برای آیندهای روشن، بیوقفه تلاش کرد.
شهادت، کلمهای است که ۳ کلمه ایستادگی، مبارزه و تعهد را بیان میکند
آیلای غلامی اینگونه نوشته است: شهادت، کلمهای است که ۳ کلمه ایستادگی، مبارزه و تعهد را بیان میکند. با شهادت این عزیزان، اردیبهشت ما تبدیل به خزان پاییز شد؛ چرا که این عزیزان در راه خدا و مردم شهید شدند از جمله شهید جمهور که در تمام دوره ریاست جمهوری تلاش کرد و هیچگاه خسته نشد.
رئیسجمهور خستگیناپذیر، الگویی برای ما بود. حاج آقا آلهاشم، امام جمعه ما فقط امام جمعه ما نبود بلکه امامِ شنبه تا جمعه ما بود. ایشان کسی بود که جایگاه همه را در مصلی یکسان کرد و بقیه همراهان رئیس جمهور که شهید شدند، انسانهای فداکاری بودند که آنها نیز در راه سربلندی مردم و آبادی کشور شهید شدند.
میتوان نام این شهیدان را فداکارانی گفت که با این فداکاریشان ایران عزیز را سربلند کردند.
شهادت شهدای خدمت، واقعه عاشورا بعد از ۱۴۰۰ سال و مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش را به یادم انداخت
الیا آهنخواه با اشاره به آیه «ولا تحسبن الّذین قتلوا فی سبیل الله... نوشت: چند روزی است که غم، اعماق وجودم را فرا گرفته و بغض گلویم را ...
از تکتک جملاتشان، سخنرانیهایشان، عملکردهایشان، سادگی و صداقتشان، نمایان بود که بدون سیاست و در راه رضای خدا حرکت میکردند و به خاطر همین ویژگیهایشان بود که دوستشان داشتم تا اینکه خبر سقوط هلیکوپتر و شهادتشان، واقعه عاشورا که بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز مظلومیت امام حسین(ع) و یارانش دلهایمان را میسوزاند را به یادم انداخت. شهادت رئیس جمهور و همراهانشان برای همیشه در تاریخ زنده خواهد ماند.
رئیس جمهور فداکار، امام جمعه مردمی، استاندار کاربلد و همراهانشان از بین ما رفتند ولی یاد و خاطرشان همواره جاویدان خواهد ماند.
صفحه تاریخ بهگونهای رقم خورد که نام پاستور به نام شهید رئیسی مزین شد
اسرا حسنی نوشت: میدانی ابراهیم؟ از همان زمانی که نسل دهه هشتاد، بزرگ شد و فهمید لجاجتهای رجل سیاسی را فکر میکردم رئیسجمهورها بازیکن میدان بازی بودند که قوانینش حکم میکرد هر از گاهی بیایند و کلمهای را پس و پیش بگویند و تُپقی بزنند تا نقل مجالس و بازیچه رسانهها شوند.
فکر میکردم پاستورنشینها مگر شهید هم میشوند؟ مگر قرار نبود ۶ کلاس سواد دروغین شما را مورد تمسخر قرار بدهند اما شما با تواضع در حالی که به یاد تدریسهای درس خارج و مجلس دفاع از رساله دکترایتان هستید برای آنها طلب مغفرت کنید؟ مگر قرار نبود هر گاه اسمی از ردای خادمی امام رضای شما به میان آمد، عدهای به طعنه بگویند: «امام رضا را جناحی نکنید.»
پس چه شد ابراهیم؟ صفحه تاریخ اما به گونه دیگری رقم خورد و نام پاستور به نام شهید رئیسی، مزین شد. سرداری که روزی بر پیشانیات بوسه زد و چندی بعد و تو تصویر او را در سازمان ملل در برابر چشم همگان برافراشتی. رفیقت بود و دلت نیامد رفیق نیمهراه باشی ابراهیم؟ ریسمان قرآن و دعای خیر مردمانی که تو هم مانند آنها فقر را لمس کرده بودی، بال عروجت شد.
روز ولادت امام هشتم با قلم خود به خط سرخ نستعلیق پشتوانه نامت را به واژه مقدس شهید گرم کرد. آری ابراهیم! اشک تکتک مردمانی که در بدرقهات حماسه آفریدند تو را رئیس جمهور ابدی ایران کرد...
چیزی که ماند عزت شهادت و غم برای مردم
اسرا فرشی نوشت: با خزان آمدید و با بهار رفتید. آه از آن اردیبهشتی که بهشت را از ما ربود و آه از غم خردادی که جهنمی است. روزی که به دنبال خدمت بودید و خستهتر از همیشه چراغ عشق به میهن را روشن میکردید در همان روز، هیچکس صدای شما را نشنید و صدایی از شما نرسید. آری! در همان روز بود که این ملت از خواب غفلت بیدار شدند و اینک نبود شما را حس میکنند. غم است و از دست دادن نعمت یا شادی شهادت در ابتدا جوابی برایشان نبود. حال میدانم ای خادم الرضا! شما برتر از هر شهیدی بوسهای بر این خاک زدید و رفتید و چیزی که ماند، عزت شهادت و غم برای مردم بود.
چه عهدی است با من، کاش بدانم و بتوانم
آیلین اسماعیلزاده نوشت: اشکهایمان هنوز هم جاری است و علامتهای سوالی که مغزمان را رها نمیکند. رئیس جمهوری که باید پایتختنشین باشد اما در دوردستترین کوههای کشور و در کشمکش و جنجال سازندگی و بالندگی بدون هیچ حاشیه، جان به جانآفرین تسلیم کرد. چه عهدی است با من؟ کاش بدانم و بتوانم!
عهد میبندم تا جایی که بتوانم همانند شما هر لحظه از عمرم را در راه خدمت به وطن و هموطنان، مستضعف و مظلوم، خواه در سیستان باشد، خواه در غزه، خواه سخت باشد، خواه آسان، خواه ممکن باشد و خواه غیرممکن تلاش کنم. عهد میبندم مثل شما برای استقلال و آزادی و آبادی میهنم و اقتدار دینم تا پای جان بکوشم.
ارسال دیدگاه