روایت دانشآموزخبرنگار از تشییع شهدای خدمت؛
نگاهی که تا مشهدالرضا مسافران شهید را بدرقه میکند
تبریز (پانا) - مراسم تشییع شهدای خدمت با حضور جمعیت انبوهی از مردم استان آذربایجانشرقی و دیگر استانها در تبریز برگزار شد.
هوا بارانی است، نمنم میبارد تا اشک دیدگان مردم داغدار آذربایجان که از شدت اندوه فراق امام جمعه محبوبشان و استاندار خستگیناپذیرشان، خون گریه میکنند را بشوید.
باران میبارد تا همراه قدمهایی که برای دیدار شهدایی از جنس خودشان برداشته میشود، چشم روشنی باشد و چقدر سخت و نفسگیر است این داغ و درد؛ در وسط میدان ساعت که ایستادهای، سیل عظیمی از جمعیت که به محل وداع شهدا سرازیر میشوند را میبینی. مردمی با گروهها و دستههای مختلف کرد و بلوچ و لر و ترک و فارس و... آمدهاند تا با شهید جمهورشان وداع کنند.
در لحظهای، خودروی حامل شهدا وارد میدان ساعت تبریز میشود و مردم با تمام غم همراه ناباوری و با تمام سرعت به سمت شهدا میروند. بوی عطر شهید در شهر میپیچد، بوی بهشت که نمنم باران، استشمام آن را دلاویزتر میکند.
مادران شهدا را میبینم که آرامآرام اشک میریزند و زیر لب، دعا زمزمه میکنند. آخر پدر معنوی شهرشان را دیگر نخواهند دید، پدری که در دلهای همه نفوذ کرده بود و چشم و چراغ بود برای همه؛
ایستگاههای صلواتی نیز بود اما جمعیت نه چندان زیادی در آن تجمع کرده بود و صدای مداحی به گوش میرسید. از دور، چهره پاک و معصوم شهدای خدمت بر روی بنر داغ دل را صدچندان میکرد.
دیگر به سختی میتوان قدم برداشت. تا چشم کار میکرد، جمعیت بود و نوحه و گریه و... چقدر هوا دلگیر بود. در آن باران، نفس از شدت غم حبس میشد. قرار بود این جمعیت جشن بگیرد، جشن برای امام رئوفشان اما حالا ایستادهایم شهدایی را بدرقه کنیم که لحظهای در خدمت به مردم کوتاهی نکردند.
خودروی حامل شهدا آرام به سمت خیابان مصلا حرکت میکرد و سیلی از جمعیت به دنبال آن بود. در مقابل مصلا مداحی سوزناک همراه با ندای «یا حسین» جمعیت به گوش میرسید. خودرویی که بدرقه میشد تا ۲ ساعت بعد در فرودگاه باشد در میان جمعیت عاشق، مانده بود. هیاتهای مذهبی بازار بزرگ تبریز، دستههای عزاداری را به صف کرده بودند تا از شهدای خدمت استقبال کنند و به محض ورود ماشین در خیابان اصلی، صدای مداحی همه بازار را پر کرد.
۳ ساعت از مراسم تشییع شهدا گذشته بود و هیچ جمعیتی پراکنده نشده بود. تمام خیابانهای منتهی به میدان شهدا و مصلا مملو از جمعیت داغدار بود و قلبهای شکسته مردم در شهر میتپید.
چشمان تکتک مردم، باورنکردنی برق میزد و با همین نگاه، رئیس جمهور، امام جمعه، استاندار جوان، وزیر و شهدای خدمت را تا فرودگاه دنبال کردند تا راهی دیدار و وداع با امام مهربانیها و خواهر ایشان کنند.
دانشآموزخبرنگار: سنا بهروز
ارسال دیدگاه