روایتی از دیدار یاران تازهنفس انقلاب با فرمانده
تهران (پانا) - خبرنگار خبرگزاری پانا با حضور در دیدار دانشآموزان و دانشجویان با رهبر معظم انقلاب اسلامی ایران، حال و هوای آنان را بهعنوان یاران تازه نفس انقلاب اسلامی توصیف کرده است.
دلها بیتاب از دیدار فردا بود، هیاهوی عجیبی در بین بچهها حاکم بود و از نقطه به نقطه کشور، بچهها خستگی و مسافت دور را با جان و دل پذیرفته بودند و خود را به مصلی امام خمینی (ره) رسانده بودند؛ همه لحظهشماری میکردند و با ذوق تصویر دیدار فردا را در ذهن تجسم و برای یکدیگر تعریف میکردند، از شدت خوشحالی، خواب را فراموش کرده بودند و بهدنبال کاغذ و قلمی میگشتند تا چند کلامی از حرف دلشان را خطاب به آن شخص بزرگی که برای دیدارش لحظه شماری میکردند بنویسند...
روز موعود رسید، هیچکس خواب به چشمانش نیامده بود، خوشحالی تجسم دیدار آن مرد بزرگ، جای خستگی را گرفته بود، همه با ذوق و خوشحالی در هیاهو بودند و کولههای خود را میبستند و حاضر میشدند، در همین حین تعدادی شعار سر میدادند، تعدادی با لنز دوربینها این لحظات را ثبت میکردند و تعدادی هم همچنان در خواب و بیداری و ناباوری از حضور خود در آنجا بودند.
با شنیدن صدای مسئولان که دانشآموزان و دانشجویان را مورد خطاب و از رسیدن اتوبوسها خبر میدادند، با سر دادن شعار «این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده»، به سمت اتوبوسها حرکت کردند. آری، چه اتفاقی بزرگتر از آنکه با یگانه رهبر مسلمانان جهان دیدار کنی. دانشآموزان این دیدار را حکم رسیدن دل به دلدار توصیف میکردند و اکنون حالوهوای آنان برایم قابل درک است.
به مقصد رسیدیم، با گذر از گیتها، در صفهای طولانی پشت سر یکدیگر ایستادیم، تصویر جالبی بود، با هر دید و اعتقادی، از هر قوم و تباری به عشق آن مرد، کودک، جوان و نوجوان انقلابی در یک نقطه جمع شده بودند؛ هرکسی به نحوی عشق و ارادت خود را ابراز میکرد، شعارهایی که تمامی نداشت و هر بار محکمتر و پُرشورتر از قبل سر داده میشد.
پس از گذر از گیت نهایی به مقصد یعنی حسینیه امام خمینی رسیدیم؛ در آنجا با سیلی از دانشآموزان و دانشجویان روبهرو شدیم؛ گویی ایران را در محیطی کوچک جمع کرده بودند. فوج فوج جمعیت بود که در گوشه و کنار بیت حضور داشتند، گروهی نشسته و گروهی ایستاده، هرکسی در تلاش برای پیدا کردن جایی بود تا دید مناسبی به آن شخص بزرگ داشته باشد.
به هر سختی که بود در بین آن جمعیت نشستیم، زمزمهها برپا شده بود، گروهی از شلوغی جمعیت میگفتند، گروهی شعارهایی باصلابتتر از همیشه سر میدادند و دیگران یکصدا آنان را همراهی میکردند و گروهی هم با چشمانی حلقهزده از اشک شوق در انتظار دیدار حضرت آقا بودند؛ فضا در کمال معنویت، پرشور و انقلابی بود، در این حین که بچهها با شعارهایشان رژیم غاصب صهیونیست، آمریکا و انگلیس را محکوم و نفرین میکردند، سرودهای ملی و حماسی اجرا و باعث برانگیختهترشدن غرور ملی دانشآموزان و دانشجویان حاضر میشد.
چندباری از شدت شوق و انتظار دیدار آن بزرگمرد، جمعیتی بلند شدند و رو به جلو حرکت کردند، اما حضرت آقا هنوز نیامده بودند، با تصور دوباره آن صحنه، لبخندی بر روی لبانم نقش میبندد، چراکه هر بار که این اتفاق رخ میداد جمعیت عظیمی مانند امواج دریا از انتهای حسینیه به جلو کشیده میشدند و در نهایت، زمانی که میخواستند بنشینند فضای کافی نبود و میبایست خیلی صمیمانه باهم رفتار میکردند تا در آغوش یکدیگر جای بگیرند و جالب این است که در آن شرایط هیچ کسی حاضر نبود به جای قبلی خود که عقبتر بود بازگردد.
با هر سختی و مشقتی که بود خیلی صمیمانه در کنار یکدیگر جای گرفتیم، اما ننشسته بودیم که لحظه وصال فرا رسید؛ صدای مجری خبر از آمدن ولی امر مسلمین، رهبر معظم انقلاب اسلامی، حضرت آیتالعظمی خامنهای میداد. اینبار شدیدتر از قبل فوجی از جمعیت ایستادند و با سر داد شعارهای باصلابت و محکم به استقبال آن بزرگمرد رفتند، دلها بیقرار بود، همگی خوشحال بودند، اشک میریختند و فریادهای شادی سر میداند؛ حالوهوای توصیفنشدنی در بین دانشآموزان و دانشجویان حاکم بود و هرکدام به نحوی سعی در ابراز ارادت و خوشحالی خود داشتند. حضرت آقا نیز در پاسخ به این حجم از محبت جوانان و نوجوانان دست خود را بلند کردند و به نشانه خوشآمدگویی لبخندی زدند و چهرهای مملو از مهر و محبت را نثار حاضرین کردند.
پس از اجرای چندی از برنامهها در حضور حضرت آقا، جوانان و نوجوانانی به نمایندگی از قشر دانشآموزی، قشر دانشجویی و دانشآموختگان انقلابی به سخنرانی پرداختند و مسائلی را مطالبه کردند و سپس آیتالله خامنهای به سخنرانی پرداختند؛ ضمن تشریح وضعیت کنونی به مسئولیت قشر جوان و نوجوان در مقابله با این شرایط اشاره کردند و در نهایت به دانشآموزان و دانشجویان حاضر توصیه کردند که هیچگاه از خداوند و قرآن دور نشوند.
لحظه وداع هیچگاه خوشایند نیست؛ اینبار هم همه ایستادند اما بهمنظور بدرقه حضرت آقا، اشک شوق و فریادهای شادی بود که سر داده میشد؛ در این لحظه شعارهایی به گوشمیرسید که قوت قلب همگان و خوار چشم دشمنان بود. این دیدار نیز به پایان رسید اما دلها چشمانتظار دیدار دیگری است...
ارسال دیدگاه