عهدی با رمضان
رودهن(پانا)- رمضان ماه مهربان خدا آمدی و به شوق آمدنت چه انتظارها که نکشیدم! با هرگام که به سویم برداشتی و نزدیک که میشدی شوق دیدارت ضربان قلبم را بیشتر و مرغ عشق دلم را به اشتیاق وصلت به پرواز در آوردی.
ماه من! ماه خدا! ماه آرام گرفتن دل بی قرار دلدادگان! چه دیر آمدی و چه زود بار سفر بستی! در کوله بار سفرت دل مرا جای ده چون تا برگشت دوباره ات بی تاب و بی قرارم.
آمدی و با قدرت بار سنگین گناه را از دوشم برداشتی و با محبت الفبای توحید وذکر خدا به من آموختی، نه گفتن به من آموختی؛ نه گفتن به هوای نفس، نه گفتن به دروغ ،نه گفتن به تنبلی، نه گفتن به غیبت، نه گفتن به شیطان، اسب چموش زبانم به دست گرم و مهربانت رام و ودر کام آرام گرفت و در مسیر نورانی و سرسبز اللهی یکه تاز مسابقه پرهیزگاری شد.
ای کاش می توانستم سدی جلوی حرکت خروشان زمان بسازم تا این مهمانی باشکوه را در خود غرق نکند و ماه مرا با خود نبرد، ای کاش.
تو مثل آبی زلال و پاک، چرک گناهان را از من شستی و زبان و ذهن و قلبم را تازه ساختی، تو مثل بهاری که با بوی عطرت، شکوفه های مهر و محبت و معنویت را در شاخه شاخه های کالبدم رویاندی، تو می روی و مرا به دست یه سال دوری از خود می سپاری، تا باری دیگر در مسیر تند باد روزگار دوری ازتو، محکم تر از قبل گام بردارم؛ آنقد محکم و مقاوم که نتواند مرا به عقب با خود ببرد.
هنوز نرفته دلتنگم برای دوباره دیدن روی ماهت ای ماه مهر!ماه مهربان!ماه رمضان!.... به رسم هر جدایی، نامه بنویس و مرا از احوال خود باخبر کن،حال تو همیشه خوب است، بنویس تا از احوال من در یک سال باخبر شوی، بنویس تا یادم نرود چه درس هابه من داده ایی و چه آموخته ام! و زیر نامه بنویس برسد به دست یک دوست در مسیر تند باد روزگار.
خبرنگار دانشآموز: کوثر شهرباف
ارسال دیدگاه