بهمناسبت چهلمین روز آسمانی شدن دانشجومعلم شهید فائزه رحیمی
روایتی از یک جامانده قافله عشق
تهران (پانا) - شهیده فائزه رحیمی، دانشجومعلم دانشگاه فرهنگیان بود که در حادثه تروریستی گلزار شهدای کرمان در چهارمین سالگرد شهادت سردار شهید قاسم سلیمانی به جمع شهدای حادثه تروریستی کرمان پیوست.
از همان ابتدای سفر با بچهها اتمام حجت کرده بودم که میخواهم در طول سفر تنها باشم؛ در تاریکی شب، از پنجره اتوبوس، جاده را نظاره میکردم و بیاختیار اشک میریختم... نمیدانستم علت این بیقراری و آشوب دلم چیست اما عمیقاً حس میکردم این سفر هرگز یک سفر معمولی نیست!
چهل روز از آن حادثه غمبار میگذرد و حال میفهمم علت آن بیقراریهای مسیر چه بود...
در این مدت بارها سعی کردم از حادثه کرمان بنویسم... از شام غریبی که در خوابگاه کرمان بر من و همسفرانم گذشت... از هقهقِ گریهها و سوز قرآنِ بچهها در شب حادثه... از سفری که رفتیم به مقصد نرسیدیم و با دلی پر از بغض برگشتیم... اما نشد... نتوانستم بنویسم! شاید بعدها نوشتم...اما حالا نه... نه نمیتوانم...
از روز حادثه تا به حال بارها و بارها این سوال را از اطرافیان شنیدم: «تو هم در حادثه کرمان بودی؟ دوست شهیده رحیمی هستی؟»
و منی که هربار در پاسخ میگویم: «بله در ده قدمی شهادت بودم و دست از پا درازتر برگشتم؛ من دوست شهیده نبودم؛ من حتی ایشان را یکبار هم از نزدیک ندیده بودم؛ فقط افتخار داشتم یک روز در هوایی نفس بکشم که او در آن نفس میکشید!»
چند وقت پیش یکی از دوستانم گفت: «ریحانه این همه برای شهدا محتوا تولید میکنی... حداقل تو شهید نشدی ما جبران کنیم و برات محتوا بسازیم.» این حرف را به شوخی زد اما نمیدانست با آن چه آتشی بر دل بیقرار من زده است...
آری! منم! یک جامانده... یک جامانده از قافله عشق...
منبع: دانشگاه فرهنگیان
ارسال دیدگاه