پرچم داران توسعه
مانی اسدی*
در جامعه ی امروز ایران فارغ از ناملایمات اقتصادی و سیاسی و با توجه ناهنجاری های فرهنگی نو ظهور که ریشه طیف وسیعی از مشکلات امروز است، شاید به اقتضای تغییر نیاز ها و دغدغه های جامعه، مقصود افراد از روشنفکری، دستخوش دگرگونی ها و کژفهمی ها و یا دستمایه ی قدرت شده است. به گونه ای که روشنفکر برای عده ای به معنای یک کنشگر مدنی توام با مخالفت و انتقاد به عنوان یک چهره ی مروج نارضایتی و مخالف با تمامی اصول و ارکان است و برای گروهی دیگر به کسی اطلاق می شود که دچار غرب زدگی شده و از آنجا که به خاطر ناپختگی در شنیدن اندیشه های مخالفش به انزوا روی آورده و نمی تواند تاثیر موثری بر اقلیمی که اطراف خودش خلق کرده بگذارد، کلمات را سپر نموده و به ایده پردازی نامتعارف می پردازد.
اما واقعا روشنفکر کیست و چرا جامعه ی امروز ایران توانایی پرورش روشنفکران برجسته را از دست داده است؟ آنان که دود چراغ می خوردند و صاحب ایدئولوژی با تالیفات بسیار و قلمی شیوا و بدیع بودند و از پس ناملایمات اجتماعی و سیاسی نه تنها فائق بیرون می آمدند بلکه این مصائب به پیوست غبار روزگارچهره ی آنان را کدر و خاطر آنان را مکدر نمی کرد و موجب بلاغت اندیشه ی ایشان نیز می شد. اما اکنون که مدت هاست دوران پیش از مدرنیته در ایران به پایان رسیده است، روشنفکر بیرق دار مدرنیته به عنوان مشخص ترین چهره ی آن است و به اتفاق طیفی از اهالی علم مدرن و روحانیت، رهبری دنیای مدرن را بر عهده دارد و وظیفه اصلی و رسالتش در نقد و تحلیل و ارائه ی بینش ها و اندیشه های تازه است. روشنفکران به عنوان وجدان آگاه جامعه ی مدنی، به عنوان جامعه ای که در سازو کارهای مستقل از قدرت، بیانگر و مدافع اقشار گوناگون هستند، سخن می گوید و بی آنکه ضرورتا به ایدئولوژی معینی وابسته باشند به قلب مبارزه ی مدرنیته به عنوان گروهی از بافت جامعه تبدیل می شوند که در پرتو آرمان های اخلاقی و عدالت خواهانه، در برابر گستاخی های ساختار های معاند دست به روشنگری می
زند.
بر این اساس یکی از اصول متمایزکننده روشنفکر از اقشار هم مسیر، آن است که روشنفکر اهل مبارزه است زیرا جنس تغییر از جنس انقلاب است اما نه به معنای یک ساختارشکن که مقابل حاکمیت مشروع بایستد. ولی روشنفکر در هر جامعه ای ظرفیت خود را نشان نمی دهد، بلکه ظرفیت وجودی وی در جامعه ی مدنی معلوم می شود. لذا در جامعه ی مدنی بر خلاف جوامع سنتی توده وار که تنها قشر خاصی در آن دست برترند و با بحران هویت، سرگشتگی و القاء پذیری توده ها مواجه اند، نفوذ روشنفکران و گروه همراه از دیگر طیف های جامعه بیشتر است و آنها گروه های مرجع اجتماعی محسوب می شوند.
اما مبانی روشنفکری در ایران فارغ از تعابیر غربی آن، نیازمند بستر و بنیانی قوی است و برای ما ایرانیان که پرورش، رشد و شکل گیری قالب ذهنی ما در فضا و محیطی دینی صورت گرفته است و به همین سبب همواره بخشی از ذهن و نظرمان معطوف به آن اندیشه هاست، دین این زمینه را فراهم آورده است. اما در این بین غفلت ما از فرهنگ، حقیقتی انکار ناپذیر است و نتیجه ای جز ایستایی فرهنگی که در آن جامعه نه جسارت پیشرفت و نه لیاقت حفظ گذشته خود را دارد، به ارمغان نمی آورد و در صورت استمرار به انحطاط فرهنگی منجر می شود. تغییر منفی نگرش ها نیز ناشی از همین است. به عنوان نمونه امروزه افزودن بر سطح تحصیلات به معنای پیشروی در مسیر پول و توفیقات مادی است و همین به تنهایی ما را از داشتن متفکر و روشنفکر محروم می کند. پس در جامعه ای که تفکر سرمایه و بنگاهداری سیر حرکت آن را مشخص می کند به روشنفکر نیازی نیست.
*رییس مجلس دانش آموزی تهران
ارسال دیدگاه