مرتضی حیدری
"وثیقه" یا "صیغه"؛ مساله این است!
ارومیه (پانا) - وثیقه ای ها حتی اگر از صیغه بگذرند از جنس نقدی نمی گذرند چون می دانند بی مایه فطیر است.
نمیدانم کلمات این طنز نوشته چندین روز بعد در مراسم اختتامیه تبدیل به متن لوح تقدیر خواهد شد یا دستم هم تندیس جشنواره را لمس خواهد کرد یا نه اما این را خوب می دانم اگر برنده تندیس جشنواره شهرنگار نشوم نه تنها شهر را به آتش خواهم کشید بلکه دایرکت داوران جشنواره از سوی هواداران مورد عنایت قرار خواهد گرفت. همین تهدید اول کاری شاید کارساز نباشد اما قطعاً در آینده هم برایم عایدی نخواهد داشت و در بلاک لیست داوران قرار خواهم گرفت و در همه جشنوارهها جورابم پرچم شده و طرح صیانت روی ام اجرا خواهد شد. ولی هر چه باشد درونم سرد و شاید یخ زده خواهد شد و به قول ما ترک ها "ایچیم سَرین نیه جَخ".
قبلا برای اینکه فاکتور رپرتاژهایم به موقع نقد شود مجبور بودم از وجنات نداشته، محبت های نکرده، سجایا و سلوک نداشته و نمازهای شب خوانده نشده آقای گاوصندوق شهرداری که دفترکارش در ساختمان چسبیده به شورای شهر بود بگویم اما امروز که بگیر و ببند در شهرداری و شورای شهر زیاد شده و همه وثیقه ای شده اند میترسم من هم ربعِ ربعِ ربعِ ربعِ ربعِ وثیقه ای شوم. می دانید چرا؟ چون چند صد هزار تومان رپرتاژ ارزش آلاخون والاخون شدن ندارد و دنگ و فنگ بالارفتن از پله های دادسرا بیشتر از لذت اسکناس های شهرداری است.
چون موضوعات مربوط به جشنواره از حمل و نقل و فضای سبز شهری گرفته تا بافت تاریخی و سرمایه گزاری در حیطه تخصصی من نیست یقینا چاره ای ندارم جز اینکه به پسماندهای شورای شهر بپردازم تا حداقل ربطی به جشنواره داشته باشد چون بهرحال لایک خوری اخبار مربوط به وثیقه ای های شورا ملس است. حالا از کدام عضو فخیمه شورا شروع کنم مانده ام اما دلم میخواهد مباحثی همچون اقتصاد شهری، اقتصاد پروژه ای و اقتصاد انتخابات محور را به تک تک شان ربط دهم چون میدانم در هرچیزی هم که مربوط به آسایش و رفاه مردم است لااقل تجربه و تخصص نداشته باشند در زمینه اقتصاد خبره اند.
می گویند تعداد وثیقه ای های شورا از بازیکنان اورمیه ای تیم ملی والیبال بیشتر است اما من بعید میدانم چون ما ذاتا چیزی به نام وثیقه ای در شورا نداریم چون آنهایی هم که وثیقه ای شده اند یا بلافاصله بعد از تودیع وثیقه، با نام و یاد خدا در اینستاگرام پست منتشر می کنند تا منکر شوند یا نهایتا می گویند بازپرس میخواست در مورد آمار سرانه فضای شهری از ما بپرسد و ما هم به این خاطر در دادگاه حاضر شدیم تا آمار بدهیم و کیست که نداند رفته اند بجای آمار سرانه فضای سبز آمار آقای .... را بدهند. حالا مختارید تا روزها درگیر پیدا کردن اسم آقای .... باشید.
خلاصه بلبشویی است اوضاع شهرداری و شورای شهر. بیخیال! ارزش ندارد بخاطر یک فقره ارتشبد، یک دست وثیقه ای، یکی دو دکتر و چند مدعی صندلی بهارستان کلمات را حرام کنم و سر داوران جشنواره و مخاطبان را به درد آورم.
به جد معتقدم اگر روز، روز داوران باشند و سر حال و قبراق در میدان داوری حاضر شوند شاید من آقای گل نشوم اما حداقل یک تندیس خشک و خالی شهرنگار برای ام لقمه گرفته خواهد شد تا موعد جشنواره بعدی ضعف نکنم. اگر "همای سعادت" با من یار باشد قطعا "مرتضی معمولی" جشنواره خواهم شد و جایزه نقدی و تندیس را خواهم گرفت ولی شاید تنها تندیس به خانه برسد چون از سن پایین نیامده و روی صندلی ننشسته، چند وثیقه ای جایزه نقدی را از جیبم کش خواهند رفت چون "وثیقه" ای ها شاید بتوانند از مورد "صیغه" ای بگذرند اما در برابر "جنس نقدی" دست و پای شان می لرزد.
ارسال دیدگاه