*زهرا افشار
نوبت اینترنتی
مطب پراز بیمار است. اغلب بیماران شهرستانی هستند. از دوماه قبل برای مادرم نوبت اینترنتی گرفته ام. پزشک مورد نظر از جمله پزشکان حاذقی است که به زحمت نوبتشان را گیر می آوری.
ناگهان زن و مردی میانسال همراه با کودکی حدودا شش هفت ساله وارد مطب می شوند. از پوشش و لهجه آنها معلوم است که جنوبی هستند. چهره آفتاب سوخته و دستان پینه بستهشان حکایت از رنج و سختیهای فراوان دارد. کودک همراهشان بیمار است و رنگ به چهره ندارد، به سختی و با کمک مادر راه میرود.
مرد نزدیک میز خانمِ منشی میشود و با همان لهجه جنوبی درخواست نوبت میکند. منشی در حالی که با دوستش مشغول صحبت است، طوری وانمود میکند که متوجه حرفهای مرد نشده است. از او میخواهد بار دیگر تکرار کند. پس از شنیدن حرفهای مرد پاسخ میدهد که تا سه ماه دیگر نوبت نداریم.
مرد مرتب اصرار و حرف خود را تکرار میکند. می گوید که از یکی از روستاهای میناب آمده است، کودکش حال خوشی ندارد، دکتری در بندرعباس این پزشک را به او معرفی کرده؛ ولی معرفی نامه دکتر را هم گم کرده است. میگوید دیروز صبح از روستایشان خود را به بندرعباس رسانده، از دیشب تا صبح در اتوبوس بوده و صبح را تا عصر در پایانه مسافربری به انتظار بازشدن مطب دکتر سپری کرده است. هیچ کس و جایی را نمی شناسد.
درک صحبتهای پیرمرد آن هم با لهجه غلیظ جنوبی برای منشی دشوار است، این مساله و اصرار بیش از حد مرد، سرانجام منشی را عصبانی میکند. با پرخاشگری و عصبانیت به مرد میگوید که میبایست اینترنتی نوبت میگرفتید. مرد بیچاره که آب در دهانش خشک شده، حرفی برای گفتن ندارد. بدون شک او هم منظور منشی را از نوبت اینترنتی نمیفهمد. برای کسی که در روستای دور افتاده و بدون امکانات زندگی می کند، اینترنت و نوبت اینترنتی واژه چندان آشنایی به نظر نمیرسد.
مرد با دلی شکسته و با گفتن کلماتی نامفهوم مطب را ترک میکند. دوست دارم نوبت مادرم را به او بدهم؛ اما حال مادرم خوش نیست. این واقعه بسیار مرا تحت تاثیر قرار داده است. از خودم خجالت می کشم که چرا نسبت به رفتار منشی اعتراض نکرده و یا هم صدا با مرد جنوبی برایش درخواست نوبت نکرده ام؟ تصمیم گرفتهام به محض ورود به اتاق پزشک این مساله را با او در میان بگذارم، هرچند دیگر دردی از آن مرد دوا نمی شود؛ ولی شاید برای دیگران گرهگشا باشد.
هنوز چند لحظهای نگذشته است که خانم جوانی با آرایش غلیظ وارد مطب میشود. مستقیم به سمت میز خانم منشی میرود. پس از معرفی خود میگوید که از فلان شرکت دارویی آمده و میخواهد برای معرفی محصولات شرکت به اتاق پزشک برود. او پس از گرفتن مجوز ورود، یک بسته از محصولات آرایشی شرکت مربوطه را هم به عنوان تبلیغ به خانم منشی هدیه میدهد و بی برو برگرد مجوز ورود را خیلی آسان به دست میآورد. پس از خروج یکی از بیماران، او با کمال احترام وارد اتاق پزشک میشود و رفتن همان و بیرون نیامدن همان.
حدود ۵۳ دقیقه از زمان ورود او به اتاق پزشک گذشته است. کمکم صدای اعتراض بیماران بلند میشود. در حالی که جناب دکتر برای ویزیت هر بیمار حداکثر ۱۰ تا ۳۰ دقیقه زمان اختصاص میدهد.
با خود میگویم راستی در این فاصله تقریبا یک ساعته دکتر میتوانست چند بیمار مانند فرزند آن مرد جنوبی را ویزیت کند؟ آیا این شرکت نمیتوانست محصولات خود را به شکل اینترنتی به جناب پزشک یا پزشکان مشابه عرضه کند تا هم در زمان صرفه جویی شود و بیماران در مطب معطل نشوند و هم افرادی مانند آن مرد جنوبی از وجود چنین پزشکان حاذقی بیبهره نمانند و در شهر غریب آواره هر کوی و برزنی نشوند؟ نوبت اینترنتی برای کدام یک ضروری تر است؟
ارسال دیدگاه